6 - ازدواج موقت پس از عمر - ازدواج موقت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ازدواج موقت در اسلام - نسخه متنی

سید مرتضی عسکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



6 - ازدواج موقت پس از عمر



در نيمه دوم خلافت عثمان نيروهاى حاكمه خلافت منشعب شده و رو در روى هم قرار گرفتند: عايشه و طلحه و زبير و عمرو بن عاص و پيروانشان در يك صف، و مروان و فرزندان بنى العاص و ساير بنى اميه و پيروان آنها در صف ديگر، اين درگيرى باعث شد تا ميدان عمل براى مسلمانان باز گردد و آزادى هاى نسبى مجال بروز يابد و بخشى از احاديث ممنوعه منتشر شود، و مسلمانان را به معارضه با خلفا بكشاند، و نسل جديد، از مسلمانان ديرپا، چيزهائى را بشنود كه نمى توانست شنيد، و امورى را ببيند كه هرگز نديده بود. برخى از مخالفت هاى درباره متعه نساء (= ازدواج موقت) چنين است:




1 - در مصنف عبدالرزاق از ابن جريح از عطا روايت كند كه گفت: اولين كسى كه نام متعه (= ازدواج موقت) را از او شنيدم، صفوان بن يعلى بود. گويد: او مرا خبر داد كه معاويه در طائف زنى را به عقد موقت خود در آورد و من كار او را ناپسند شمردم. نزد ابن عباس رفتيم و برخى از ما داستان را براى او بازگو كرد. پاسخ شنيد: آرى (ازدواج موقت) رواست. راوى گويد: دل من آرام نگرفت تا آنكه جابر بن عبدالله وارد شد، به منزل او رفتيم. مردم از او سوالاتى كردند و سخن را به متعه كشاندند، جابر گفت: آرى. ما در زمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله و ابوبكر و عمر متعه (= ازدواج موقت) مىكرديم تا آنكه در اواخر خلافت عمر، عمرو بن حريث زنى را به عقد موقت گرفت و... (41)




2 - و نيز، در منصف عبدالرزاق است كه: معاويه بن ابى سفيان هنگام ورود به طائف كنيز آزاد شده ابن حضرمى به نام معانه را در به عقد موقت خود در آورد. جابر گويد: من معانه را در زمان خلافت معاويه ديده ام، او زنده بود و معاويه هر سال براى او هديه اى مىفرستاد تا از دنيا رفت.(42)




3 - و نيز، در همان كتاب از عبدالله بن خيثم روايت كند كه گفت: در شهر مكه، زنى عراقى و عابده با پسرش به نام ابو اميه زندگى مىكرد و سعيد بن جبير به منزل او رفت و آمد داشت. گويد: به سعيد گفتم: خيلى پيش اين زن مىروى! سعيد گفت: من او را با نكاح متعه به عقد خود در آورده ام. گويد: سعيد به او گفته است: ازدواج موقت از نوشيدن آب رواتر است.(43)






بارى، از همان دوران، سخن گفتن از حليت ازدواج موقت و فتواى به آن، آغاز گرديد. در مصنف عبدالرزاق گويد: على - عليه السلام - در كوفه گفت: اگر نبود راى پيشين عمر بن خطاب، فرمان مىدادم تا (ازدواج موقت) داير گردد، پس از آن هيچ كس زنا نمى كرد جز شقى و بدبخت.(44)




در تفسير طبرى، نيشابورى، فخر رازى، ابى حيان و سيوطى روايت كنند كه امام على - عليه السلام - فرموده: اگر عمر ازدواج موقت را ممنوع نكرده بود، هيچ كس زنا نمى كرد مگر شقى و بدبخت. (45)




در تفسير قرطبى روايت كند كه ابن عباس گفت: ازدواج موقت هديه اى الهى بود كه خداوند بر بندگانش بخشود (و عمر آن را ممنوع كرد) و اگر عمر از آن نهى نكرده بود، هيچ كس جز شقى نگون بخت زنا نمى كرد. (46)




در منصف عبدالرزاق، احكام القرآن جصاص، بدايه المجتهد ابن رشد، درالمنثور سيوطى و ماده شقى از نهايه اللغه ابن اثير، لسان العرب ابن منظور، تاج العروس زبيدى و غير آنها روايت كنند كه:




عطا گويد: شنيدم كه ابن عباس مىگفت: خدا عمر را ببخشايد! متعه چيزى نيست جز رحمت الهى كه خداوند بر امت محمد صلّى الله عليه وآله ارزانى داشت (و عمر آن را ممنوع كرد) و اگر نهى او نبود، هيچ كس جز نگون بخت شقى نيازمند زنا نمى شد.(47)




در عبارت مصنف عبدالرزاق به جاى رحمت لفظ رخصت. و در آخر حديث به جاى شقا لفظ شقى آمده است. عطا گويد: به خدا سوگند گويا سخن او را مىشنوم كه مىگفت: الا شقى مگر نگون بخت!




و عبارت بدايه المجتهد چنين است: و لولا نهى عمر عنها ما اضطر الى الزنا الاشقى و اگر عمر آن را ممنوع نكرده بود، هيچ كس جز نگون بخت، ناچار از زنا نمى شد.




/ 14