ماه مهر پرور: تربیت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ماه مهر پرور: تربیت در نهج البلاغه - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه


جايگاه نهج البلاغه


نهج البلاغه، بى ترديد پس از قرآن كريم گرانقدرترين و ارزشمندترين ميراث فرهنگى اسلام است. اين كتاب مجموعه اى است به ابعاد وجودى يك انسان كامل، زيرا نازلات و صادرات وجودى است كه والاترين وجود پس از پيامبر اكرم "ص" است.

نهج البلاغه، شفاى دردهاى روحى بشر و راز هدايت اجتماعى و سياسى است. اين كتاب، منشور انسان سازى و دريچه اى به نور و راهى از ملك تا ملكوت است.

نهج البلاغه، مكتوب مبارزه با بيدادگرى و زراندوزى و بت پرورى است و راه برپايى حدود الهى و افق ارزشهاى آرمانى است.

نهج البلاغه، صحيفه ى ساختن فرد و جامعه و آموزگار كفرستيزى و فقرستيزى است و نه تنها راه روشن بلاغت "نهج البلاغه" كه راه روشن هدايت است.

نهج البلاغه، پركننده ى خلاهاى عميق فكرى، اجتماعى و سياسى و پاسخگوى مسائل و مشكلات گوناگون مسلمانان و جوامع بشرى در همه ى زمانها و در تمام مكانهاست.

نهج البلاغه، درياى معرفت بى انتها و نور هدايت بدون خاموشى است و دستورالعملى براى سيادت اين جهانى و سعادت آن جهانى است. امام خمينى "ره" در توصيف جايگاه اين كتاب شريف فرموده است:

''كتاب نهج البلاغه كه نازله ى روح اوست، براى تعليم و تربيت ما خفتگان در بستر منيت و در حجاب خود و خودخواهى، خود معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازه ى ابعاد يك انسان و يك جامعه ى انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاريخ به پيش رود و هر چه جامعه ها به وجود آيد و ملتها
متحقق شوند و هر قدر متفكران و فيلسوفان و محققان بيايند و در آن غور كنند و غرق شوند.'' [ امام روح الله خمينى، صحيفه ى نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمينى، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371 -1361 ش. ج 14، ص 224 "بخشى از پيام امام خمينى به مناسبت برگزارى كنگره هزاره نهج البلاغه، 27 ارديبهشت 1360. ]

مولف نهج البلاغه


مولف نهج البلاغه ابوالحسن محمد بن حسين موسوى معروف به ''سيد رضى'' و ''شريف رضى'' است. وى در سال 359 هجرى، ديده به جهان گشود و در سال 406 هجرى، ديده بر جهان فروبست. سيد رضى هم از جانب پدر و هم از جانب مادر نسبى بس شريف داشت از سوى پدر با پنج واسطه به امام هفتم موسى بن جعفر "ع" و از سوى مادر با شش واسطه به امام چهارم حضرت على بن الحسين "ع" مى رسيد. [ ابومنصور عبدالملك بن محمد بن اسماعيل الثعالبى، يتيمه الدهر فى محاسن اهل العصر، شرح و تحقيق مفيد محمد قميحه، الطبعه الثانيه، دارالكتب العلميه، بيروت، 1403 ق. ج 3، ص 155، جمال الدين احمد بن على الحسينى المعروف بابن عنبه، عمده الطالب فى انساب آل ابى طالب، اشرف على مراجعته و مقابله الاصول لجنه احياء التراث، دار مكتبه الحياه، بيروت، ص 236. ] از اين رو بهاءالدوله ديلمى او را به ''ذى الحسبين'' و ''شريف رضى'' ملقب نمود.

[ ن. ك: ابوبكر احمد بن على الخطيب البغدادى، تاريخ بغداد او مدينه السلام، دار الكتب العلميه، ج 2، ص 246، ابوالفرج عبدالرحمن بن على ابن الجوزى، المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، دراسه و تحقيق محمد عبدالقادر عطا، مصطفى عبدالقادر عطا، راجعه و صححه نعيم زرزور، الطبعه الاولى، دارالكتب العلميه، بيروت، 1412 ق. ج 15، ص 115، ابوالفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، البدايه و النهايه، تحقيق على شيرى، الطبعه الاولى، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 12، ص 4، محمد باقر الخوانسارى، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، الطبعه الاولى، الدار الاسلاميه، بيروت ، 1411 ق. ج 6، ص 178، كارل بروكلمان، تاريخ الادب العربى، نقله الى العربيه عبدالحليم النجار، الطبعه الثانيه، افست دارالكتاب الاسلامى، قم، ج 2، ص 62. ]

