اسلام بهترین عامل تحرک و جلوگیری از فساد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام بهترین عامل تحرک و جلوگیری از فساد - نسخه متنی

هیئت تحریریه موسسه در راه حق

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بسم الله الرحمن الرحيم


همگام با پيشرفت ماديگرى كه در برابر معنويت و اديان، جبهه گرفته بود، ماديها دين را عامل تخدير و ركود معرفى كردند و مانع پيشرفت هاى علمى و صنعتى ملتها معرفى كردند، ولى آنچه از بررسى شرايط اجتماعى و سياسى و اوضاع آن روز و از مشاهده تاريخ قرون وسطى به دست مىآيد آنست كه علت عمده اين تهمت، سرخوردگى از مسيحيت و جنايات كليسا بود، چرا كه اين ماديها ديده يا شنيده بودند كه به دستور كليسا هزاران نفر دانشمند و روشنفكر كشته شده و يا در آتش سوختند!....


مارس كاشن مىنويسد: در اين دوره به دستور كليسا پنج ميليون نفر كشته شدند. و از سال 1481 تا 1499 ميلادى 10220 نفر را زنده سوزاندند و 6860 نفر را دو نيم كرده و 97023 نفر را آنقدر شكنجه دادند كه نابود شدند. (1) آنان مىديدند كه هنوز هم كليسا پاسدار منافع امپرياليسم و استعمارگران است و هر جا كه پاى كشيش باز مىشود قدم نامبارك استعمار هم براى چپاول و غارت ذخائر و ثروتهاى ملى و فكرى و انسانى، بدانجا باز مىشود. تا آنجا كه مىگويند: ميسونرها با يك دست انجيل را و با دست ديگر استعمار غربى را به آنان هديه كردند! در نتيجه، واكنش گروه انقلابى و روشنفكر در برابر اينگونه اعمال آن شد كه دين را مانع پيشرفت و عامل ركود و مدافع منافع امپيرياليسم قلمداد كنند. انقلاب اين گروه آتشى افروخت كه خشك و تر، حق و ناحق را با هم سوزاند و مانند سيل بنيان كن، زشت و زيبا، خوب و بد را يكجا با خود برد. پيداست كه آيين حياتبخش و انقلابى اسلام نيز از اين تهمت ناجوانمردانه مصون نماند. و آنانكه از ماهيت اصلى و تعليمات ارزنده اسلام بى اطلاع بودند، پنداشتند اسلام هم مثل مسيحيت است. و انسانها را به سكوت و تسليم در برابر بى عدالتى ها و ستمگريها و استعمار دعوت مىكند. گويى آنان روح اسلامى را درك نكرده بودند، و گرنه با كمى دقت در متن دستورات اسلامى و بررسى مسائل آن و مطالعه مدارك اسلامى مىديدند كه اسلام با وضع قانون امر به معروف و نهى از منكر و نظارت ملى و ايجاد مسؤ وليت عمومى و فردى در كارها، تدبير و پيش بينى لازم را براى جلوگيرى از فساد، ركود و خفقان نموده است. پيامبر اسلام مىفرمايد: كلكم راء و كلكم مسؤ ول عن رعيته.... (2) اسلام امر به نيكى ها و جلوگيرى از بديها و جهاد و مبارزه را همچون نماز و روزه واجب دانسته و قران با قاطعيت تمام مىفرمايد: با آنان كه تجاوز و ستم مىكنند نبرد كنيد تا به امر خدا بازگشت كنند.(3) اين نمونه از دهها آيه و روايات است كه مسلمانان را به مبارزه عليه كفر و فساد و ظلم فرا مىخواند. اين است منطق اسلام و تعاليم آن كه خود عامل تحرك است و اساسا ايمان بهترين عامل تحرك انسانها به سوى هدف عالى انسانى است. شاهد زنده ما در تاريخ گذشته اسلام زندگانى پر ماجراى پيامبر عظيم الشاءن اسلام و جانشين پاك اوست. پيامبر اسلام با دست خالى و يك تنه در برابر بى عدالتى، شرك، استثمار، رباخوارى و ظلم و زور گويى و همه مفاسد محيط آنروز مكه و جهان قيام كرد. بارها دچار شكنجه، آزار، ارعاب و حتى تهديد به مرگ شد. مدت زيادى در دره معروف به شعب ابى طالب در محاصره اقتصادى به سر برد و مسلمانان در اثر اذيت و آزار قريش به خارج از كشور مهاجرت كردند. خانه اش در معرض هجوم و شبيخون شمشير زنان سران قريش كه منافع نامشروع خود را در خطر مىديدند واقع شد. همه اينها، يك لحظه آنحضرت را از هدف مقدس غافل نكرد و كوچكترين سستى و كوتاهى، در انجام ماموريت مقدس و الهى خود براى رهايى توده هااز قيد اسارت و استثمار و براى رهايى افكار از قيد اوهام و خراف، در او راه نيافت. پس از آنكه از تهديد، شكنجه و...