يك دلان خوش دلى از فتح سلطان يافتند
يك دلان خوش دلى از فتح سلطان يافتند مژده را شد بال و پر پيدا كه موران ضعيف رنج بيماران مرفوع الطمع را باد برد ز آفتاب فتنه گشتند ايمن از دوران كه باز دست سلطان را قوى كردند ارباب دعا كرد بى زحمت در انگشت سليمان دست غيب مرغ اقبالى كه دير از ناز مي آمد فرود بر زمين بارند آمين بس كه اهل آسمان
بر زمين بارند آمين بس كه اهل آسمان
دشمنان سر باختند و دوستان جان يافتند قوت عنقا ز تشريف سليمان يافتند كز مسيحا نسخه ى پر فيض درمان يافتند خويش را در سايه داراى دوران يافتند فتنه را با ملك چون دست و گريبان يافتند در سواد ملك آن خاتم كه ديوان يافتند آخر از نصرت تو را بر بام ايوان يافتند محتشم را بهر اين دولت دعا خوان يافتند
محتشم را بهر اين دولت دعا خوان يافتند