سيد رضى از اوان كودكى همراه برادرش سيد مرتضى به تحصيل علوم مقدماتى پرداخت و هوش سرشار و استعداد كم نظير خود را در عرصه هاى مختلف ظاهر ساخت بيش از ده سال از سن شريف رضى نگذشته بود كه به سرودن شعر پرداخت و چنان قريحه اى از خود نشان داد كه سابقه نداشت. هنوز بيستمين بهار زندگى را پشت سر نگذاشته بود كه در تمام معارف و علوم اسلامى سرآمد همگان گشت و در سرودن شعر به مقامى دست يافت كه هيچ كس بدان مرتبه راه نيافت.

سيد رضى در عزت نفس و بلند نظرى، سخاوت و بخشندگى، پايبندى به امور شرعى، پرهيز از تملق و چاپلوسى، پارسايى و پرواپيشگى در روزگار خود مانند نداشت روح آزادگى در شريف رضى چنان جلوه داشت كه با ابواسحاق صابى [ ابواسحاق ابراهيم بن هلال حرانى از اديبان و كاتبان برجسته ى قرن پنجم هجرى بوده است. وى در نويسندگى و انشا مقامى بلند داشت و او را در شمار ابن عميد آورده اند. ابواسحاق بر آيين صابئين "پيروان حضرت يحيى" بود و بر آئين خود تعصب مى ورزيد. ر. ك: محمد بن اسحاق النديم، الفهرست، طبع تجدد، تهران، 1393 ق. ص 149، يتيمه الدهر، ج 2، صص 368 -287، شهاب الدين ابوعبدالله ياقوت الحموى، معجم الادباء، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 2، صص 94 -20، شمس الدين ابوالعباس احمد بن محمد بن خلكان و فيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، تحقيق احسان عباس، دار الثقافه، بيروت، ج 1، صص 54 -52، عباس بن محمدرضا القمى، الكنى و الالقاب، المطبعه الحيدريه، النجف، 1376 ق. ج 2، صص 368 -366، زكى مبارك، النثر الفنى فى القرن الرابع، الطبعه الثانيه، مكتبه السعاده، القاهره، ج 2، صص 295 -290. ] غير مسلمان رابطه اى صميمى داشت و ميان آن دو مراودات و مراسلات علمى و ادبى برقرار بود و چون او درگذشت، سيد رضى در قصيده اى عالى و بسيار حزن انگيز او را مرثيه گفت. [ ن. ك: ابوالحسن محمد بن الحسين الموسوى "الشريف الرضى"، ديوان الشريف الرضى، الطبعه الاولى، وزاره الارشاد الاسلامى 1406 ق. ج 1، صص 385 -381. ] برخى از اين مرثيه سرايى برآشفتند و سيد رضى را سرزنش كردند كه شخصى چون او، از دودمان پيامبر، كسى چون ابواسحاق صابى كافر را مرثيه مى گويد و از فقدان او چنين مى نالد! و سيد رضى پاسخ داد كه من فضل و كمال او را ستوده ام، نه جسم و بدن او را. [ الكنى و الالقاب، ج 2، ص 368. ]

ثعالبى اديب معاصر با سيد رضى، در گذشته به سال 429 هجرى، درباره ى او چنين مى نويسد:

''او اينك نابغه ى دوران و نجيب ترين بزرگان عراق و در عين شرافت نسب و افتخار
حسب، مزين به ادبى نمايان و فضلى تابان و بهره اى وافر از تمام خوبيها و نيكوييهاست. از اين گذشته او سرآمد شاعرانى است كه از دودمان ابوطالب برخاسته اند، چه گذشتگان و چه معاصران. و اگر بگويم او سرآمد شاعران قريش است، گزافه نگفته ام كه گواه صادق آن اشعار اوست كه اين ادعا را مى توان با مراجعه بدانها دريافت، اشعارى عالى و استوار، خالى از سستى و عوار، كه در عين روانى و سلاست، محكم است و با متانت، داراى معانى نغز و بلند و چونان ميوه ى رسيده و با طراوت.'' [ يتميه الدهر، ج 3، ص 155. ]

