عقايد معتزله
متكلمانى كه به معتزله شهرت يافته اند، داراى انديشه هاى گوناگونى هستند و در بسيارى از موضوعات كلامى با يكديگر اختلاف نظر دارند. همين مطلب باعث شده است كه اين گمان پديد آيد كه معتزله يك مكتب خاص نيست، بلكه تنها يك روش كلامى است كه در آن بر عقل و مبادى عقلى تكيه مىشود.(149) امام بسيارى از محققان (150) و نيز خود معتزله، چنين اعتقادى ندارند و اعتزال را مكتب يگانه اى مىدانند كه مانند ديگر فرقه ها، در ميان پيروانش عقايد مشترك و نيز پاره اى اختلاف نظرها وجود دارد. معتزله براى اثبات اين مطلب معمولا پنج اصل را به عنوان عقايد مشترك و ملاك معتزلى بود ذكر كرده اند و حتى كتابهايى با همين عنوان نوشته اند. براى مثال، مىتوان از كتابهاى الخمسة الاصول از ابوالهذيل علاف، الاصول الخمسه نوشته جعفر بن حرب و شرح الاصول الخمسة از قاضى عبدالجبار نام برد.
به نظر مىرسد كه در زمان پايه گذارى مكتب اعتزال به دست واصل بن عطا، ملاك معتزلى بودن صرفا اعتقاد به منزلة بين المنزلتين بود،(151) اما به تدريج و در طول زمان، اعتقاد به چهار اصل ديگر، يعنى توحيد، عدل، وعد و وعيد، امر به معروف و نهى از منكر، نيز بر فهرست عقايد معتزله افزوده شد و از ويژگيهاى اين مكتب به شمار آمد. به دليل اهميت اين پنج در انديشه معتزله به شرحى كوتاه در اين خصوص مىپردازيم:
1. توحيد: توحيد مراتب و معانى گوناگونى دارد كه مهمتر از همه توحيد ذاتى، توحيد صفاتى و توحيد افعالى است. توحيد ذاتى؛ به اين معنا است كه ذات پروردگار يگانه است و مثل و مانند ندارد. توحيد ذاتى مورد قبول همه فرقه هاى اسلامى است، اما درباره توحيد صفاتى و توحيد افعالى در ميان متكلمان اختلاف نظر جدى وجود دارد. معتزله بر خلاف اشاعره، معتقد به توحيد صفاتى و منكر توحيد افعالى اند. در بحث عدل و نيز در بررسى عقايد اشاعره به توحيد افعالى خواهيم پرداخت و در اينجا تنها توحيد صفاتى را بررسى مىكنيم:
شهرستانى درباره اعتقاد معتزله به توحيد صفاتى مىگويد: اين سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن عطا در اثبات ديدگاه خود به اين استدلال ساده اكتفا مىكرد كه لازمه اثبات صفات قديم براى خدا تعدد خدايان است (يعنى لازمه پذيرفتن توحيد ذاتى، توحيد صفاتى است). بعدها پيروان واصل در توضيح عقيده او بيان داشتند كه معناى توحيد صفاى، انكار مطلق صفات نيست، بلكه مراد، انكار صفات زايد بر ذات الهى و در نتيجه عينيت همه صفات با ذات اوست.(152)
در واقع معتزله با اين نظريه در صدد رد اعتقاد اصحاب حديث، مبنى بر اثبات صفات زايد بر ذات بودند. اگر چه انكار اين نوع صفات مورد اتفاق معتزله بود، اما در فروع و جزئيات اين مساءله تفاسير مختلفى از سوى معتزليان مطرح شده است كه مهمترين آنها عبارت اند از:
نظريه واصل بن عطا كه صرفا به انكار صفات زايد بر ذات مىپرداخت و تحليل بيشترى از واقعيت صفات الهى ارائه نمى كرد.
