آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی - نسخه متنی

رضا برنجکار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 - مرجئه


كمله «ارجاء» در لغت عرب دو معنا دارد: تاءخير انداختن و اميد دادن.(26) اطلاق اسم مرجئه يا مرجيه بر گروهى خاص به معناى نخست از آن روست كه آنان عمل را از ايمان مؤخر مىدانستند و معتقد بودند كه عمل از حيث رتبه بعد از ايمان بوده و داخل در حقيقت ايمان نيست. اما اطلاق اين اسم بهه معناى دوم از آن روست كه معتقد بودند معصيت به ايمان ضرر نمى زند، همان گونه كه با وجود كفر طاعت فايده اى ندارد. بنابراين مرجده به مؤمنين اميد مىدادند كه اگر گناهانى را انجام دهند ممكن است بخشيده شوهد. برخى گفته اند مراد از ارجاء، تاءخير انداختن حكم مرتكب كبيره تا روز قيامت است، يعنى در دنيا نبايد درباره آنان قضاوت كرد و آنها را اهل بهشت يا جهنم دانست. برخى ديگر ارجاء را به معناى تاءخير انداختن قضاوت درباره حق يا باطل بودن امام على عليه السلام و عثمان و طلحه و زبير، و به طور كلى گروههايى كه بعد از دو خليفه اول با يكديگر درگير شدند، تا روز قيامت مىدانند. همچنين گفته شده ارجاء به معناى مؤخر دانستن امامت على عليه السلام از خلفاى سه گانه است. بر طبق اين نظر مرجئه و شيعه در مقابل يكديگر قرار مىگيرند.(27)


در باره آرا و انديشه هاى مرجئه و هويت حقيقى آنان در بين مورخان اختلاف نظر وجود دارد و به نظر مىرسد مرجئه به چندين فرقه و مذهب مختلف اطلاق شده است كه برخى جنبه سياسى و برخى ديگر جنبه كلامى داشته اند. حال به ترتيب تاريخى به اين گروهها مىپردازيم.


نخستين گروهى كه مرجئه ناميده شدند، در قرن اول هجرى پديد آمدند. پس از وقايعى كه در زمان خلافت عثمان رخ داد و به اختلاف امام على عليه السلام و اكثر مردم با او انجاميد، مسلمانها به دو دسته تقسيم شدند. برخى مردم از عثمان حمايت كردند و اكثر مردم به خانه على عليه السلام شتافتند و او را به خلافت و پيشوايى امت فرا خواندند. پس از كشته شدن عثمان اين اختلاف ادامه يافت و معاويه به بهانه خون خواهى عثمان در مقابل امام على عليه السلام شورش كرد. اين اختلاف حتى پس از شهادت امام نيز ادامه داشت. در چنين اوضاع و احوالى عده اى براى اينكه ميان اين دو گروه وحدت ايجاد كنند پيشنهاد كردند كه قضاوت در باره حق و باطل بودن عثمان و على عليه السلام را به تاءخير اندازند تا خدا در روز قيامت خود حكم كند. ابن عساكر مىگويد: گروهى از مسلمانها كه در اطراف سرزمينهاى اسلامى مشغول نبرد با كفار بودند پس از بازگشت به مدينه ديدند عثمان كشته شده و مردم با يكديگر اختلاف دارند، برخى از عثمان طرفدارى مىكنند و برخى على عليه السلام را بر حق مىدانند. در اين هنگام آنها گفتند ما عليه عثمان و على عليه السلام حكمى صادر نمى كنيم و اين كار را به تاءخير مىاندازيم تا خدا در اين باره حكم كند.(28)


ابن سعد در تعريف مرجئه نخستين مىگويد: «الذين كانوا يرجون عليا و عثمن و لا يشهدون بايمان و لاكفر؛» (29) آنان كسانى بودند كه قضاوت در باره على عليه السلام و عثمان را به تاءخير مىانداختند و درباره ايمان و كفر آن دو حكمى نمى كردند.


اين عتقاد مرجئه اوليه درست در مقابل خوارج نخستين است كه على عليه السلام و عثمان را كافر مىدانستند. ثابت قطنه شاعر مرجعى مسلك نيز در اين باره مىگويد:


نرجى الامور اذا كانت مشبة *** و نصدق القول فيمن جار اءو عندا


يجزى على و عثمان بسعيهما *** ولست اءدرى بحق اءية وردا


و الله يعلم ماذا يحضران به *** و كل عبد سيلقى الله منفردا(30)


ما حكم كارهاى مشتبه را به تاءخير مىاندازيم، و در باره كسى كه ستم كرده يا گمراه شده سخن به درستى مىگوييم. على عليه السلام و عثمان به كوشش خودشان پاداش داده مىشوند، و من نمى دانم كدام يك از آنها به حق وارد شدند. خدا مىداند آن دو به چه چيز احضار مىشوند، و هر بنده اى به خداى خويش جداگانه ديدار مىكند.


