استمرار و تطور مذهب اشعرى
مذهب ابوالحسن اشعرى در طول زمان دچار تحولاتى گشت. ديدگاههاى او در آغاز مورد پذيرش علماى اهل سنت قرار نگرفت، به طورى كه اينجا و آنجا با او سخت به مخالفت برخاستند. اما اين مخالفتها عملا سودى نبخشيد و مكتب اشعرى به تدريج بر حوزه هاى فكرى اهل سنت چيره شد. اولين شخصيتى كه پس از اشعرى از اين حوزه برخاست، ابوبكر باقلانى (م.403 هـ ق) بود. او آراى اشعرى را كه به اجمال در دو كتابش، الابانه و اللمع، آمده بود، با شرح و بسط بيشترى مطرح ساخت و آن را در قالب يك نظام كلامى انسجام بخشيد.
اما بيشترين تاءثير در گسترش مذهب اشعرى به دست امام الحرمين جوينى (م.478 هـ ق) صورت گرفت. خواجه نظام الملك پس از تاءسيس مدرسه نظاميه بغداد به سال 459 هجرى، جوينى را براى تدريس به آنجا فراخواند. جوينى نزديك به سى سال به ترويج مكتب اشعرى پرداخت و از آنجا كه شيخ الاسلام و امام مكه و مدينه بود، نظرهايش در سراسر عالم اسلام با احترام مورد پذيرش قرار گرفت. از طريق آثار جوينى مكتب اشعرى رواج گسترده اى يافت، تا جايى كه به عنوان كلام رسمى جامعه اهل تسنن تثبيت گرديد.
جوينى به انديشه هاى اشعرى رنگ عقلى و استدلالى بيشترى داد و با ظهور امام فخر رازى (م.606 هـ ق) كلام اشعرى عملا رنگ فلسفى به خود گرفت. امام فخر ضمن دفاع و تثبيت مكتب اشعرى، از آراى فلسفى ابن سينا انتقاد كرد و به تشكيك در مبناى او پرداخت. از سوى ديگر، امام محمد غزالى (م.505 هـ ق) كه از شاگردان جوينى بود، پس از يك تحول روحى به تصوف گراييد و تفسيرى عرفانى از آراى اشعرى ارائه داد. او با نگارش كتاب مهم احياء العلوم ميان تصوف و تسنن كه تا آن زمان بيگانه و متضاد مىنمودند، پيوندى استوار برقرار ساخت. ظهور كسانى، مانند مولانا محمد رومى (م.672 هق) مشهور به «مولوى» از ميان اشاعره را در واقع بايد از پيامدهاى تفكر غزالى به شمار آورد.