سيد رضى با وجود گرفتاريهاى بسيار سياسى و اجتماعى و فرهنگى و على رغم مشاغل مهم و حساس و وقت گيرى همچون نقابت طالبيان و امارت حج و نظارت ديوان مظالم، [ ن. ك: يتيمه الدهر، ج 3، ص 155، عمده الطالب، ص 237. ] در عمر چهل و هفت ساله ى خويش آثارى بس مهم برجاى گذاشته است كه هر يك در نوع خود ممتاز و حائز اهميتى بسيار است كه البته برخى از آنها به جاى مانده و بسيارى از آنها از ميان رفته است و جز نام و نشانى از آنها باقى نمانده است . در بين آثار شريف رضى نهج البلاغه مهمترين و برجسته ترين آنهاست كه هيچ كتابى پس از قرآن كريم به والايى و شيوايى و گرانمايگى و جاودانگى آن نمى رسد و سيد رضى آن را در سال 400 هجرى، شش سال پيش از وفاتش تاليف كرده است.

چرايى و چگونگى تاليف نهج البلاغه


نهج البلاغه عنوانى است كه سيد رضى براى منتخبى از خطبه ها و مواعظ، نامه ها و عهدنامه ها و كلمات كوتاه و قصار اميرمومنان على "ع" برگزيده است، [ السيد عبدالزهراء الحسينى الخطيب، مصادر نهج البلاغه و اسانيده، الطبعه الثانيه، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1395 ق. ج 1، ص 87. ] و اين كتاب در فرهنگ اسلامى مانند آفتاب نيمروز مى درخشد و صدفى مشحون به گوهرهايى از حكمتهاى عالى است. [ سيد هبه الدين شهرستانى، در پيرامون نهج البلاغه، ترجمه ى سيد عباس ميرزاده اهرى، چاپ سوم، بنياد نهج البلاغه، 1359 ش. ص 19. ] براى آشنا شدن با چرايى و چگونگى تاليف اين اثر جاودان لازم است به انگيزه تاليف، تبويب، كميت، وجه تسميه و وجه شاخص تاليف اشاره شود كه در ذيل بدان مى پردازيم.

انگيزه تاليف نهج البلاغه


اينكه چه عاملى سبب شد شريف رضى به تاليف نهج البلاغه برانگيخته شود و چنين اثرى به وجود آيد از امور مهم در شناخت اين كتاب بى نظير است. شريف رضى خود در مقدمه اى كه بر نهج البلاغه آورده، انگيزه ى جمع آورى و تاليف خويش را چنين بيان كرده است:
''در آغاز جوانى و طراوت زندگانى به تاليف كتابى در خصايص و ويژگيهاى ائمه " ع" دست زدم كه مشتمل بر خبرهاى جالب و سخنان برجسته ى آنان بود. انگيزه ى اين عمل را در آغاز آن كتاب يادآور شده ام و آن را آغاز سخن قرار داده ام. [ ر. ك: ابوالحسن محمد بن الحسين الموسوى "الشريف الرضى"، خصائص اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام، منشورات الرضى، قم، 1363 ش. صص 4 -1. ]

پس از گردآورى خصايص اميرمومنان "ع" موانع ايام و گرفتاريهاى روزگار مرا از تمام كردن باقى كتاب بازداشت. آن كتاب را به بابها و فصلهايى مختلف تقسيم كرده بودم و در پايان آن فصلى بود كه سخنان كوتاه امام "ع" در زمينه ى مواعظ و حكم و امثال و آداب نقل شده از او را- بجز خطبه هاى بلند و نامه هاى مفصل- در آن فصل آورده بودم. گروهى از دوستان، اين فصل را پسنديدند و از نكات بى نظير آن دچار شگفتى شدند و از من خواستند كتابى تاليف كنم كه سخنان برگزيده ى امام در همه ى رشته ها و شاخه هاى گفتارش، از خطبه هاى آن حضرت گرفته تا نامه ها و مواعظ و ادبش را در برداشته باشد، زيرا مى دانستند اين كتاب، دربردارنده ى شگفتيهاى بلاغت و نمونه هاى ارزنده ى فصاحت و گوهرهاى ادبيات عربى و نكات درخشان از سخنان دينى و دنيوى خواهد بود كه در هيچ كتابى جمع آورى نشده و در هيچ نوشته اى تمام جوانب آن گردآورى نگشته است، زيرا تنها اميرمومنان "ع" است كه سرچشمه و آبشخور فصاحت و منشا و آفريدگار بلاغت است، گوهرهاى نهفته اش به وسيله ى او آشكار گرديده و آيين و آدابش از او گرفته شده است. تمام خطيبان و سخنوران به او اقتدا كرده و همه ى واعظان بليغ از سخن او استمداد جسته اند. با وجود اين، او هميشه پيشرو است و آنان دنباله رو، او مقدم است و آنان موخر، زيرا سخنان آن حضرت رنگ علم الهى و عطر سخنان پيامبر را به همراه دارد.