برخى مورخان گفته اند نخستين كسى كه در باره ارجاء سخن گفت و حتى رساله اى در اين مورد نوشت حسن بن محمد بن على بن ابى طالب (م 95 - 101 هـ ق) يعنى فرزند محمد حنيفه بود. گزارش شده است كه او در مجلسى حضور داشت كه در آن مدتها درباره حق و باطل بودن امام على عليه السلام و عثمان و طلحه و زبير بحث شد. او كه تا اين زمان ساكت بود لب به سخن گشود و گفت بهتر از همه اين حرفها اين است كه حكم آنان را به تاءخير اندازيم و هيچ كدام را قبول يا رد نكنيم. وقتى اين سخن حسن به محمد حنيفه رسيد او به شدت خشمگين شد و فرزند را مورد سرزنش قرار داد. گفته شده است كه حسن پس از اين جريان رساله اى در باب ارجاء نگاشت اما بعدها از اين كار پشيمان شد و گفت: اى كاش مرده بودم و چنين كارى نمى كردم. (31)


به عنوان نخستين كسانى كه در باره ارجاء سخن گفته اند، ياد شده است. براى مثال شهرستانى از غيلان دمشقى به عنوان نخستين كسى كه در باره قدر و ارجاء سخن گفت، ياد مىكند.(32) گرچه ممكن است مراد و ارجاء كلامى - كه بعدا توضيح خواهيم داد - باشد. نوبختى، عالم و نويسنده بزرگ شيعى، گروه ديگرى از مرجئه را معرفى مىكند او مىگويد: پس از شهادت امام على عليه السلام جز اندكى از شيعيان آن حضرت، ديگر همراهان وى به معاويه پيوستند. ايشان قومى بودند كه از حاكمان وقت پيروى مىكردند، عقيده مهم اين طايفه آن بود كه همه اهل قبله را كه ظاهرا به اسلام اقرار مىكردند، مؤمن و مسلمان مىدانستند و اميد آمرزش و بخشايش آنها را داشتند. (33) اين گروه نيز در اصل يك گروه سياسى بودند كه خواهان قطع جنگ و خونريزى فرق مختلف و گردن نهادن به حكومت موجود يعنى حكومت اموى بودند. اينان همان مرجيان طرفدار امويان هستند. اين گروه با گروه نخست شباهت زيادى دارند. گروه نخست حكم على عليه السلام و عثمان را به تاءخير مىانداختند و خواهان قطع خصومت مسلمانها و وحدت امت اسلامى بودند، و گروه دوم به فرقه هاى متخاصم مثل خوارج، امويان و شيعيان اميد آمرزش مىدانند و خواهان قطع جنگ ميان آنها بودند و البته از حكومت اموى حمايت مىكردند.


با وجود اينكه اين دو گروه از مرجئه، در باره امام على عليه السلام قضاوتى نمى كردند اما ذر زمانهاى بعد لااقل برخى از مرجئه به موضع ضديت با امام عليه السلام كشيده شدند. در تاريخ آمده است كه فردى از يكى از راويان حديث به نام اعمش خواست تا حديث «على قسيم النار» را برايش بازگو كند. اعمش گفت مرجئه اى كه در مسجد نشسته اند نمى گذارند فضايل على عليه السلام را نقل كنم، آنان را از مسجد بيرون كن تا خواسته ات را انجام دهم.(34) در احاديث معصومان عليه السلام نيز به دشمنى مرجئه با اهل بيت پيامبر عليه السلام تصريح شده است.(35)در مقابل اين گروه از مرجئه، گروهى ديگر از آنان معتقد بودند كه امام على عليه السلام در جنگهاى خود بر حق بوده و كسانى چون طلحه، زبير، عايشه و معاويه كه با او جنگيدند خطاكار بوده اند.(36)


پس از پيدايش چنين عقايد سياسى و فرقه هاى حامى آنها، برخى به منظور توجيه دينى ارجاء سياسى به فكر يافتن مبانى كلامى و اعتقادى براى آن بر آمدند و چنين شد كه ارجاء كلامى و مرجئه مذهبى متولد گشت. اين گروه بر آن شدند كه رتبه اعمال متاءخر از رتبه ايمان است و گناهان كبيره به ايمان است ضررى نمى زند؛ در نتيجه به همه گناهكاران حتى غاصبان خلافت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله اميد آمرزش مىدادند. پس از طرح چنين عقيده اى در باره ايمان و كفر، اين اعتقاد معرف مرجئه گشت و همه مرجيان آن را به عنوان مبناى اعتقادى و كلامى پذيرفتند. ثابت قطنه شاعر معروف مرجئه كه اعتقاد مرجئه نخستين، يعنى تاءخير قضاوت در باره على عليه السلام و عثمان، را در اشعارش آورده است، ارجاء كلامى را نيز در همان اشعار ذكر مىكند و مىگويد:


و لا اءرى اءن ذنبا بالغ اءحدا *** م الناس شركا اذا ما وحدوا الصمدا(37)


ما هيچ گناهى را نمى بينيم كه احدى را به سر شرك برساند، مادامى كه آنان خدا را به توحيد پذيرفته باشند.


