هشتم
راهش را بگشاييد كه او مأمور است
پنجمين روز ورود، روز جمعه 16 ربيع الأول سال اول هجرى به فرمانى كه از خدا به او رسيده بود، سوار شد، و از قبا به سوى مدينه در حركت آمد.چون به ميان بنى سالم رسيد وقت نماز جمعه بود، در جايى كه امروز مسجد جمعه ناميده مى شود با مردم نماز به جاى آورد. پس از نماز جمعه وارد «يثرب» شد و از اين زمان «يثرب» «مدينه» يا «مدينه منوره» نام گرفت.
اين روز از روزهاى درخشان تاريخ بود، خانه ها و راه ها از آواز حمد و تهليل مى لرزيد و مردم از روى شادمانى و بهجت، آمدنش را به شهر خود مى ستودند و مى خواندند:
طَلَع البدرُ علينا
وجب الشكر علينا
أيّها المبعوث فينا
جئتَ شرّفتَ المدينة
مرحباً يا خيَر داعْ
من ثنيات الوداعْ
ما دعا لله داعْ
جئتَ بالأمر المُطاعْ
مرحباً يا خيَر داعْ
مرحباً يا خيَر داعْ
مردم از پى رسول الله(صلى الله عليه وآله) در حركت آمدند. برخى پياده و برخى سواره و براى گرفتن زمام ناقه اش هجوم مى آوردند و هر كس مى خواست او را در محله يا خانه خود فرود آرد. پيامبر مى فرمود: «رهايش كنيد او را فرموده اند كه در كجا فرود آيد».
ابن هشام گويد:
عِتبان بن مالك و عباس بن عُباده از رجال بنى سالم ابن عَوف بيامدند و گفتند: اى رسول الله(صلى الله عليه وآله) نزد ما فرود آى كه هر مال و لشكر كه تو را بايد، از بهر تو ترتيب كنيم. رسول الله(صلى الله عليه وآله) فرمود: «زمام اشتر من را رها كنيد كه او را فرموده اند كه در كجا فرود آيد.» پس راهش را گشودند و اشتر برفت تا به خانه هاى بنى ساعده رسيد. سعد بن عُباده و مُنذِر بن عمرو با مردان بنى ساعده بيامدند و گفتند: يا رسول الله نزد ما نزول فرماى كه ما را از لشكر و مدد و اسباب و مال، هر چه خواهى فراهم است.
فرمود: «راهش را باز كنيد كه او را فرموده اند كه در كجا فرود آيد» و شتر برفت تا نزديك خانه هاى بنى حارث بن خزرج رسيد. سعدبن ربيع و خارجة بن زيد و عبدالله بن رَواحه با مردان بنى حارث بن خزرج پيش آمدند و گفتند: يا رسول الله نزد ما فرود آى كه ما را لشكر و مال و قوّت است.
فرمود: «راهش را بگشاييد كه او را فرموده اند كه در كجا فرود آيد.» آنان راهش را گشودند و شتر برفت تا به سراى هاى بنى عَدىّ بن نجار رسيدند.
اينان خويشاوندان مادرى اش بودند، سَليط بن قيس و ابو سليط اسيرة بن خارجه با رجال بنى عَدىّ بن نجار بيامدند و گفتند: يا رسول الله به نزد خويشاوندان مادرى ات فرود آى، ما را لشكر و ساز و برگ و قوّت است.
فرمود: «راهش را بگشاييد كه او را فرموده اند كه در كجا فرود آيد.» آن ها راهش را گشودند و شتر برفت و همچنان به راه خود ادامه داد.
مهاجران و انصار در چپ و راست و پشت سرش در حركت بودند; برخى سواره و برخى پياده و نمى دانستند كه در كجا خواهد ايستاد.
اينكه مقرر شده بود در هر خانه اى كه ناقه ايستاد، رسول الله(صلى الله عليه وآله) در آن خانه فرود آيد، حكمت خداوندى بود. تا آنان خوشدل شوند و آن رقابت و منافست كه در ميان آن ها بود سر برنكند. و نگويند كه رسول خدا فلان را بر ديگران برترى داد. اينك اين فضل و بخشش الهى است و خدا فضل و بخشش خود را به هر كس كه خواهد ارزانى دارد.
چون به مِربَد ـ جايى در وسط شهر مدينه ـ رسيد، شتر زانو بر زمين نهاد. سپس برخاست و به راه افتاد تا به خانه ابوايوب انصارى رسيد، بار ديگر زانو بر زمين نهاد و گردن بر زمين خوابانيد و بى آنكه دهان بگشايد بانگ برآورد.
