3 فَدَك - فصل سرد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فصل سرد - نسخه متنی

مهدی علیزاده موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 فَدَك

قريه زيباى فدك، در آن كوير گسترده و بى انتها، همچون نگينى مى درخشيد. درخت هاى ميوه سر به فلك كشيده، با نهرهاى پر از آب و خوشه هاى طلايى گندم، كه در زير تلألوى زيباى خورشيد مى رقصيدند، جلوه اى باور نكردنى به آن مى بخشيد. گويى در اعماق اين دشت سوزان كه جز شن و ماسه و تازيانه هاى خورشيد، چيز ديگرى يافت نمى شد، بهشتى زيبا و مسحوركننده را آفريده بودند.(1)

كمى دورتر از اين قريه زيبا، دژهاى بلند و سر به فلك كشيده خيبر، قد برافراشته بود. سيماى اين قلعه ها از دور، قامت مردانى را مى مانست كه گويى سال هاست بر سينه صحرا، استوار و پا بر جا ايستاده اند. اين دژهاى نفوذناپذير، به دست تواناى على(ع) و در سايه شمشير تشنه اش در جنگ خيبر، فتح شده بود. در پى آن، يهوديان فدك كه طاعون ترس در وجودشان، ريشه دوانيده بود نيز، فدك را به پيامبر(ص) بخشيدند. پيامبر(ص) نيز پس از آن كه فرشته وحى پيام آورد: «وحق نزديكان خود را عطا كن.»(2) بلافاصله تمامى فدك را، به فاطمه(س) پيشكش كرد و فرمود:

- فدك را به تو بخشيدم و به فرزندان تو كه بعد از اين خواهند آمد. اين پاداش حقى است كه مادرت خديجه(ع) بر من داشت.(3)

سپس پيامبر(ص) به على(ع) فرمود:

- تكه پوستى بياور و بنويس كه من فدك را به فاطمه بخشيدم.

پس از آن، فدك مِلك زهرا(س) شد و تمامى درآمد آن در اختيار او قرار مى گرفت. هر سال، كارگزار فاطمه(س) در فدك، درآمد آن را، كه بيشتر از 24هزار دينار بود، به فاطمه(س) تقديم مى كرد. فاطمه(س) نيز درآمد آن را ميان فقرا و مستمندان تقسيم مى نمود. بارها اتفاق افتاده بود كه پس از تقسيم درآمدِ فدك، حتى دينارى براى او و فرزندانش باقى نمى ماند و تنها چهره هاى متبسّم و گرمابخش مستمندان، سراسر وجودش را لبريز از شوق و لذّتى جاودانه مى كرد.

اما پس از آن كه چند روزى از درگذشت پيامبر(ص) گذشت، خبر اخراج وكيل فاطمه(س) از قريه فدك، دهان به دهان، در ميان مردم مدينه پيچيد و از روزنه هاى در كوچك و چوبى خانه على(ع) نيز گذشت و چون درفشى بر قلب فاطمه(س) فرود آمد؛ چرا كه درآمد فدك، از يك سو مى توانست خاندان پيامبر(ص) را در برابر ديگران يارى كند و از سوى ديگر، خاندان بنى هاشم در فقر و تنگدستى، دست و پا مى زدند و درآمد فدك، مى توانست رنگ تلخ فقر را از چهره هاى آنها بزدايد. ديگران نيز، به اين حقيقت پى برده بودند و مى دانستند تا هنگامى كه فدك، در دست خاندان پيامبر(ص) است، خيال راحتى از اين بابت نخواهند داشت؛ به اين دليل نيز عمر به ابوبكر گفته بود:

- بايد فدك از فاطمه(س) گرفته شود و به نفع بيت المال ضبط گردد؛ چراكه مردم بنده درهم و دينارند و اگر فدك در دست على(ع) و فاطمه(س) باشد، همه به دور آنها جمع خواهند شد. بهتر است فدك را بگيريم تا فكرمان آسوده شود.(4)

خليفه در پى آن، پيكى را به فدك فرستاده بود تا وكيل فاطمه(س) را از آن بيرون كند.

اما فاطمه چگونه مى توانست بپذيرد كه هديه پدرش را اين گونه با نيرنگ و تزوير، از او بستانند. گويى همه دست در دست هم داده بودند تا قدم به قدم، فاطمه(س) را به سوى رنج و غم بكشانند. چهره فاطمه، باغى خزان زده را مى مانست كه هر لحظه، برگى از واپسين برگ هاى خود را، به دست تندباد پاييزى مى سپرد.

