عقايد و آراء
مبناى اصلى شيخ احمد كه بيانگر روش اصلى اوست اين است كه همه علوم و معارف در نزد پيامبر صلّى الله عليه وآله و اهل بيت او عليه السلام مىباشد و تنها راه كشف معارف، توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنان است و آدمى به استقلال قادر به درك هيچ يك از علوم اعتقادى و عملى نيست. او اين مطلب را در شرح فقرات متعددى از زيارت جامعه بيان كرده است. وى در شرح فقره اى از اين دعا مىنويسد: اگر معتقديم عقل مىتواند به معارف دينى دست يابد بدان جهت است كه هدايت و نور عقل از هدايت و نور معصومان است لذا مخالفان امامان با وجود به كارگيرى عقلشان تنها به عقايد باطل مىرسند. او در اين باره عقيده محيى الدين ابن عربى درباره وحدت وجود را ذكر مىكند و از او با تعبير مميت الدين ياد مىكند و از ملاصدرا به جهت پيروى از ابن عربى در برخى عقايد، انتقاد مىكند. احسايى نتيجه مىگيرد كه عقل به صورت مستقل قادر به درك حقايق نيست بلكه تنها با استمداد از انوار اهل بيت و مدد رساندن آنان به حقايق و علوم، حتى در مسائلى چون صنايع و زراعت دست مىيابد.(229) توجه به تهذيب نفس و كشف و شهود از سوى احسايى در همين راستا قابل تفسير است. او در زهد، رياضت و سير و سلوك عرفانى شهره عام و خاص بود. حال به برخى آراى احسايى اشاره مىكنيم:
معاد.معروفترين راءى احسايى درباره كيفيت معاد جسمانى است، و همين نظريه دليل اصلى تكفير او از سوى برخى علما از جمله برغانى بود. احسايى اصل معاد جسمانى را كه در آيات و احاديث متعدد بر آن تاءكيد شده مىپذيرد اما تفسير خاصى از جسم ارائه مىدهد. معنى متداول و عرفى معاد جسمانى اين است كه آدمى در حيات اخروى همچون حيات دنيوى دارى كالبد ظاهرى مركب از عناصر طبيعى است. احسائى معاد جسمانى به اين معنى را نمى پذيرد. او مىگويد: جسم در احاديث اعم از جسد است. اجساد در مقابل ارواح به كار مىرود ولى اطلاق اجسام عامتر از اين است. به اعتقاد او آدمى داراى دو جسد و دو جسم است. جسد ول مركب از عناصر زمانى است. اين جسد مانند لباس است كه گاهى همراه انسان است و گاهى همراه او نيست و اين جسد لذت و درد و طاعت و معصيت ندارد، همان طور كه فرد معصيت كار وقتى به مرض سختى دچار مىشود و اكثر جسد او از بين مىرود، باز ما او را همان معصيت كار مىدانيم. بنابراين جسد اول، جسد اصلى انسان نيست. اين جسد پس از مرگ از بين مىرود و در حيات اخروى همراه انسان نمى باشد. جسد دوم عبارت است از طينت انسان كه از عالم هور قلياست. عالم هور قليا همان عالم برزخى است كه حد وسط ميان عالم ملك (عالم مادى) و عالم ملكوت (عالم مجرد) مىباشد و بدان، عالم مثال نيز مىگويند. جسد دوم، جسد اصلى انسان است و در قبر باقى مىماند و پس از نفخ اسرافيل در صور (نفخه دوم يا نفخه بعث)، روح وارد همين جسد جدا مىشود و براى محاكمه و جزا فرا خوانده مىشود. بدين ترتيب در هنگام مرگ روح از هر دو دو جسد جدا مىشود، اما در معاد با جسد دوم همراه مىگردد. اما جسم اول، جسمى است كه روح پس از مرگ و مفارقت از دو جسد، همراه آن است و انسان با آن جسم پس از مرگ وارد بهشت يا جهنم دنيوى مىشود و مشغول لذت بردن يا عذاب كشيدن مىگردد. پس از نفخه نخست (نفخه صعق) روح و جسم اول نابود مىشود و از پس از نفخه دوم (نفخه بعث) روح به وجود مىآيد و وارد جسم دوم و نيز جسد دوم مىشود. احسايى تاءكيد مىكند كه بدن اخروى انسان كه عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم مىباشد، همان بدن دنيوى انسان است، با اين تفاوت كه بدن دنيوى كثيف و متراكم است، اما بدن اخروى از تصفيه هاى متعدد عبور كرده و لطيف و خالص شده است. از همين جا نتيجه مىگيرد كه به معاد جسمانى معتقد است. (230)
امامت.پس از مساءله معاد، امامت و جايگاه امام در آفرينش مهمترين و مشهورترين عقيده احسايى به شمار مىرود و عقيده وى در اين باره موجب گشته تا برخى او و فرقه شيخيه را در زمره غاليان به شمار آورند. احسايى معصومان عليه السلام را واسطه فيض خدا مىداند به اين معنى كه پس از آنكه خداوند معصومان عليه السلام را خلق كرد، آنان به اذن و مشيت الهى موجودات ديگر را آفريدند. او نقش معصومان عليه السلام در آفرينش جهان را بر اساس علل اربعه ارسطويى توضيح مىدهد. به اعتقاد او معصومان عليه السلام محل مشيت و اراده خداوند هستند و اراده آنان، اراده خداست. از اين رو معصومان عليه السلام محل مشيت و اراده خداوند هستند و اراده آنان، اراده خداست. از اين رو معصومان عليه السلام علتهاى فاعلى موجودات جهان مىباشند. از سوى ديگر، مواد موجودات از شعاع انوار و وجودات معصومان هستند، لذا آنها علل مادى آفرينش نيز به شمار مىروند. علل صورى بودن معصومان عليه السلام به اين دليل است كه صورتهاى اشياء از صورتهاى مقامات و حركات و اعمال آنهاست. البته صورت مؤمنان همانند صورت معصومان عليه السلام و صورت كافران مخالف صورت آنان است. همچنين معصومان علت غايى عالم اند زيرا اگر آنها نبودند چيزى خلق نمى شد و خلقت موجودات به خاطر خلقت معصومان است.(231)