پيشت از سهوى كه كردم اى خديو كامكار
پيشت از سهوى كه كردم اى خديو كامكار بود خاك غفلتم در ديده ى جوهر شناس با تو گستاخانه آمد در سخن اين بي شعور گفتمت دستم بگير و مردم از شرمندگى ديده ام بر پشت پا شد تا قيامت دوخته طرفه تر اين كان غلط زين بنده ى گمنام شد پادشاه محتشم مه رايت انجم حشم
پادشاه محتشم مه رايت انجم حشم
شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار كز خزف نشناختم در خاصه در شاهوار اين چه دركست و شعور استغفرالله زين شعار گرچه مي گويند اين را بندگان با كردگار بس كه برمن گشت گردون زين ممر خجلت گمار واقع اندر مجلس دستور خورشيد اشتهار كز سپاه فتنه بادا حشمت او در حصار
كز سپاه فتنه بادا حشمت او در حصار