از اين رو خواسته ى آنان را اجابت كردم و اين كار بزرگ را آغاز نمودم، در حالى كه يقين داشتم سود و نفع معنوى آن بسيار است و بزودى همه جا را تحت سيطره ى خود قرار خواهد داد و اجر آن ذخيره ى آخرت خواهد بود و بدين وسيله خواستم علاوه بر فضايل بى شمار ديگر، بزرگى قدر و شخصيت اميرمومنان "ع" را در فضيلت سخنورى نيز آشكار سازم، زيرا او تنها فردى است كه از ميان تمام گذشتگان كه سخنى از ايشان به جا مانده، به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده است. اما سخنان آن حضرت اقيانوسى است بى كرانه و انبوه گوهرهايى كه هرگز درخشش آن كاستى نگيرد.'' [ ابوالحسن محمد بن الحسين الموسوى "الشريف الرضى"، نهج البلاغه، ضبط نصه و ابتكر فهارسه العلميه صبحى الصالح، الطبعه الاولى، بيروت، 1387 ق. مقدمه الشريف الرضى، صص 34 -33. ]

شريف رضى با چنين انگيزه و جهتگيرى دست به كار شد و به گزينش و باب بندى گوهرهاى كلام اميرمومنان "ع" پرداخت.

تبويب نهج البلاغه


سيد رضى سخنان اميرمومنان "ع" را از ميان كتابهاى گوناگون استخراج كرده و با سبكى دلپذير و مطلوب تنظيم نموده است. خود درباره نحوه ى باب بندى و تقسيم بندى مطالب آن چنين نوشته است:

''ديدم سخنان آن حضرت بر گرد سه محور مى گردد، نخست: خطبه ها و فرمانها، دوم: نامه ها و پيغامها و سوم: كلمات حكمت آميز و موعظه ها. پس به توفيق الهى ابتدا خطبه هاى شگفت و سپس نامه هاى زيبا و سرانجام حكمتها و كلمات جالب را انتخاب كردم و هر يك را در باب مستقل قرار دادم... و هر گاه سخنى از آن حضرت در مورد بحث و مناظره يا پاسخ سوال و يا منظورى ديگر بود كه به آن دست يافتم ولى جزء هيچ يك از اين سه بخش نبود، آن را در مناسبترين و نزديكترين باب قرار دادم. چه بسا قسمتهايى نامتناسب در اين برگزيده ى سخنان آمده باشد ، زيرا من در اين كتاب نكته هاى شگفت و قطعه هاى درخشان را برگزيده ام و قصدم هماهنگى و نظم تاريخى و پيوستگى ميان سخنان نبوده است.'' [ همان، ص 35. ]

بدين ترتيب سيد رضى از سخنان اميرمومنان "ع" گزينشى زيبا و هنرمندانه صورت داد و با تبويبى جالب و مفيد آنها را مرتب نمود.

كميت نهج البلاغه


شريف رضى در اين گزينش شگفت از كلام امير بيان على "ع"، تعداد 241 خطبه و كلام، 79 نامه و مكتوب و 489 حكمت و موعظه را برگزيده است، [ در نسخه ها و شروح مختلف نهج البلاغه اين تعداد اندكى مختلف است و دليل آن اين است كه برخى، يك خطبه و جز آن را دو بخش نموده و گاهى دو خطبه و غير آن را تحت يك عنوان و شماره ذكر كرده اند. همچنين در بخش حكمتها شريف رضى پس از آوردن 260 حكمت فصلى از حكمتهايى گشوده است كه غريب مى نمايد و نيازمند تفسير است و در اين فصل 9 حكمت را ذكر كرده است و سپس به ادامه ى بخش حكمتهايى پرداخته است كه نيازمند تفسير نيست و با شماره ى 261 به بعد مشخص شده است. از اين رو آن 9 حكمت گاهى در شمارش حكمتها از ياد رفته و تعداد حكمتها كمتر معرفى شده است. ] و چنانكه خود اشاره كرده، آنچه در اين مجموعه گرد آورده است، منتخب و گزيده اى از سخنان و مكتوبات اميرمومنان "ع" است، نه همه ى آنچه از آن حضرت در كتابها موجود بوده است. وى در مقدمه نهج البلاغه چنين توضيح داده است:

