تا به رخ چين سر زلف تو لرزان نشود دل يك سلسله ديوانه نجنبد از جاى راه در جمع پراكنده دلانش ندهند پيش صاحب نظران صورت بر ديوار است خضر اگر بوسه زند لعل مي آلود تو را تا دمادم نكشد جام لبالب ساقى تا كسى خواجگى هر دو جهان را نكند تاكسى ذره صفت پاك نگردد در عشق دوش با آن مه تابنده فروغى مي گفت
دوش با آن مه تابنده فروغى مي گفت
همه جا قيمت مشك ختن ارزان نشود حلقه ى موى تو گر سلسله جنبان نشود آن كه در حلقه ى زلف تو پريشان نشود آن كه در صورت زيباى تو حيران نشود هرگز آلوده به سر چشمه ى حيوان نشود سر به سر با خبر از گردش دوران نشود لايق بندگى حضرت انسان نشود قابل تربيت مهر درخشان نشود كز دلم مهر تو پيدا شد و پنهان نشود
كز دلم مهر تو پيدا شد و پنهان نشود