اى غم تو روغن چراغ ضميرم كز مدد روغن تو نور فرستد چون به هواى تو عشق زنده دلم كرد يوسف عهدى به حسن و گرچه چو يعقوب چون ز پى مژده ى وصال روان شد از ار بوى وصل چون دم عيسى سوى تو رفتم چو مه دقيقه دقيقه سلسله در من فگند حلقه ى زلفت مست بدم گر سپاه حسن حشر كرد بر در شهر دلم نقاره زد و گفت جان بدر دل برم چو اسب به نوبت خاتم دولت چو كرد عشق در انگشت كس به جز از من نيافت عمر دوباره از پى شاهان اگر چو زر بزنندم من به سخن بانگ زاغ بودم و اكنون وز ار قطره ابر عشق، صدف وار چون دلم از غش خود چو سيم صفا يافت رقص كن اكنون كه گرم گشت سماعم
رقص كن اكنون كه گرم گشت سماعم
كم مكن اى دوست روغنم كه بميرم سوى فتيل زبان چراغ ضميرم شمع مال ار سرم برند نميرم حزن فراق تو كرده بود ضريرم از در مصر عنايت تو بشيرم نفحه ى پيراهن تو كرد بصيرم كرد شعاع رخ تو بدر منيرم همچو نگين كرد پاى بسته به قيرم تاختن آورد و عشق برد اسيرم كز پى سلطان حسن ملك بگيرم چون ز رخ دوست شاه يافت سريرم من ز نگينش چو موم نقش پذيرم ز آنكه جوان شد ز عشق دولت پيرم من بجز از سكه ى تو نام نگيرم خوشتر از آواز بلبل است صفيرم حامل درند ماهيان غديرم با زر خالص برابر است شعيرم بزم بيا را كه خمر گشت عصيرم
بزم بيا را كه خمر گشت عصيرم