براى فاطمه(س) درنگ جايز نبود. بايد كارى مى كرد. نمى توانست چنين ظلمى را تحمل كند. بايد حداقل، نداى مظلوميتش را از چهار ديوارى خانه، خارج مى كرد و براى قرن هاى پس از خود، شرح اين رنج را مى نگاشت.

ناگهان در ميان حيرت على(ع)، فاطمه(س) چون سپندى از جا برخاست و چادر بر سر كشيد و سراسيمه خود را به مسجد رسانيد. مهاجر و انصار، در گوشه و كنار، به دور يكديگر حلقه زده بودند و همهمه اى مبهم، بر فضاى مسجد، سايه افكنده بود. آهنگ غمناك فاطمه(س) مُهر خاموشى بر لب هاى مهاجر و انصار كوبيد:

- اى پسر ابى قحافه! چرا مرا از آن چه از پدرم به ارث برده ام، باز مى دارى و نماينده مرا از فدك بيرون كرده اى؟ تو، خود خوب مى دانى كه رسول خدا، به امر خدا، فدك را به من بخشيد!

ابوبكر كه پيشاپيش، خود را براى چنين صحنه اى آماده كرده بود گفت:

- آيا براى گفته خود، شاهدى دارى؟

اين سخن، براى فاطمه(س) بسيار سنگين بود. آيا به راستى ابوبكر، در اين امر ترديد داشت؟!

ام ايمن، زنى كه پيامبر(ص) در عظمتش سخن ها گفته بود، پس از آگاهى از سخن ابوبكر، در مسجد حاضر شد و گفت:

- اى ابوبكر! به خدا قسم! تا پيرامون آن چه رسول خدا(ص) در مورد من فرموده است از تو اقرار نگيرم، سخن نخواهم گفت! تو را به خدا سوگند! آيا به ياد ندارى كه پيامبر(ص) فرمود: «ام ايمن زنى از زنان بهشت است».

ابوبكر پاسخ داد:

- آرى! خوب به ياد دارم.

سپس ام ايمن گفت:

- شهادت مى دهم كه خداى عزّ و جلّ، به رسول خود وحى فرمود: «واتِ ذاالْقُربى حَقُه » در پى آن رسول خدا فدك را به فاطمه بخشيد.

پس از او، على(ع) و چند تن ديگر، نيز بر اين امر شهادت دادند.

ديگر، جاى هيچ سخنى نبود. ابوبكر چاره اى نداشت. كاغذى پيش آورد و با نارضايتى، سند فدك را به نام فاطمه(س) نوشت. فاطمه(س) درحالى كه برات فدك را در دست داشت، راه خانه را در پيش گرفت؛ اما هنوز چند قدمى راه نپيموده بود كه ناگهان، عمر راه را، بر او بست و با آهنگى خشن گفت:

- از كجا مى آيى؟

فاطمه(س) كه مى كوشيد، چهره خود را از او بپوشاند گفت:

- برات فدك را از ابوبكر گرفته ام.

ناگهان، خون به چهره عُمَر دويد و چشمانش به دو پاره آتش تبديل شد. درحالى كه بدنش مى لرزيد، به شدت برات فدك را از فاطمه(س) گرفته آن را پاره پاره كرد و گفت:

- ابوبكر به چه حقى اين برات را به تو داده است؟ فدك از آن همه مسلمانان است.(5)

پيامبر(ص) كجا بود تا ببيند، با يگانه دخترش چگونه رفتار مى كنند؟! زهرايى كه پيامبر(ص) در برابرش و به احترامش، به تمام قد مى ايستاد، اينك آن چنان غريب و درمانده شده است كه ميان كوچه ها، اين چنين، پُتك بى حرمتى را بر وجودش مى كوبند. اينك او بود و يك دنيا غم. چشم هايش چون ابر بهار مى باريدند و آسمان دلش را ابرهاىِ اندوه پوشانيده بود. بى هدف در ميان كوچه قدم برمى داشت و زير لب نام پدر را زمزمه مى كرد. هنگامى كه به خانه رسيد، ديگر رمقى برايش نمانده بود. نگاه خسته زهرا(س) تمامى غم هاى عالم را، بر دل على(ع) نشاند. دريافت كه حق او را بار ديگر، لگدمال هواهاى نفسانى خود كرده اند. با نااميدى برخاست، دست حسن(ع) و حسين(ع) را گرفت و آهسته و دل شكسته به سوى مسجد حركت كرد تا شايد بتواند حقيقت را بر همگان عيان سازد.