''ادعا نمى كنم كه من به همه ى جوانب سخنان امام "ع" احاطه پيدا كرده، به طورى كه هيچ يك از سخنان آن حضرت را از دست نداده باشم، بلكه بعيد نمى دانم كه آنچه نيافته ام بيش از آن باشد كه يافته ام و آنچه در اختيارم قرار گرفته است كمتر از آن چيزى باشد كه به دستم آمده است.'' [ مقدمه نهج البلاغه، ص 36. ]

يعقوبى، مورخ برجسته، در گذشته به سال 284 هجرى، اظهار كرده كه مردم چهارصد خطبه از خطبه هاى آن حضرت را به خاطر سپرده اند و اين خطبه ها در ميان مردمان متداول
است و از آنها در خطبه هاى خويش بهره مى گيرند. [ احمد بن ابى يعقوب بن جعفر بن واضح اليعقوبى، مشاكله الناس لزمانهم، الطبعه الاولى، دار الكتاب الجديد، بيروت، ص 15. ]

همچنين مسعودى، مورخ نامدار، در گذشته به سال 346 هجرى، نوشته است كه آنچه مردمان از خطبه هاى آن حضرت به خاطر سپرده اند چهارصد و هشتاد و چند خطبه است كه بالبديهه ايراد مى كرد و مردم آن را حفظ مى كردند و مى نوشتند و از هم مى گرفتند. [ ابوالحسن على بن الحسين المسعودى، مروج الذهب و معادن الجواهر، دارالاندلس، بيروت، ج 2، ص 419. ]

اين تعداد خطبه ها كه خطبه هاى مشهور و متداول بوده است، تقريبا دو برابر آن چيزى است كه شريف رضى گزينش كرده است و البته بى گمان خطبه ها و سخنان و نوشته ها و حكمتها و موعظه هاى امام "ع" بسيار بيش از اينها بوده است و با توجه به كتابهاى مستدركى كه بعدها بويژه در حال حاضر تاليف شده و آنچه شريف رضى گرد آورده و آنچه را گرد نياورده است در آن مجموعه ها جمع كرده اند، [ آخرين و گرانقدرترين تاليف در اين باره، اثرى است با عنوان نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، تاليف شيخ محمد باقر محمودى، از عالمان سختكوش معاصر كه تا كنون هشت مجلد آن به چاپ رسيده است و بالغ بر دوازده مجلد خواهد شد. در انگيزه و صورت اين اقدام بزرگ ن. ك: محمد باقر المحمودى، نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، الطبعه الاولى، موسسه الاعلمى للمطبوعات، موسسه التضامن الفكرى، بيروت، 1397 -1385 ق. ج 1، مقدمه، صص 16 -7. ] مى توان حدس زد كه شريف رضى تقريبا يك دوازدهم از مجموعه سخنان و نوشته ها و كلمات قصار امام "ع" را گرد آورده و در تاليف بى نظير خود ارائه كرده است.

وجه تسميه و وجه شاخص تاليف


شريف رضى تاليف گرانقدر خود را نهج البلاغه يعنى راه روشن بلاغت نام گذاشته و در وجه تسميه ى آن چنين نوشته است:

''پس از تمام شدن كتاب، چنين ديدم كه نامش را نهج البلاغه بگذارم، زيرا اين كتاب درهاى بلاغت و سخنورى را به روى بيننده ى خود مى گشايد و خواسته هايش را به او نزديك مى سازد. هم دانشمند و دانشجو را بدان نياز است و هم مطلوب سخنور و پارسا در آن هست.''