تاريخ دقيق پيدايش اين تفكر كلامى دقيقا روشن نيست. احتمال دارد اين اعتقاد پس از تولد مرجئه نخستين مطرح شده است و ممكن است پس از پيدايش دومين گروه از مرجئه يا همزمان با آنها ارائه شده است. به هر حال وضعيت تولد مرجئه كلامى همچون وضعيت خوارج كلامى بوده است، به اين معنا كه هر دو در ابتدا گروهى سياسى بوده اند اما در ادامه حياتشان به فرقه هاى كلامى و مذهبى تبديل شدند. پس از طرح ارجاء كلامى، مرجئه به گروههاى مختلفى انشعاب يافتند. نوبختى مىگويد: آنها به چهار تقسيم شدند. گروه نخست مرجئه خراسان هستند كه از همه بيشتر در عقيده ارجاء غلو كردند. اينان جهميه يعنى پيروان جهم بن صفوان هستند. گروه دوم مرجئه شام اند و غيلانيه، پيروان غيلان بن مروان هستند. گروه ديگر مرجئه عراق و پيروان عمرو ابن قيس الماصر يعنى ماصريه هستند كه ابوحنيفه نيز از آنان است. گروه چهارم شكاك و بتريه هستند كه از اصحاب حديث و حشويه هستند.(38) بغدادى مرجئه را به سه گروه مرجئه قدريه (غيلانيه)، مرجئه جبريه (جهميمه)، مرجئه اى كه جبرى هستند و نه قدرى و به اصطلاح شهرستانى آنها را شش فرقه مىداند.(39)


همان گونه كه مىبينيم انشعاب مرجئه به سه يا چهار فرقه، به جهت عقايد ديگر آنهاست، چون برخى از آنان قدرى و تفويضى هستند و برخى جبر مسلك و برخى ديگر نه جبرى و نه قدرى. در واقع عقيده ارجاء عقيده اى بود كه فرقه هاى ديگرى چون غيلانيه و جهميه آن را پذيرفتند و به يك تعبير، گروههايى از مرجئه در گروههاى ديگر ادغام شدند. عقيده اى كه همه اين گروهها را تحت نام مرجئه در مىآورد، خارج كردن عمل از ايمان و مؤخر دانستن رتبه آن از رتبه ايمان است. با وجود اين گروههاى مختلف مرجئه در بيان جزئيات اين اعتقاد - يعنى تفسير دقيق ايمان - با يكديگر اختلاف نظر دارند. تفاسير مرجئه در باره ايمان را مىتوان در سه تفسير زير خلاصه كرد:


1. ايمان عبارت است از معرفت و اعتقاد قلبى همراه با اقرار و اعتراف زبانى.


2. ايمان صرفا معرفت و اعتقاد است.


3. ايمان صرفا اقرار زبانى است. (40)


نقطه اشتراك آراى مذكور اين است كه عمل بيرون از ايمان مؤخر از آن است. از اين مطلب سه نتيجه مهم گرفته مىشود: نخست آنكه ايمان امرى بسيط است و داراى درجات و مراتب مختلف نيست؛ ديگر آنكه مرتكبين گناهان كبيره مؤمن هستند؛ و سوم اينكه گناهكاران اگر توبه نكنند، لزوما دچار عذاب ابدى نخواهند شد و درباره اصل عذاب آنها نيز حكم قطعى نمى توان داد.


همان گونه كه آراى سياسى مرجئه در مقابل آراى سياسى خوارج بود، در باره آراى كلامى مرجئه و خوارج نيز وضعيت از اين قرار است. در واقع عقايد كلامى اين دو گروه، افراط و تفريط در باب ايمان و كفر است. يكى فاسق را كافر و مستحق قتل مىداند و ديگرى ايمان فاسق را مساوى ايمان پيامبر خدا مىداند. همان گونه كه عقيده خوارج در طول تاريخ باعث ريخته شدن خون بسيارى بى گناهان گرديد، عقيده مرجئه نيز باعث توجيه ظلم ستمكاران و حاكمان بنى اميه و بى اعتنايى به احكام دينى و انحطاط اخلاق گرديد.


جالب اينجاست كه سالها قبل از تولد مذهب ارجاء پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وقوع آن را پيش بينى و در اين باره به مسلمانها هشدار داده بود.(41) در كتابهاى حديثى شيعه و سنى احاديث فراوانى از پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله و اهل بيت عليه السلام او در مذمت مرجئه وارد شده است و حتى مسلمانها به برائت از آنها و نپذيرفتن شهادت آنها و وصلت نكردن با آنان تشويق شده اند. در روايات اهل بيت عليه السلام شديدا توصيه شده است كه شيعيان به فرزندانشان مطالب مفيد و احاديث را آموزش دهند تا آنها فريب مرجئه را نخورند.(42) متاءسفانه امروزه نيز تفكرات مرجئه به صورتهاى مختلف از جمله تاءكيد يك سويه بر قلب و دل و بى اعتنايى به اعمال و احكام دينى، در جوامع اسلامى وجود دارد.


/ 98