خسته شدند خواستند تا از راه تطميع و وعده، در اين دژ نفوذناپذير ايمان و اراده، رخنه كنند. سران قريش، ثروت و سرمايه زياد، ازدواج با بهترين دوشيزگان، رياست و زمامدارى قوم را يعنى از عوامل موثرى كه اكثر داعيان و رهبران در برابرش تسليم مىشوند به آنحضرت پيشنهاد كردند، ولى شرمسار برگشتند چه آنحضرت فرمود: اگر خورشيد را به دست راست و ماه را به دست چپ من بدهيد تا از اين ماموريت دست بردارم...دست بردار نيستم. (4) آيا اين همه پايدارى و مقاومت جز با نيروى ايمان ميسر بود؟ آيا اصولا پيامبر تكيه گاهى جز نيروى خدايى داشت؟ چه عاملى جز ايمان سبب تحمل آنهمه فشار شكنجه شد؟ در جنگ احد كه تنها پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم و على عليه السلام و يكى دو نفر ديگر جانانه مىجنگيدند وبا همه زخمهايى كارى، تا پيروزى نهايى به نبرد ادامه دادند و مانند ديگران فرار نكردند؛ پناهگاه و اميد آنان چه بود؟ آيا پشتوانه جز ايما: عقيده به خدا داشتند؟ امام حسين عليه السلام چرا در شرايطى حساس و طاقت فرسا تا آخرين قطره خون خود و عزيزانش، مىجنگيد و تسليم نمى شد و حاضر به سازش نبود؟ !.. آيا درباره امامان پاك ما هيچ فكر كرده ايد كه چرا بيشتر عمر آنان در زندآنهاى بيدادگران و ستم پيشگان گذشته است، و سرانجام با زهر ستم آنان از پاى در آمده اند و يا در ميدانهاى جنگ تا آخرين قطره خون خود جنگيده و سرانجام كشته شده اند؟ آيا اين ها نمودار ناسازگارى اسلام و تشيع در برابر زور و غارت و چپاول و بى عدالتى نيست؟ شاهد زنده ما در اين عصر، انقلاب اسلامى ملت مسلمان ايران است: براستى تاريخ تكرارهاى جالبى دارد. رهبر عظيم الشاءن نهضت اسلامى ايران كه به پيروى از پيامبر گرامى با رژيم جاهلى و دست نشانده خارجى به مبارزه پرداخت، با مشكلاتى از همان گونه كه بر پيامبر گذشته بود روبرو شد. اين بزرگ مرد نيز دست خالى و يك تنه در برابر بى عدالتى، فساد، استثمار، و ستمگرى و زورگويى بر پا خاست و هيچ مشكلى نتوانست او را از مسير مبارزه اسلاميش بيرون برد.شبانه به خانه او هجوم آوردند، او را به زندان افكندند و بالاخره از وطن و سرزمين خود بيرون راندند و عليه او توطئه كردند، و حتى شاه مخلوع در صدد تطميع او برآمد، اما در همه احوال همان كه بود باقى ماند و ادامه داد و به كوبيدن نظام ظلم و كفر ادامه داد تا ملت يكباره به پا خاست چنانچه ديديم، همه نهادهاى رژيم جبار را ويران كردند و جهان را شگفت زده ساختند... راستى اينگونه فداكارى ها كه صفحات تاريخ اسلام و شيعه را پر كرده است به چه نيرو و قدرت انجام مىپذيرد؟ با حمايت كدام قدرت خارجى يا داخلى وقوع مىيابد؟ مگر اينان علاقه به حيات و زندگى و زن و فرزند، و مال و مقام را نمى فهمند؟ پس چرا همه را فداى هدف و دين و مبارزه با بيداد و ستمگرى زمامداران خائن مىكردند؟ !اينان فقط با سرمايه ايمان به خدا و عقيده به رسالت آسمانى اسلام و با تكيه به قدرت پروردگار دست از جان و دل شستند؛ اينان همان اولياء و دوستان خدايند كه خوف و ترس از هيچ چيز ندارند. الا اوليا الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون.(5) چون فقط از خدا حساب مىبرند و به او متكى مىباشند.از هيچ قدرتى، حتى از مرگ نمى هراسند.اين سخن پيشواى اول جهان تشيع على عليه السلام است كه در مقام جهاد و مبارزه در راه دين و هدف مىگويد: اگر تمام عرب براى قتل من متحد شوند و به جنگ من بيايند، يك تنه به آنان حمله مىكنم و پشت به جنگ نخواهم كرد.(6) اين منطق اسلام است در برابر خيانت و جنايت، ظلم و ستم، غارتگران و استثمار كنندگان. مسلمان واقعى با پيمان با خدا و رسول و مومنان، خود را تنها وابسته به (حزب الله)مى داند و اگر به اصول و دستوراتش عمل كند هميشه پيروز و غالب است،...فان حزب الله هم الغالبون.(7) منظور از اسلام و ايمان، مذهب و ايمانى با چنين آرمان و هدف و رسالت است. از اين جهت مسلمانان صدر اسلام و مومنان حقيقى تسليم مرگ سرخ و افتخارآميز مىشدند و در راه خدا شهيد مىگشتند و هرگز تسليم زور و ستم نمى شدند و تن به خوارى و ذلت نمى دادند و شعارشان چنين بود: القتل اولى من ركوب العار والعار اولى من دخول النار.(8)