نظريه ابوالهذيل علاف كه تحليل مساءله صفات، به عينيت صفات الهى با ذات او رسيد. گفتارى كه از ابوهذيل در اين باره نقل شده چنين است: «ان البارى تعالى عالم بعلم و علمه ذاته» بنابراين تقرير، صفات الهى، مثل علم، مورد پذيرش است، اما اين صفات چيزى غير از ذات نبوده، بلكه عين ذاتند.(153)
نظريه ابوعلى جبائى كه به انكار صفات و نيابت ذات از صفات باور داشت و در بيان نظر خويش مىگفت: «البارى تعالى عالم لذته؛» يعنى خداوند براى عالم بودن به صفت علم نيازى ندارد بلكه او به ذات خويش عالم است و جاهل نيست.(154)
نظريه ابوهاشم جبائى كه بر خلاف پدرش ابوعلى، صفات الهى را پذيرفت، ولى آنها را احوال دانست. اين نظر را مىتوان حد وسطى ميان نظريه انكار صفات زايد بر ذات خدا(معتزله) و نظريه اثبات صفات زايد بر ذات (اصحاب حديث) قلمداد كرد. ابوهاشم بر آن بود كه عالم بودن خدا به معناى اثبات حالتى به نام علم است و «حال» صفتى است كه نه موجود است و نه معدوم، نه معلوم است و نه مجهول، يعنى حال به تنهايى قابل شناخت نيست، بلكه هميشه همراه با ذاتى شناخته مىشود. اثر حال اين است كه شخص را از اشخاص ديگر جدا مىكند. اگر حال را موجود بدانيم نظريه ابوهاشم به راءى صفاتيه باز مىگردد كه بر آن اساس صفات زايد بر ذات اثبات مىشود و اگر حال را معدوم بدانيم اين نظريه به انكار صفات زايد بر ذات مىگرايد كه از سوى ديگر معتزليان بيان شده است. نظريه ابوهاشم آن گاه از ديگر آرا متمايز خواهد شد كه احوال نه موجود باشند نه معدوم، گرچه در اين فرض اشكالات متعددى از جمله لزوم ارتفاع نقيضين مطرح خواهد شد.(155)
2. عدل: هيچ يك از فرقه هاى اسلامى منكر عدل به عنوان يكى از صفات الهى نيستند.(156) اختلاف متكلمان بيشتر در تفسيرى است كه از اين مفهوم صورت مىپذيرد. تفسير معتزله و اماميه، بر اساس بينشى است كه درباره حسن و قبح اعمال دارند. آنان معتقدند كه افعال در ذات خويش، صرف نظر از دستور شرع، خوب بايد هستند و عقلل آدمى نيز قادر است دست كم در پاره اى موارد، اين حسن و قبح اعمال دارند. آنان معتقدند كه افعال در ذات خويش، صرف نظر از دستور شرع، خوب يابد هستند و عقل آدمى نيز قادر است دست كم در پاره اى موارد، اين حسن و قبح را دريابد. بنابراين عدل از كارهاى خوب و واجب است و ظلم از كارهاى بد و ناشايست است. از سوى ديگر چون خداوند از هر گونه امر قبيح و ناروا مبر است، پس لزوما كارهايش بر طبق عدل است و هر چه عقل مصداق طلم تشخيص دهد، خداوند انجام نخواهد داد. معتزله از اين تفسير به نتايج متعددى رسيدند؛ از جمله مىتوان به انكار جبر و اثبات اختيار براى انسان و رد توحيد افعالى اشاعره - به اين معنا كه خداوند فاعل همه اعمال است - اشاره كرد.(157)
از نظر معتزله، يكى ديگر از لوازم عدل، رد تكليف مالا يطاق و عذاب كردن اطفال مشركان بر اثر گناه پدران است. در مباحث آينده خواهيم ديد كه هيچ يك از اين لوازم مورد پذيرش اشاعره نيست.
3. منزلة بنى المنزلتين: معتزله در مقابل خوارج و مرجئه معتقدند كه مرتكب كبيره نه كافر است و نه مؤمن؛ بلكه منزلت و مقامى بين كفر و ايمان دارد (توضيح اين نظريه قبلا گذشت).
4. وعد و وعيد: «وعد» به معناى نويد به پاداش است و «وعيد» به معناى تهديد به كيفر و عذاب است. به عقيده معتزله، خداوند همان گونه كه خلف وعده نمى كند (اين مطلب مورد اجماع همه مسلمانان است)، خلف وعيد نيز از او سر نمى زند. بنابراين تمام تهديددها و كيفرهايى كه درباره كافران و فاسقان در قرآن و روايات آمده است، در روز قيامت به وقوع خواهد پيوست و محال است كه خداوند آنها را ببخشد، مگر آنكه در دنيا توبه كرده باشند.
5. امر به معروف و نهى از منكر: اين اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرايط آن است. خوراج براى امر به معروف و نهى از منكر شرط و حدى نمى شناختند، اما برخى از اصحاب حديث، مانند احمد بن حنبل، آن را صرفا در محدوده قلب و زبان مىپديرند، نه در محدوده عمل و قيام مسلحانه. معتزله براى امر به معروف و نهى از منكر شروطى مانند احتمال تاءثير و عدم مفسده، قائلند؛ اما آن را به قلب و زبان محدود نمى كنند و بر اين باورند كه اگر منكرات شايع شود يا حكومت ستمگر باشد، بر مسلمانان واجب است تا قواى لازم را فراهم كنند و بر فساد و ستم بشورند.
همان طور كه مىبينيم از پنج اصل معتزله، تنها دو اصل - توحيد و عدل - از اصول مهم اعتقادى اند، اما دو اصل ديگر - وعد و وعيد و منزلة بين المنزلتين - از فروع اعتقادى به حساب مىآيند و امر به معروف و نهى از منكر جزء تكاليف عملى است و بايد در فقه به آن پرداخت. قاضى عبدالجبار معتقد است كه اصول معتزله از آن رو منحصر در پنج اصل مذكور است كه تمام مخالفان دست كم در يكى از اين اصول با ايشان اختلاف دارند.(158) به بيان ديگر، اين پنج اصل هم وجه اشتراك معتزله است و هم اختلاف و امتياز آنان را از ساير فرق نشان مىدهد.