شريف رضى نامى را براى اين كتاب جاودان برگزيد كه مناسبترين عنوان بود. شيخ محمد عبده در مقدمه اى كه بر شرح خود بر نهج البلاغه آورده، در اين باره چنين نوشته است:

''اين كتاب جليل، مجموعه اى است از سخنان سيد و مولاى ما اميرمومنان على بن ابى طالب كرم الله وجهه كه سيد شريف رضى "ره" از سخنان متفرق آن حضرت گزينش و گردآورى كرده و نام آن را نهج البلاغه نهاده است و من اسمى مناسبتر و شايسته تر از اين اسم كه دلالت بر معناى آن بكند، سراغ ندارم و بيشتر از آنچه اين اسم بر آن دلالت دارد، نمى توانم آن را توصيف نمايم.'' [ محمد عبده، شرح نهج البلاغه، الطبعه الاولى، دارالبلاغه، بيروت، 1409 ق. ]
عنوانى كه شريف رضى براى تاليف خويش برگزيد، بيانگر وجهى از كلمات امير بيان على "ع" بود كه او را شيفته و فريفته ى خود ساخته بود و اين وجه نهج البلاغه، وجهى است كه به سبب فصاحت والا و بلاغت اعلاى كلام، آن را تا عمق جان هر كس نفوذ مى دهد و حكمتها و معرفتهاى بى مانندش را ابلاغ مى نمايد. استاد شهيد، مرتضى مطهرى در اين باره مى نويسد:

''سيد رضى شيفته ى سخنان على "ع" بوده است. او مردى اديب و شاعر و سخن شناس بود... سيد رضى به خاطر همين شيفتگى كه به ادب عموما و به كلمات على "ع" خصوصا داشته است، بيشتر از زاويه ى فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولى مى نگريسته است و به همين جهت در انتخاب آنها اين خصوصيت را در نظر گرفته است، يعنى آن قسمتها بيشتر نظرش را جلب مى كرده است كه از جنبه ى بلاغت برجستگى خاص داشته است و از اين رو نام مجموعه ى منتخب خويش را نهج البلاغه نهاده است.'' [ مرتضى مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، چاپ دوم، انتشارات عين الهى، 1358 ش. صص 5 -4. ]

كتابى شگفت


بدين ترتيب كتابى ظهور يافت كه جلوه اى است از جلوه هاى وجود على "ع" نسخه يگانه ى هستى و مظهر همه ى كمالات الهى. نهج البلاغه كتابى است كه در آن والاترين انديشه ها و معرفتها و نيكوترين سيرتها و سلوكها جلوه يافته و انسانها را راه نموده و هدايت كرده است.

بر كسى پوشيده نيست كه اميرمومنان "ع" پيشواى فصيحان و سرور بليغ سخن گويان است و اينكه سخن او والاترين سخن پس از كلام خداوند و پيامبر اكرم است، [ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 43. ] چنانكه درباره ى سخن آن حضرت گفته اند: ''پايين تر از سخن خداوند و بالاتر از گفتار همه ى مخلوقات است.'' [ عزالدين عبدالحميد بن هبه الله ابن ابى الحديد المعتزلى، شرح نهج البلاغه، بتحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعه الاولى، دار احياء الكتب العربيه، مصر، 1378 ق. ج 1، ص 24. ]

علامه سبط ابن جوزى، در گذشته به سال 654 هجرى، درباره ى كلام اميرمومنان "ع" و شگفتى آفرينى آن مى نويسد:

''على "ع" به بيانى سخن گفته كه سرشار از عصمت است. او با ميزان حكمت سخن رانده، سخنى كه خداوند بر آن مهابت و شكوه افكنده است. اين كلمات به گوش هر كس رسد، او را به شگفتى و حيرت وامى دارد. خداوند در سخن گفتن بدو نعمتى ارزانى داشته كه توانسته است حلاوت و ملاحت را يكجا گرد آورد و سحر بيان و زيبايى فصاحت را با هم درآميزد. نه مى توان از آن كلمه اى اسقاط نمود و نه با حجت و دليلى با آن مسابقت داد.
سخنگويان را به عجز و ناتوانى كشانده و گوى سبقت از همگان ربوده است. كلمات او الفاظى است كه نورانيت نبوت بر آن تابيده و آنچه از وى صادر شده عقلها و فهمها را متحير و شگفت زده ساخته است.'' [ شمس الدين ابوالمظفر يوسف بن قزاوغلى "سبط ابن الجوزى"، تذكره الخواص، موسسه اهل البيت، بيروت، 1401 ق، ص 114. ]