پس شكيبايى چرا؟


حوادث و پديده ها دو گونه است. قابل تغيير و در اختيار ما و غير قابل تغيير. بيشتر حوادث و عوامل نگرانى، در اختيار ما به دست ماست و عوامل آنرا خود دانسته يا ندانسته به وجود مىآوريم و موجب ناراحتى و نگرانى ما شده است؛ ما مىتوانيم با راهنمايى هاى سودمند آنها را به نفع خود تغيير دهيم و زندگى را آنچنان كه بايسته است بسازيم. مثلا در روايات اسلامى آمده است كه دعاى چند نفر مستجاب نخواهد شد كه از انجمله اند:


1 - كسى كه خداوند به او مالى عطا كرده ولى او آنرا بيهوده خرج كند و عقل معاش نداشته باشد و سپس بگويد: خدايا به من مال و ثروت بده.


2 - كسى كه زن ناسازگار و ستمگرى دارد و از خدا بخواهد كه او را نجات دهد.!


3 - كسى كه دنبال كار و شغل نرود و در خانه بنشيند و بگويد خدايا به من روزى بده. (9) چون عوامل رفع انگونه ناراحتى ها در اختيار آنان بوده است. آدم ثروتمند مىتواند با بصيرت و عقل معاش از خرج هاى بيهوده جلوگيرى كند، همچنين شخصى كه زن ناسازگار يا بد كار دارد مىتواند زن خود را طلاق دهد، و نيز كسى كه به دنبال كار نرفته است تقصير از خود اوست زيرا راه كسب و تجارت براى او باز است و مىتواند از نيروى خدادادى در اين زمينه استفاده كند.ولى در برابر پاره اى حوادث، ناچار بايد آنها را آنگونه كه هست، بپذيريم و جز تسليم در چاره اى نيست مانند اكثر مصيبات و نامليمات شخصى پيش آمدهايى كه منجر به از دست دادن عزيزان يا نقص اعضاء يا بيمارى هاى طولانى، مىگردد و تغيير آنها امكان ندارد. در برابر اين مصائب بايد خود را عوض كنيم و با بردبارى آنرا برخود هموار سازيم. اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام فوق العاده بيمار بود، كمال، فضائل و اخلاق اين پسر، چنان بود كه دوست و دشمن به او علاقه داشتند، در بيماريش همه به ويژه پدر بزرگوارش امام ششم عليه السلام فوق العاده ناراحت بودند تا جايكه مىپنداشتند اگر اسماعيل بميرد حضرت نيز از كثرت اندوه از بين مىروند ليكن پس از مرگ او، با تعجب ديدند آن حضرت جزع نمى كند و ناراحتى قلبى ايشان بر طرف گرديده است. جريان را پرسيدند.