اصل دوم)
ارزش مداري
ايجاد تقابل بين خواست مردم و اراده الهي، از جمله دستاوردهاي شوم عصر روشنگري و قرون وسطي در غرب
مي باشد که به صورت ناشايسته اي به حوزه ساير اديان - و
از جمله اسلام - تسر ي داده شده است.(22) اين در حالي
است که در نگرش اسلامي، مردم سالاري به هيچ وجه به
معناي نفي «ارزش مداري» نبوده و در حقيقت، حقوق توده هاي
مسلمان، مد نظر مي باشد و اين تصور که مي توان ايمان و
ارزشهاي ديني مردم را به بازي گرفت و با طرح دموکراسي
به جنگ مباني ارزشي نظام سياسي اسلام رفت باطل بوده، با
معناي «مردم سالاري ديني» همخواني ندارد. به همين خاطر
است که رهبر انقلاب صراحتاء در تبيين معناي واقعي مردم
سالاري ديني و با تاکيد به بعد ارزش محورانه آن اظهار
مي دارند:«نبايد عده اي تصور کنند که افکار عمومي، يک
منطقه آزاد است که بتوان به ايمان، عواطف، باورها و مقدسات
مردم با تحليل هاي غلء شايعه سازي و تهمت و دروغ، آسيب
رساند.»(23)به عبارت ديگر، در انديشه سياسي اسلام، همه
- اعم از حاکمان و مردم - موظف هستند تا به ارزش ها و
احکام الهي گردن نهند و چنان نيست که کسي و يا گروهي
بتوانند پاي خود را فراتر از حدود الهي گذارند.بر اين
اساس، مردم سالاري ديني در چارچوب اصول و ارزشهاي اسلامي،
معنا و مفهوم مي يابد. در خصوص دموکراسي نيز اين مطلب صادق
است و مشاهده مي شود که ارزشهاي حاکم در گفتمان سياسي
غرب، تماماء در الگوي غربي از دموکراسي، تجلي دارند. لذا
چون گفتمان سياسي، تغيير کند معناي مردم سالاري نيز تحول
مي يابد ولي در هر حال، معنا مبتني و ملتزم به متن و
گفتماني است که واژه از آنجا روييده است. با عنايت به
همين مطلب فلسفي است که رهبر انقلاب، گفتمان اصلي جامعه
را گفتمان اسلامي ارزيابي مي کنند:«تلاشهايي مي شود که
مسايل غير اصلي، اصلي وانمود شود، خواسته هاي غير حقيقي يا
حقيقي اما درجه دو به عنوان گفتمان اصلي ملي وانمود بشود.
ليکن گفتمان اصلي اين ملت اينها نيست. گفتمان اصلي ملت،
اين است که همه، راههايي را براي تقويت نظام، اصلاح کارها
و روشها، گشودن گره ها، تبيين آرمانها و هدفها براي آحاد
مردم، استفاده از نيروي عظيم ابتکار و حرکت و خواست و
انگيزه و ايمان اين مردم و راه به سمت آرمانهاي عالي
اين نظام که همه را به سعادت خواهد رساند، پيدا
کنند.»(24)به عبارت ديگر خواست «مردم»، تحقق نظام
اسلامي است، نظامي که در آن، ارزشهاي اسلامي، حاکميت دارند
و اين خواست است که حيطه و گستره مردم سالاري را مشخص
مي سازد.«هدف انقلاب اسلامي، تحقق نظام اسلامي و
خواسته مردم، ارايه صحيح تفکر اسلامي و تعميق آن در جامعه
است.»(25)بنابراين «چارچوب ارزشي» همچنان حفظ شده و
«مردم سالاري ديني» هيچگاه از در تعارض با دين و ارزشها و
اصول آن در نمي آيد. همين معنا از مردم سالاري ديني است
که به طور مشخص آنرا از دموکراسي غربي جدا مي نمايد. در
«مردم سالاري ديني»، خواست مردم، متوجه تحقق و تحکيم
مباني و اهداف عالي دين است و چنان نيست که بر نفي و يا
تضعيف آن تعلق بگيرد که در آن صورت، مردم سالاري، محتواي
ارزشي خود را از دست مي دهد و اطلاق وصف ديني بر آن صحيح
نيست. تاکيد مقام معظم رهبري بر ضرورت پاسداشت ارزشهاي
ديني توسط مسئولان و آحاد ملت، با تاکيد بر همين وجه از
مردم سالاري ديني صورت پذيرفته است و اين که در حوزه
ارزشهاي جاي تسامح و مجامله اي وجود ندارد:«مسئولان به
نام اسلام، براي اسلام، با پيام اسلام، شجاعانه، قدرتمندانه
و بدون ملاحظه از اين و آن، هم موضع گيري کنند، هم حرف
بزنند و هم عمل بکنند. مردم عزيزمان و بخصوص جوانها هم به
برکت غدير، بدانند اين راهي که اسلام و قرآن و خط غدير،
ترسيم کرده، يک راه روشن است. راهي است که با استدلال و
فلسفة محکم ترسيم شده و روندگان بسيار بزرگ و عظيم
المنزلتي پيدا کرده است.»(26)حکومت اسلامي از آنجا که
مؤ يد به تأييد الهي و تاسيس مردمي است، موظف است در
هدايت جامعه بکوشد و تلاش در اين زمينه، جزء رسالتهاي
خطيري است که رضايت خالق و مخلوق را بدنبال دارد. به
عبارت ديگر، چارچوب و مباني ارزشي که ترسيم شده، هم دولت
و هم ملت، مکلف به اجراي آنها هستند و حکومت ديني و مردم
سالاري ديني، در پرتو آن اصول، قابل درک و معنا
هستند:«بناي حکومت اسلامي، اين است که مردم را از
ظلمات به نور ببرد... اراده دين (اين) است که انسان را از
ظلمات خودخواهي، خودپرستي، شهوت، محصور بودن در مسايل شخصي،
خارج کند و به نور ببرد. نور اخلاص، نور صفا، نور تقوا،... اگر
اين طور شد، جامعه، نوراني خواهد شد.»(27)