قصه قصر شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصه قصر شیرین - نسخه متنی

اصغر کاظمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نبرد يك هفته طول كشيد؛ شايد هم بيشتر.

قله بازى دراز چند بار بين نيروهاى ايرانى و عراقى دست به دست شد.

عراقى ها از جاده آسفالت خود استفاده زيادى كردند.

به آسانى نيروهاى كمكى و اسلحه و مهمات به بالا بردند و زخمى و كشته ها را پايين آوردند.

امّا راه پشتيبانى نيروهاى ايرانى مناسب نبود.

چند كيلومتر جاده شنى و چند كيلومتر راه مالرو.

پشتيبانى نيروهاى ايرانى با مشكل روبه رو شد.

عاقبت عراقى ها روى قله باقى ماندند.

در پاييز بار ديگر فرماندهان ارتش و سپاه دور هم جمع شدند.

آنان با جمع آورى نيرو و اسلحه و مهمات فراوان حمله ديگرى را طرح ريزى كردند.

ابتكار فرماندهان اين شد كه اين بار از پهلو به قصرشيرين حمله كنند.

نقشه آنان دقيق و حساب شده بود.

مطلع فجر آغاز شد.

نيروهاى ايرانى از دشت گيلان غرب و جاده آن به سمت قصرشيرين حمله كردند.

درگيرى سختى بود در كوه و دشت، هوا و زمين.

هواپيماهاى ميگ عراقى مانند كركس بالاى دشت و كوه چرخيدند و بمباران كردند.

يكى از هواپيماها آتش گرفت.

دود غليظى از پشت آن بيرون آمد.

معلق زنان سقوط كرد.

خلبان بيرون پريد.

او ميان ايرانى ها و عراقى ها پايين مى آمد.

در يك زمان نفرات ايرانى و عراقى به سوى خلبان رفتند.

عراقى ها دير رسيدند.

خلبان اسير ايرانى ها شد.

ايرانى ها در جاده گيلان غرب - قصر شيرين پيشروى خوبى كردند.

حتى به نزديكترين دروازه جنوبى قصرشيرين رسيدند.

سرتيپ نزار خالد نقشبندى افسران و سربازان عراقى را به كشتن داد.

همان طور كه صدام گفته بود، رودى از خون جارى شد تا صدام حاكم قصرشيرين باشد.

غلامعلى پيچك فرمانده سپاه غرب بود.

او در عمليات مطلع فجر به شهادت رسيد.

پيچك با دشمن جنگيد؛ يكسال جنگيد شب و روز.

نام او با نام قصرشيرين و بازى دراز همراه است.

حالا مى توانى بفهمى آزادى يك شهر جنگى چه قيمتى دارد.

على اكبر شيرودى و غلامعلى پيچك شهيد شدند و حاج على موحد جانباز شد تا قصرشيرين آزاد باشد.

فرزندان ايران فداكارى و تلاش شهيدان و جانبازان را فراموش نخواهند كرد.

در تابستان 1361، قصرشيرين آزاد شد.

آن روزها صدام درمانده و ناتوان بود.

نيمى از ارتش عراق در خوزستان نابود شده بود.

سردار قادسيه با آزادسازى خرمشهر شكست خورد.

او براى نجات خود و بغداد دستور داد تا عراقى ها قصر شيرين را ترك كنند.

نزار خالد نقشبندى فرمانده نظامى قصرشيرين، عكس هاى صدام را جمع آورى كرد.

از ساختمان فرماندارى، از ساختمان شهردارى، از مسجد صدام، از بيمارستان صدام، از ميدان هاى كوچك و بزرگ و از خيابان هايى كه همگى نام صدام داشتند.

نيمى از قصرشيرين تا آن زمان غارت شده بود، امّا آن روز اين غارت كامل شد.

عراقى ها اسباب و اثاثيه و ساختمان هاى دولتى، اجناس مغازه ها و دام روستاييان را برداشتند.

حتى در و پنجره و تيرهاى برق را از جا كندند.

همه اين ها يك جا به آن سوى مرز رفت.

ديگر قصرشيرين تنها و بى پناه بود.

گردان تخريب لشكر هفت با صدها بسته ديناميت شهر را بمب گذارى كرد.

با يك انفجار بزرگ و گوشخراش قصرشيرين خاك و خاكستر شد.

بيست و يك ماه طول كشيد تا عراقى ها قصرشيرين را ترك كنند.

در عقب نشينى لشكر هفت هيچ پلى سالم نماند.

عراقى ها رفتند و پشت سر خود آتش و دود و خون باقى گذاشتند.

سرتيپ نزار خالد نقشبندى، خبر ويرانى قصرشيرين را به صدام حسين داد.

او خوشحال و خندان بود.

مى خنديد؛ از ته دل مى خنديد، براى آن همه كشتار، آن همه غارت و آن همه ويرانى.

او يك جنايتكار جنگى است.

/ 8