مسجد لبالب از مهاجر و انصار بود كه على(ع) به همراه فرزندانش وارد مسجد شد و بدون آن كه به اطراف توجهى كند به طرف ابوبكر رفت و فرمود:

- اى ابوبكر! چرا فاطمه(س) را از ارثى كه از رسول خدا(ص) برده است محروم كردى، درحالى كه پيامبر(ص) در زمان حيات خويش فدك را به او بخشيده بود؟

ابوبكر پاسخ داد:

- اين غنيمت همه مسلمانان است، اگر شهودى ارائه كند مى پذيريم و الا حقى در فدك ندارد!

امير مؤمنان على(ع) كه مظهر علم الهى بود، براى آن كه ترديدى براى مهاجرين و انصار باقى نماند فرمود:

- آيا در ميان ما برخلاف آن چه خدا در ميان مسلمانان حكم مى كند، حكم مى كنى؟!

- خير!

- اگر در دست مسلمانى، چيزى باشد كه در آن تصرف كرده باشد و من بگويم آن مال من است، در اين ميان تو از چه كسى تقاضاى دليل مى كنى؟

ابوبكر گفت:

- از تو دليل مى خواهم.

سپس على(ع) فرمود:

- پس چگونه از فاطمه(س) دليل مى طلبى، درحالى كه فدك در اختيار اوست و رسول خدا(ص) آن را، به وى بخشيده است. چرا تو از مسلمانان شاهد نمى طلبى؟!

سخن على(ع) آن چنان محكم و استوار بود كه ابوبكر پاسخى نداشت، لذاگفت:

- بحث را رها كن! ما را ياراى گفتگو با تو نيست.

اما على(ع) برآن بود تا شبهه اى باقى نماند و همگان حقيقت را دريابند:

- اى ابوبكر! آيا كتاب خدا را مى خوانى؟

- آرى!

- آيه شريفه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »(6) (7) در حق چه كسانى نازل شده است؟

- در حق شما نازل شده است.

- اگر شاهدانى شهادت دهند كه فاطمه(س) عمل ناشايسته اى انجام داده است، با وى چه خواهى كرد؟

- او را مجازات مى كنم، همان گونه كه بر ساير زنان، حد جارى مى كنم.

- اگر اين چنين كنى، نزد خدا از كافران خواهى بود!

ابوبكر متفكرانه پرسيد:

- چرا؟!

- زيرا، شهادت خدا را بر پاكيزگى زهرا(س) ناديده گرفته شهادت مردم را پذيرفته اى، همان گونه كه سخن خدا و رسولش را ناديده گرفتى و فدك را، به زور از دست فاطمه(س) خارج كردى، درحالى كه پيامبر(ص) فرمود:

ادعاكننده بايد دليل بياورد؛ اما بر كسى كه عليه او ادعايى شده است، فقط سوگند لازم است.

همهمه اى در ميان جمعيت پيچيد و زمزمه ها، هر لحظه بلندتر شد. برخى گفتند:(8)

واللَّه! على حقيقت را گفت.

اما تمامى اين استدلال هاى محكم و پولادين، نتوانست حقِ بر باد رفته فاطمه(س) را به او برگرداند. پس از مدت ها على(ع) با لحنى انتقادجويانه اين واقعيت را، اين چنين بيان كرد:

از تمامى آن چه آسمان بر آن سايه افكنده است فدك در دست ما بود كه بر آن نيز گروهى بُخل ورزيده و گروهى ديگر سخاوت به خرج دادند؛ اما بى ترديد خدا بهترين داور است.(9)

تمامى اين حوادث، يك به يك، زمينه را براى رويدادى ژرف و تاريخى، آماده مى كرد؛ رويدادى كه در سايه آن، نداى مظلوميت فاطمه(س) و خاندانش، همواره از حنجره زمان فرياد مى شود.

1. ياقوت حموى، معجم البلدان، ماده «فدك»، ج 4، ص 238؛ سيد بن طاووس، كشف المحجّة لثمرة المهجه، ص 99.

2. روم (30) آيه 38.

3. سيوطى، الدرالمنثور، ج 4، ص 177.

4. سيدمحمدتقى نقوى، سوگنامه فدك، ص 239.

5. سيدمحمدكاظم قزوينى، فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 321، به نقل از احتجاج و سيره حلبى، ج 3، ص 391.

6. احزاب (33) آيه 33.

7. همانا خدا اراده كرده است كه شما اهل بيت را از پليدى دور گرداند و پاك و مطهرتان بگرداند.

8. سيدمحمدكاظم قزوينى، همان، ص 322 و 323.

9. نهج البلاغه، نامه 45.

/ 11