آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی - نسخه متنی

رضا برنجکار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 - قدريه


در احاديث، قدريه از سوى پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله و اهل بيت عليه السلام، سخت مورد مذمت قرار گرفته اند و آنان را محبوس امت خوانده اند. (43) از سوى ديگر، در همين احاديث قدريه بر دو گروه مختلف اطلاق شده است: گاه بر معتقدين به قضا و قدر الهى در افعال انسان و گاه بر منكرين قضا و قدر الهى در افعال انسان يا قاتلين به قدرت و اختيار مطلق انسان در افعالش. (44) اين مساءله باعث شده است كه هر دو گروه مذكور ديگرى را قدريه بخوانند و احاديث وارد شده را ناظر به مخالفان خود بدانند. (45) به نظر مىرسد كه در آغاز واژه قدريه بيشتر بر طرفداران قدر الهى اطلاق مىشده است اما رفته رفته اين اسم درباره منكران قدر الهى رواج يافت. از اين رو، در كتابهاى مذاهب و فرق نيز به همين معناى دوم به كار رفته است و امروزه نيز وقتى قدريه گفته مىشود همين مذهب و فرقه به ذهن متبادر مىشود. بنابراين سبب اختلاف روايات در مفهوم قدريه همين تحول معنايى آن در طول قرون اوليه بوده است. به هر حال، در كتاب حاضر نيز قدريه به معناى دوم، يعنى منكران قدر و طرفداران آزادى مطلق انسان (مفوضه) اطلاق مىگردد.


مفوضه به طرفداران تفويض گفته مىشود. تفويض در لغت به معناى واگذار كردن امرى به ديگرى و حاكم كردن او در آن كار است. اما در اينجا تفويض به اين معناست كه خداوند قدرت انجام كارها را به انسان واگذار كرده و خود را از اين قدرت كنار كشيده است به گونه اى كه بر افعال انسان و قادر نيست و تقدير الهى شامل افعال اختيارى انسان نمى شود.


در كتابهاى فرق و مذاهب، اصطلاح قدريه يا مفوضه را به دو گروه اطلاق كرده اند. يكى معتزله و ديگرى اسلاف معتزله يعنى قدريه نخستين. عقايد معتزله در اين باره در فصل مربوط به معتزله بررسى خواهد شد و در اينجا تنها به قدريه نخستين مىپردازيم.


قدريه نخستين همان مرجئه قدريه هستند كه يكى از فرقه هاى مرجئه به شمار مىروند. اينان دو اعتقاد مهم داشته اند: يكى اعتقاد به ارجاء و ديگرى اعتقاد به تفويض و نفى تقدير الهى در افعال انسان. غيلان دمشقى، محمد بن شبيب، ابى شمر، صالحى و خالدى جزو اين فرقه ذكر شده اند. (46)


در ميان قدريه، معبد جهنى و غيلان دمشقى از ديگران مهمترند و اين دو به عنوان نخستين كسانى كه اعتقاد به قدر را مطرح كرده اند نام برده مىشوند. (47) غيلان دمشقى پيشواى قدريه شام و معبد جهنى قدريه بصره را رهبرى مىكرد. نقل شده است كه معبد جهنى عقيده قدر را از يك مسيحى به نام ابو يونس سنسويه اسوارى اخذ كرد و غيلان دمشقى اعتقاد به قدر را از معبد گرفت. (48) اكثر مستشرقان با توجه به اينكه يكى از مراكز قدريه، شام و دمشق بوده است و فيلسوفان نصرانى و يونانى در آنجا حضور داشته اند، بر آن اند كه قدريه اعتقاد خويش را از متكلمان نصرانى يا فيلسوفان يونانى گرفته اند. براى مثال گفته اند غيلان آراء خود را از كتاب ينبوع الحكمة يوحناى دمشقى اخذ كرده است. اما برخى ديگر چون مونتگمرى وات در اين باره ترديد كرده اند زيرا كتابهاى يوحناى دمشقى بيست تا سى سال پس از آغاز نزاع غيلان و جعد بن درهم پيرامون جبر و اختيار بوده است. (49) به نظر مىرسد كه در فرهنگ دينى و سياسى مسلمين به اندازه كافى مىتوان ريشه ها و انگيزه هايى براى طرح مساءله جبر و اختيار يافت و نيازى به جستجو در ريشه هاى بيرونى و بيگانه ندارد. براى مثال در قرآن كريم آيات متعددى هدايت را به خداى متعال نسبت مىدهد و از سوى ديگر آيات ديگرى وجود دارد كه اختيار انسان و شكل موضع گيرى او را در سعادت خويش مورد تاءكيد قرار مىدهد. طبيعى است كه مسلمانان با قرائت چنين آياتى اين پرسش را مطرح كنند كه اگر هدايت به دست خداست، پس نقش آدمى در اين ميان چيست. گرچه خود قرآن در برخى آيات و نيز احاديث به اين سوال پاسخ داده است. (50) از سوى ديگر چنان كه اشاره شد پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله تولد قدريه را پيش بينى كرده بودند. از همه مهمتر اينكه معاويه براى اينكه حكومت خويش را توجيه كند آن را به قضا و قدر حتمى خدا نسبت مىداد و كارهاى خويش را خواست خدا مىخواند. بنابراين طبيعى است كه مخالفان ظلم و جور اموى كه قدريان نخستين نيز از آنها بودند، براى مقابله با امويان قضا و قدر الهى را لااقل به گونه اى كه معاويه و امويان آن را تفسير مىكردند و لازمه تقدير الهى را مجبور بودن انسان مىدانستند، منكر شوند.


