دل در غم چون تو بي وفايى عمرت خوانم از آنكه با كس هر روز به هر كسيت ميلى گر نيست دل تو راست با ما گم گشت و نشان همى نيابم در كوى خود ار ببينى او را در دل غم غير تست اى دوست اى مرهم انده تو كرده وى مصقله ى غم تو داده گر سود كند زيان ندارد سيف از غم عشق تو سپر كرد
سيف از غم عشق تو سپر كرد
در بستم و مي كشم جفايى چون عمر نمي كنى وفايى هر لحظه به ديگريت رايى مي زن به دروغ مرحبايى مسكين دل خويش را به جايى از ما برسان بدو دعايى در خانه ى كعبه بوريايى درد دل ريش را دوايى آيينه ى روح را صفايى در كوى تو گه گهى گدايى گر تيغ برو كشد قضايى
گر تيغ برو كشد قضايى