آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی - نسخه متنی

رضا برنجکار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چكيده


1.به دنبال روش افراطى معتزله در استفاده از عقل و روش تفريطى اهل حديث در سركوب عقل، مذهب اشعرى در اوايل سده چهارم هجرى به منظور تعديل اين دو جريان توسط ابوالحسن اشعرى پا به ميدان گذاشت.


2.صفات خبريه صفاتى هستند كه در آيات و اخبار آمده ولى عقل به خودى خود آنها را براى خدا اثبات نمى كند. مانند داشتن دست و پا و... براى خدا. برخى از اهل حديث به نام حشويه، اين صفات را به همان معنايى كه در مخلوقات وجود دارند به خدا نسبت مىدادند. معتزله دست به تاءويل اين موارد مىزدند اما اشاعره از يك سو نظر اهل حديث را در اثبات اين صفات مىپذيرفتند و از طرف ديگر قيد «بلا تشبيه» را بر آن مىافزودند.


3.در مساءله جبر و اختيار اهل حديث گرفتار نظريه جبر شدند و معتزله هم آزادى انسان را مطلق دانستند. اشاعره براى مراعات نمودن هر دو جمله (قضا و قدر الهى - اختيار انسان) نظريه كسب را مطرح كردند.


4.تفسيرهاى مختلفى از نظريه كسب شده است. تفسير خود اشعرى به اين شرح است:


قدرت قديم از آن خداست كه در خلق فعل موثر است. اما قدرت حادث اثرى در ايجاد فعل ندارد و تنها فايده اش اين است كه صاحب قدرت در خود احساس آزادى مىكند. فعل انسان مخلوق خداست چون تنها قدرت قديم در خلقت موثر است كه اين قدرت هم خاص خداست. نقش انسان كسب كردن فعل است كه عبارت است از مقارنت خلق فعل با خلق قدرت حادث شده در انسان. بنابراين در فعل اختيارى، انسان در هنگام فعل داراى قدرت حادث مىشود و احساس آزادى مىكند.


5.البته اشعرى، خود كسب را هم مخلوق خدا مىداند و در مورد نسبت دادن آن به انسان معتقد است مكتسب يا كاسب بودن، محل كسب بودن است نه ايجاد كسب.


6.در بحث كلام هم كه اهل حديث آن را اصوات و حروف و قديم مىدانستند و معتزله حادث، اشعرى براى يافتن راه ميانه كلام را به دو قسم تقسيم كرد: قسم اول كلام لفظى است كه از اصوات و حروف تشكيل شده و حادث است و قسم دوم كلام نفسى است كه قائم به نفس است و قديم.


7.حشويه رؤيت خدا را با چشم قائل بودند و معتزله هر گونه رويت را انكار مىكردند. اشاعره در اينجا هم به حد وسط قائل شده اند كه خداوند ديده مىشود ولى نه مانند ساير اشياء.


8.اشاعره بر خلاف معتزله كه حسن و قبح را عقلى و ذاتى مىدانند، اساسا حسن و قبح واقعى اشياء را انكار مىكردند.


9.معتزله تكليف مالايطاق را عقلا محال مىدانستند ولى اشاعره بر خلاف آن نظريه دارند.


10.بيشترين تاءثير در گسترش مذهب اشعرى به دست «امام الحرمين جوينى» صورت گرفته است. او به انديشه هاى اشعرى رنگ استدلالى و عقلى بيشترى داد تا اينكه با ظهور فخر رازى، كلام اشعرى عملا رنگ فلسفى پيدا كرد.


/ 98