نهج البلاغه از وجوه گوناگون كتابى شگفت است: الفاظ، جملات، بافت سخن، هندسه ى بيان، موسيقى كلام، قوت و استحكام، لطافت و سحر آن، معانى و معارف والا، تاثير گذارى بر دلها و نفوذ در جانها و محدود نبودن به يك زمينه ى خاص. استاد شهيد، مرتضى مطهرى در اين باره مى نويسد:

''از امتيازات برجسته ى سخنان اميرالمومنين كه به نام نهج البلاغه امروز در دست ما است، اين است كه محدود به زمينه اى خاص نيست. على "ع" به تعبير خودش تنها در يك ميدان اسب نتاخته است، در ميدانهاى گوناگون كه احيانا بعضى با بعضى متضاد است تكاور بيان را به جولان درآورده است. نهج البلاغه شاهكار است، اما نه تنها در يك زمينه، مثلا: موعظه، يا حماسه، يا فرضا عشق و غزل، يا مدح و هجا و غيره، بلكه در زمينه هاى گوناگون.

اينكه سخن شاهكار باشد ولى در يك زمينه، البته زياد نيست و انگشت شمار است ، ولى به هر حال هست. اينكه در زمينه هاى گوناگون باشد ولى در حد معمولى نه شاهكار، فراوان است، ولى اينكه سخنى شاهكار باشد و در عين حال محدود به زمينه اى خاص نباشد، از مختصات نهج البلاغه است. بگذريم از قرآن كريم كه داستانى ديگر است، كدام شاهكار را مى توان پيدا كرد كه به اندازه ى نهج البلاغه متنوع باشد؟

سخن نماينده ى روح است. سخن هر كس به همان دنيايى تعلق دارد كه روح گوينده اش به آنجا تعلق دارد. طبعا سخنى كه به چندين دنيا تعلق دارد نشانه ى روحيه اى است كه در انحصار يك دنياى بخصوص نيست. و چون روح على "ع" محدود به دنيايى خاص نيست، در همه ى دنياها و جهانها حضور دارد و به اصطلاح عرفا انسان كامل و كون جامع و جامع همه ى حضرات و دارنده ى همه ى مراتب است، سخنش نيز به دنيايى خاص محدود نيست. از امتيازات سخن على اين است كه به اصطلاح شايع عصر ما چند بعدى است، نه يك بعدى.

خاصيت همه جانبه بودن سخن على و روح على مطلبى نيست كه تازه كشف شده باشد، مطلبى است كه حداقل از هزار سال پيش اعجابها را برمى انگيخته است. سيد رضى كه به هزار سال پيش تعلق دارد، متوجه اين نكته و شيفته ى آن است، مى گويد:

از عجايب على "ع" كه منحصر به خود اوست و احدى با او در اين جهت شريك
نيست، اين است كه وقتى انسان در آنگونه سخنانش كه در زهد و موعظه و تنبه است تامل مى كند و موقتا از ياد مى برد كه گوينده ى اين سخن، خود، شخصيت اجتماعى عظيمى داشته و فرمانش همه جا نافذ و مالك الرقاب عصر خويش بوده است ، شك نمى كند كه اين سخن از آن كسى است كه جز زهد و كناره گيرى چيزى را نمى شناسد و كارى جز عبادت و ذكر ندارد، گوشه ى خانه يا دامنه ى كوهى را براى انزوا اختيار كرده، جز صداى خود چيزى نمى شنود و جز شخص خود كسى را نمى بيند و از اجتماع و هياهوى آن بى خبر است. كسى باور نمى كند كه سخنانى كه در زهد و تنبه و موعظه تا اين حد موج دارد و اوج گرفته است، از آن كسى است كه در ميدان جنگ تا قلب لشكر فرومى رود، شمشيرش در اهتزاز است و آماده ى ربودن سر دشمن است، دليران را به خاك مى افكند و از دم تيغش خون مى چكد و در همين حال اين شخص زاهدترين زهاد و عابدترين عباد است. "[ مقدمه نهج البلاغه، صص 36 -35. ]

سيد رضى آن گاه مى گويد: من اين مطلب را فراوان با دوستان در ميان مى گذارم و اعجاب آنها را بدين وسيله برمى انگيزم. [ همان، ص 36. ]

شيخ محمد عبده نيز تحت تاثير همين جنبه ى نهج البلاغه قرار گرفته است، تغيير پرده ها در نهج البلاغه و سير دادن خواننده به عوالم گوناگون بيش از هر چيز ديگر مورد توجه و اعجاب او قرار گرفته است، چنانكه خود او در مقدمه شرح نهج البلاغه اش اظهار مى دارد.