مساءله مهم درباره قدريان نخستين كه در راءس آنها غيلان و معبد قرار داشتند اين است كه آيا آنان هر گونه تقدير الهى در اعمال انسان را انكار مىكردند يا اينكه آن گونه تقديرى را كه جايى براى آزادى و اختيار انسان باقى نمى گذارد و به جبر مىانجامد، منكر بودند. مهمترين سندى كه درباره آراى قدريه باقى مانده است، نامه غيلان به عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى است. آن قسمت از نامه كه به عقيده قدر مربوط مىشود چنين است:


اى عمر! آيا ديده اى كه حكيمى از ساخته و كرده خود عيب جويى كند يا چيزى معيوب بسازد؟ يا كسى را به خاطر كارى كه فرمان و قضاى او بدان تعلق گرفته عذاب كند يا به چيزى فرمان دهد كه مستوجب عذاب اوست آيا هدايت گرى را ديده اى كه به هدايت دعوت كند و سپس مردم را از هدايت گمراه سازد؟ آيا مهربانى را يافته اى كه بندگان را بيش از توانشان تكليف كند يا به خاطر انجام طاعتى عذاب دهد؟ آيا دادگرى يافته اى كه مردم را بر ظلم و تظالم وادار كند؟ و آيا راستگويى ديده اى كه مردم را به كذب و تكاذب ميان خود وادار نمايد؟(51)


آنچه از اين نامه مىتوان استفاده كرد نفى جبر و اثبات آزادى و اختيار انسان بر اساس عدل و حكمت الهى و حسن و قبح عقلى است و به هيچ وجه نمى توان نفى قضا و قدر الهى و اثبات تفويض را به آن نسبت داد. در اين نامه، غيلان مىكوشد تا لوازم نظريه جبر را نشان دهد و هر جمله از فقره مذكور يكى از نتايج نظريه جبر و قضا و قدر حتمى خدا به گونه اى كه آزادى انسان سلب گردد، مىباشد.


نقل شده است كه غيلان شاگرد حسن بن محمد حنيفه بوده و معبد جهنى از ابن عباس حديث آموخته است. (52) مىدانيم كه محمد حنيفه - فرزند امام على عليه السلام - و ابن عباس، هر دو از دانش آموختگان مكتب امام على عليه السلام بوده اند و همين امر اين گمان را كه غيلان و معبد به پيروى از استادان خويش تنها عقيده جبر را انكار مىكردند، تقويت مىكند.


از سوى ديگر، غيلان و معبد جهنى هر دو از مخالفان سرسخت بنى اميه بودند و عليه كارهاى ظالمانه آنان و نيز ترويج نظريه جبر توسط آنها تبليغ مىكردند و به همين جهت توسط خلفاى بنى اميه شكنجه و سپس كشته شدند. قاضى عبدالجبار از استادش ابوعلى جبانى نقل مىكند كه افرادى چون غيلان به دليل مبارزه با جبر توسط بنى اميه كشته شدند. (53)


شواهد فوق مىتواند اين نظر را تاءييد كند كه قدريه نخستين تنها مخالف جبر بودند و نه منكر هر گونه قضا و قدر الهى. اما از سوى ديگر، در كتابهاى فرق و مذاهب عقايدى به آنها نسبت داده شده است كه بيانگر اعتقاد به تفويض و نفى تقدير الهى است.


براى نمونه، نقل شده است كه معبد جهنى گفته است: «لا قدر و الامر اءنف» (54) يعنى تقديرى در كار نيست و كارها از ابتداست؛ يعنى چيزى از قبل توسط خدا معين نشده است.


شهرستانى از جمله آراى ابوشمر، يكى از قدريه نخستين، را انتساب تقدير خير و شر به انسان و نفى هر گونه تقدير الهى در اين باره مىداند. (55)


اما بايد توجه داشت كه نويسندگان اين كتابها معمولا از اصحاب حديث و اشاعره هستند و اينان خود به گونه اى طرفدار نظريه جبر مىباشند و طبيعى است كه اثبات اختيار رامساوى انكار قدر بدانند. از اين رو نمى توان به گزارشهاى آنان درباره مخالفانشان كاملا اطمينان پيدا كرد. به هر حال درباره قدريه نخستين سه احتمال وجود دارد:


1.آنان صرفا منكر جبر بودند و اگر قضا و قدر را انكار مىكردند، آن گونه قضا و قدرى را كه به نفى آزادى و اثبات جبر بيانجامد، منكر بودند.


2.هدف اصلى اين گروه مبارزه با بنى اميه و عقيده جبر و اثبات آزادى انسان بود اما چون نمى توانستند ميان آزادى انسان و تقدير الهى جمع كنند، تقدير الهى را منكر مىشدند.


3.اساسا اين فرقه درصدد نفى قضا و قدر الهى بودند و اثبات آزادى از فروع نفى قدر مىباشد.


به نظر مىرسد درجه احتمال سه فرضيه بالا، به همان ترتيبى است كه درج شده؛ يعنى، به نظر مىرسد فرضيه اول بيشتر با شواهد تاريخى و مستندات علمى هماهنگ است و فرضيه اخير نادرست است و با قراين ناسازگار است مىباشد. (56)


/ 98