هرچند خون عاشق بي دل حلال نيست
هرچند خون عاشق بي دل حلال نيست حسنش امان يك نگهم بيشتر نداد دى وقت راندن من از آن بزم بود مست شاخ گلى و گرنه هنوز اى پسر كجاست ماه نوى ولى به ظهور تو از بتان از يك هلال اگرچه نه اى بيشتر هنوز حسن تو راست زير نگين صد جهان جمال از سادگى دمى ز تو صد لطف مي كنم خود را به عمد به هرچه مي افكنى به خواب برداشتست بهر نار تو چشم ما قدت هلال وار خميده است در شباب
قدت هلال وار خميده است در شباب
در خون من گرفت به آن خردسال نيست در حسن آدمى كش او اعتدال نيست كامروز در رخش ار انعفال نيست سروى كه در ره تو سرش پايمال نيست يك آفتاب نيست كه در او زوال نيست يك سينه نيست كز تو بر او صد هلال نيست يك دل حريف اين همه حسن و جمال نيست خاطر نشان خود كه تو را در خيال نيست ز افسانه ى منت اگر امشب ملال نيست چندان گوهر كه در صدفت احتمال نيست بر غير عشق محتشم اين حرف دال نيست
بر غير عشق محتشم اين حرف دال نيست