سپس بار ديگر به مِربَد باز گرديد. و در آنجا پاى دراز كرد و قرار گرفت. پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن فرود آمد و فرمود: منزل همين جاست اگر خدا خواهد; {رَبِّ أَنزِلْنِي مُنْزَلا مُبَارَكاً وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ}; «اى پروردگار من، مرا فرود آر در جايگاهى مبارك كه تو بهترين راهبرانى.»
آنگاه پرسيد خانه چه كسى نزديكتر به اينجاست؟ ابوايّوب، زيدبن خالد انصارى گفت: خانه من. اين درِ خانه من است ما شتر تو را به آنجا مى بريم.
رسول الله (صلى الله عليه وآله) فرمودند: آدمى، همراهِ بُنه خود است پس به خانه ابو ايّوب فرود آمد و تقريباً هفت ماه در آنجا درنگ كرد.
ابو ايّوب گويد: چون رسول الله (صلى الله عليه وآله) به سراى من فرود آمد، در طبقه پايين منزل گزيد و من و اُمّ ايّوب در طبقه بالا
ص40
موقعيّت و مكان قبيله ها در مدينه، به هنگام هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله)
بوديم. عرض كردم: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم فداى تو باد، بر من گران است كه بالاى سر تو باشم و تو در زير. شما به طبقه بالا نقل مكان كنيد و ما به طبقه پايين مى آييم، پيامبر فرمود: «براى ما و كسانى كه به ديدار ما مى آيند طبقه پايين مناسبتر است.» پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در طبقه پايين بود و ما در طبقه بالا.
نهم
موضع مسجد شريف نبوى
گفتيم كه ناقه در وسط شهر مدينه زانو زد و اين اوّلين توقف او بود. سپس بار ديگر به آنجا برگشت و استقرار يافت. رسول خد(صلى الله عليه وآله)در آنجا فرود آمد. اين اشارتى است، خداى تعالى اين مزيت و برترى را به مربد عطا كرد. مزيتى كه گويى براى آن ذخيره شده بود; زيرا در آنجا مسجد شريف نبوى را ساختند. از دلايل اعجاز در اختيار اين مكان، اين است كه آن را هيچ بشرى اختيار نكرده است.امامربد از آنِ دو پسرِيتيم بود، در مدينه از بنى نجار. آنها سَهل و سُهيل نام داشتند و تحت تربيت ابو اُمامه اسعد بن
مسير پيامبر(صلى الله عليه وآله) از قبا به محلّ مسجدالنبى
زُراره بودند. مربد آن چهار ديوارى بود بدون سقف. اسعد بن زُراره آنجا را بنا كرده بود و با ياران خود در آنجا نماز مى گزارد. پيش از هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه محل اجتماع مردم، و قبله آن به سمت بيت المقدس بود.
رسول خدا آن دو پسر را بخواند و در باب بهاى زمين با آنان گفتگو كرد، گفتند: يا رسول الله، ما اين زمين را هِبه مى كنيم . پيامبر نپذيرفت مگر آنكه بهاى آن بستانند. سرانجام آن را به ده دينار خريد.
آرى رسول خد(صلى الله عليه وآله) مَثَل اعلاى رحمت و شفقت به يتيمان بود، بويژه اگر تحت وصايت شرعى مى بودند. پس پول زمين را به آنها داد تا از آن بهرمند شوند.
فصل دوم
نخستين مرحله بناى مسجد شريف نبوى
اول
اقدامات پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بناى مسجد
1 ـ آماده ساختن مكان:رسول خد(صلى الله عليه وآله) فرمان داد تا مكان مسجد را آماده بنا كنند و زمين را پاكيزه سازند. در آنجا به هنگام خريد، نخل هايى بود و زمين گياهِ فراوان داشت و شمارى گورهاو چاله هاى آب راكد. حضرتش فرمان داد نخل ها را بريدند، گياهان را كندند و قبرها را شكافتند و استخوان هاى مردگان را در جاى ديگر دفن كردند و با كندن جوى ها، آب هاى راكد را از زمين دور كردند.
2 ـ تهيه مصالح:
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود تا در همان وقت خشت بزنند. خشت را براى برآوردن ديوارها مى خواست و چون خشك شدن آن ها به زمان نياز داشت، براى صرفه جويى در وقت، اين كار را پيش از هركار ديگر آغاز نمود.
بناى مسجد النبى در نخستين مرحله
3 ـ خط كشى بر زمين و تحديد مساحت آن:پس از آماده شدن زمين، طول و عرض بناى آن را معين فرمود و بر زمين خط كشيد. طول مسجد را از شمال به جنوب 70 ذراع (35 متر) و عرض آن را از شرق به مغرب 60 ذراع (30 متر). پس بناى نخستين مسجد مستطيل شكل بود.