اى دو جهان از قلمت يك رقم در كف من مشعل توفيق نه ره به نهانخانه تحقيق ده
بى رقمت لوح دو عالم عدم . ره به نهانخانه تحقيق ده ره به نهانخانه تحقيق ده
((1 )).زمـانـى مـكـلـف شده بودم تا درباره مسند احمدبن حنبل كه يكى از فراگيرترين مجموعه هاى حـديثى اهل سنت است , پژوهشى را سامان دهم در خلال مدتى كه به يادداشت بردارى و مطالعه دربـاره ايـن موضوع سرگرم بودم , از رهگذر مطالعه فهرستهايى چون كشف الظنون و الذريعه , با شمار نسبتا چشمگيرى كتاب و مجموعه حديثى با نام مسند آشنا شدم كه البته از بيشتر آنها اكنون جـز نـام , نـشـانـى در دست نيست در آن هنگام درذهنم پرسشهايى مطرح گرديد از قبيل اينكه : مسندنويسى چه سودهايى را در پى دارد؟جايگاه مسندنويسى در تاريخ تدوين حديث كجاست ؟آيا مسند نويسى به دوره يا مرحله اى ويژه از تاريخ حديث مربوط مى شود يا خير؟چرا امروزه ما از ميان انـبـوه مـسندها تنها با شماراندكى از آنها آشنايى داريم ؟بقيه اين كتابها به چه سرنوشتى گرفتار آمـده انـد؟چرا در ميان شيعيان و پيروان مكتب اهل بيت (ع ) اين شيوه ازتدوين حديث كمتر رواج داشـته است ؟اين پرسشها كه در صفحه ذهن نگارنده نقش بسته بود, به اقتضاى گرفتاريها گاه مـغفول واقع مى شد و گاه ديگر انديشه را به خود مشغول مى ساخت گفتنى است كه پيش ازاين بـراى تـهـيـه پـايان نامه دوره دكترى مقرر شده بود تا بخشهايى از يك تفسير عرفانى را تصحيح انـتـقـادى كـنـم از قـضـا در همان روزها براى تهيه ميكروفيلم از چند دستنوشته از آن تفسير از كـتابخانه هاى كشور تركيه باناكاميهايى روبه رو گشته , ناگزير از انتخاب موضوعى ديگر شدم از هـمـيـن رو تصميم گرفتم طرحى را درباره ((مسندنويسى در تاريخ حديث )) فراهم ساخته , در معرض داورى استادان محترم وارباب معرفت گذارم پنهان نمى كنم كه اين تصميم با آميزه اى از بـيـم و امـيـد همراه بود بيم از گستردگى دامنه موضوع و زواياى تاريك آن و اميد دستيابى به روزنه هايى نو و يافتن آگاهيهايى كه از چشم پژوهندگان پنهان مانده است .پـس از تـصـويـب مـوضـوع يـادشده , به گردآورى و يادداشت بردارى پرداختم براى گردآورى اطلاعات , ابتدامناسب ديدم تا فهرست كاملى از مسندها فراهم آورم و آگاهيهاى موجود را درباره هركدام يادداشت كنم براى اين كار كتابهايى چون : فهرست ابن نديم , فهرست شيخ طوسى , رجال نـجـاشـى , كـشف الظنون و ذيل آن ,الذريعه و بالاخره اثر پر ارج فؤاد سزگين يعنى تاريخ التراث العربى را به دقت مطالعه و بررسى كردم ويافته هاى خود را از آن كتابها در برگه هايى نوشتمپس از آن بـه سـراغ كـتـابهاى تاريخ حديث , علم الحديث ومصطلح الحديث (درايه ) رفتم ابتدا با خود مـى پـنداشتم , دراين كتابها به آگاهيهاى بسيارى دست خواهم يافت ولى پس از مراجعه , دانسته شـد ايـن كـتـابها جز آگاهيهايى كلى و يكنواخت , چيزى در اختيار پژوهنده نمى گذارند وگويا جملگى نسخه هاى مختلف يك كتاب هستند بالاخره پس از مشورت با برخى ازدانشوران , بهتر آن ديـدم تـا جـايى كه امكان دارد به خود مسندها مراجعه كنم و روش دسته بندى احاديث رادر آنها بـبـينم و آنها را با يكديگر بسنجم و چنين نيز كردم دشواريى كه دراين مرحله با آن روبه رو شدم , اين بود كه از ميان انبوه مسندها, جز شمار اندكى يافت نشده و از آن ميان هم تنها چند مسند چاپ شـده است ونسخه هاى برخى از مسندهاى چاپ شده نيز كمياب است و در كتابخانه هاى ما وجود ندارد براى نمونه مسند ابوداوود طيالسى را در هيچ يك از كتابخانه هاى مشهد, از جمله كتابخانه دانـشـكده الهيات و معارف اسلامى , ادبيات و علوم انسانى , آستان قدس رضوى , بنياد پژوهشهاى اسـلامـى , دانشگاه علوم اسلامى رضوى و نيز در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران نـيـافتم تنها در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران توانستم به نسخه اى از آن دست يابم بارى با همه دشـواريـهـا تا جايى كه امكان داشت , بيشتر مسندهارا ديدم و در آنها به گشت و گذار پرداخته , يـادداشتهايى را فراهم ساختم در كنار كتابهاى يادشده , كتابهايى را هم كه درباره تاريخ فرهنگ و تـمـدن اسـلامـى نـگاشته اند, مطالعه كردم و گاه از آنها نكاتى را يادداشت كردم پس از همه اين تلاشها دانسته شد, بسيارى از مسندها كارهايى تكرارى و درست شبيه به هم هستندو تنها تفاوت آنـهـا بـا يـكـديـگـر ايـن اسـت كـه يكى چون مسند ابن حنبل گسترده و مفصل و ديگرى چون مسندطيالسى گزيده و مختصر است همچنين دانسته شد كه اساسا بسيارى از كتابهايى كه آنهارا بـه نام مسندمى شناسند, مسند نيستند و يا دست كم با تعريف مسند در كتابهاى مصطلح الحديث هماهنگى ندارند.خـلاصه اينكه يافته ها و دست آورد مطالعات خويش را در ده بخش دسته بندى و تدوين كرده ام به شرح زير:.