از همه ى اينها گذشته نكته ى جالب ديگر اين است كه على "ع" با اينكه همه درباره معنويات سخن رانده است، فصاحت را به اوج كمال رسانيده است. على از مى و معشوق و يا مفاخرت و امثال اينها كه ميدانهايى باز براى سخن هستند، بحث نكرده است. بعلاوه او سخن را براى سخن و اظهار هنر سخنورى ايراد نكرده است. سخن براى او وسيله بوده نه هدف. او نمى خواسته است به اين وسيله يك اثر هنرى و يك شاهكار ادبى از خود باقى بگذارد. بالاتر اينكه سخنش كليت دارد، محدود به زمان و مكان و افرادى معين نيست. مخاطب او انسان است و به همين جهت نه مرز مى شناسد و نه زمان. همه ى اينها ميدان را از نظر شخص سخنور محدود و خود او را مقيد مى سازد.

عمده جهت در اعجاز لفظى قرآن كريم اين است كه با اينكه يكسره موضوعات و مطالبش با موضوعات سخنان متداول عصر خود مغاير است و سر فصل ادبيات جديدى است و با جهان و دنيايى ديگر سر و كار دارد، زيبايى و فصاحتش در حد اعجاز است. نهج البلاغه در اين جهت نيز مانند ساير جهات متاثر از قرآن و در حقيقت فرزند قرآن است.'' [ سيرى در نهج البلاغه، صص 30 -26. ]
نهج البلاغه چشمه اى است از خورشيد حقيقت كه رايحه ى وحى الهى و شميم كلام نبوى از آن استشمام مى شود. كتابى كه دربرگيرنده ى حكمتهاى متعالى، قوانين راستين سياسى، مواعظ نورانى، سلوك الهى، نظام تربيتى، آيين حكومتدارى، سنتهاى تاريخى و عرفان حقيقى است.

روشهاى مرور و مطالعه نهج البلاغه


به منظور مرور و مطالعه ى نهج البلاغه و سير در معارف والاى آن مى توان به يكى از سه روش زير يا تركيبى از آنها عمل كرد:

1. روش ترتيبى

2. روش تجزيه اى

3. روش موضوعى

روش ترتيبى


هدف از اين روش مرور و غورى است به ترتيب از ابتداى نهج البلاغه تا انتهاى آن و بررسى ترتيبى خطبه ها و سخنان، نامه ها و مكتوبات، حكمتها و كلمات قصار آن حضرت، چنانكه شارحان بزرگ نهج البلاغه بدين روش نهج البلاغه را شرح كرده اند ، چونان: ظهيرالدين ابوالحسن على بن زيد بيهقى معروف به فريد خراسان، در گذشته به سال 565 هجرى، در معارج نهج البلاغه، قطب الدين ابوالحسن سعيد بن هبه الله بن حسن راوندى معروف به قطب راوندى، درگذشته به سال 573 هجرى، در منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه، ابوالحسن محمد بن حسين بيهقى نيشابورى معروف به قطب الدين كيذرى، از عالمان بزرگ شيعه قرن ششم، در حدائق الحقائق فى شرح نهج البلاغه، على بن ناصر سرخسى، از عالمان بزرگ قرن ششم، در اعلام نهج البلاغه، عزالدين عبدالحميد بن هبه الله ابن ابى الحديد معتزلى، در گذشته به سال 656 هجرى، در شرح نهج البلاغه، كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بن على بن ميثم بحرانى، در گذشته به سال 679 هجرى، در شرح نهج البلاغه، مولى فتح الله كاشانى، در گذشته به سال 988 هجرى، در تنبيه الغافلين و تذكره العارفين، مير حبيب الله بن محمد خوئى، درگذشته به سال 1324 هجرى، در منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه.

اين شارحان بزرگ و گرانقدر هر يك با توجه به بينش و گرايش خود از منظرى به


/ 39