فرمود ما خاندان رسالت، تا وقتى كه بلا و حادثه نازل نشده است دعا و نيايش مىكنيم و از خدا مىخواهيم كه حادثه را واقع نشود ولى وقتى كه آن حادثه واقع شد صبر مىكنيم. (10) امام چهارم عليه السلام در ضمن دعاى خود در سحرهاى ماه رمضان مىفرمايد: خدايا به من ايمانى اعطا كن كه همواره با قلب و فكرم هماهنگ باشم. يقينى ده كه بدانم جز خواست تو واقع نمى شود. و جز آنچه تو برايم خواسته اى بمن نرسد و مرا به آنچه كه در زندگى تصميم كرده اى راضى و خشنود هستم.(11) صبر و شكيبايى، پذيرش و قابل انعطاف بودن در برابر حوادث اجتناب پذير، براى بقاى انسان در رويدادهاى زندگى لازم است، گياهان در برابر حوادث خم مىشوند و با انعطاف خود توفان و تند باد را از خود عبور مىدهند، و اگر در برابر آنها مقاومت كنند به ناچار در هم شكسته و از بيخ بر كنده مىشوند. سنبله ها، بوته ها در زير بار برف و توفان خم مىشوند و پس از آن كه برف آب شد و توفان گذشت كم كم سر بلند مىكنند و به حيات خود ادامه مىدهند. اميرمومنان على عليه السلام مىفرمايد: كسى كه صبر و بردبارى موجب رهايى وخلاص او نشود، بى تابى هلاكش مىكند (12) آنحضرت به فرزندش محمد توصيه ميكند: ضربات خرد كننده نگرانى را با استقامت و تحمل در هم شكن و آنرا از خود دور كن. خويشتن را به بردبارى و صبر عادت ده كه صبر، خصلت نيكويى است و نگرانى، ترس وحوادث دنيا را به وسيله آن بر خود هموار ساز (13) اين نكته را نيز ياداور مىشوم كه نبايد خيال كنيم معناى صبر آنست كه در برابر ستم و خيانت و زورگويى تسليم شويم و به آن راضى باشيم و يا اگر سودجويان و استعمار گران وضعى به وجود آورند، ما نيز خود را با آنان تطبيق دهيم و فقط به انتظار سرنوشت بنشينيم. زيرا اين پندار از نظر اسلام درست نيست. اسلام تاكيد نمى كند كه مسلمانان بايد بكوشند تا عوامل فساد و ستم را براندازند و هيچگاه نمى توانند به آن تن بدهد يا راضى باشد. امام صادق عليه السلام فرمود: ستمكار و كسيكه به ستمكار كمك مىكند و كسيكه به كار او راضى و خشنود است هر سه شريك هم هستند.(14)


_______________


(1). تاريخ تحولات اجتماعى ج 2 ص 123 از كتاب علم و دين به نقل از نشريه وزارت آموزش و پرورش فروردين ماه 1348.


(2). الميزان ج 8 ص 12


(3). سوره حجرات آيه 9


(4). سيره ابن هشام ج 1 ص 266


(5). سوره يونس آيه 63


(6). نهج البلاغه ترجمه فيض الاسلام ص 962


(7). سوره مائده آيه 56


(8). بحار ج 45 ص 50


(9). وسائل ج 12 ص 15


(10). بحار ج 47 ص 249


(11). بحار ج 98 ص 93


(12). وسائل ج 11 ص 209


(13). وسائل ج 11 ص 208


(14). كافى ج 2 ص 333

/ 3