ب ـ معناى اصطلاحى سند:. - مسند نویسی در تاریخ حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسند نویسی در تاریخ حدیث - نسخه متنی

سید کاظم طباطبائی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب ـ معناى اصطلاحى سند:.

((سـند )) نزد حديث شناسان عبارت از طريق متن ((6 ))
يا زنجيره بهم پيوسته از كسانى باشد كه

يـكـى پس ازديگرى حديث را روايت كنند تا به پيامبر(ص ) يا معصوم (ع ) رسد ((7 ))
مثلا ((الف )) مـى گويد كه گفت مرا ((ب )) به نقل از سخنان ((ج )) و به وى گفته بود ((د )) وبه او خبرداده بود ((ه )) و برا ى او نقل كرده بود((و )) كه از رسول خدا(ص ) شنيده بود كه چنين و چنان گفت ويا اينكه گفت كه پيامبر(ص ) را ديد كه درفلان مورد چنين وچنان كرد. طـريـق نـقـل احاديث و زنجيره راويان آن را, از آن جهت سند گويند كه حديث شناسان غالبا در درستى ونادرستى و قوت و ضعف حديث به آن تكيه مى كنند به عبارت ديگر, حديث قوت و ضعف خـود رااز احـوال راويان خود و پيوستگى و گسستگى زنجيره آنان كسب مى كند ((8 ))
از همين رومـجـازامـى گوييم : اين حديث قوى السند است زيرا سندها به منزله ستونهايى هستند كه متن حديث برآنها استوار و پا برجاست ((9 )).

2 ـ اسناد.

الف ـ معناى لغوى اسناد

((اسناد )) مصدر از باب افعال است در سطور بالاديديم كه ((اسند )) و ((سند )) در پاره اى از موارد به يك معنا به كار رفته است كاربردهاى ديگر آن به شرح زير است :. ((اسـنـده فى الجبل )), يعنى : آن را بركوه بالا برد ((اسنده اليه )), يعنى : آن را به آن چيز تكيه داد ((اسـنـدالحديث )), يعنى : آن سخن را پله پله بالا برد و به گوينده اش نسبت داد بنابراين اسناد به مـعـنـاى بـالا بـردن , تكيه يا نسبت دادن چيزى به چيزى يا كسى , نسبت دادن حديث يا سخن به گـويـنده آن , به كار مى رود ((10 ))
براى هريك از اين كاربردها در متون كهن , خواه دينى و خواه غـيـرديـنـى شواهدى مى توان يافت چنانكه امام صادق (ع ) در پاسخ پرسش يكى از يارانش درباره حـجـرالاسـود از جـمـله مى فرمايد: ((الى ذلك المكان [ حجرالاسود] يسند القائم ظهره )) ((11 ))
يعنى : ((قائم آل محمد(ص ) پشت خويش را به اين مكان تكيه مى دهد )) همچنين امام صادق (ع ) از امـيرمؤمنان (ع ) روايت مى كند كه فرمود: ((اذاحدثتم بحديث فاسندوه الى الذى حدثكم فان كان حـقـا فـلكم وان كان كذبا فعليه )) ((12 ))
يعنى : ((هرگاه حديثى را نقل مى كنيد آن را به راويش نسبت دهيد, تا اگر درست بود به سود شما و اگر دروغ بود به زيان آن راوى باشد )).

ب ـ معناى اصطلاحى اسناد:

((اسـناد )) در مقابل ((ارسال )) (رها ساختن ), نزد حديث پژوهان به معناى نسبت دادن حديث به مـعصوم (ع )از رهگذر ذكر يك يك راويان آن است حديث شناسان گاه اسناد را به معناى ذكر سند به كار مى گيرندچنانكه مثلا وقتى گفته مى شود: ((ا سند هذا الحديث )), يعنى : سند اين حديث را ياد كن اما غالبا آنان سند واسناد رابه يك معنا و براى بيان يك چيز به كار مى برند ((13 ))
در يك حـديـث شـريـف نـبـوى (ص )كـه از طـريق محدثان امامى گزارش شده , در سخن پيامبر(ص ) ((اسناد )) به معناى ((سند )) به كار رفته است آن حديث چنين است : از جعفربن محمد از پدرش از عـلى بن حسين از پدرش ـ عليهم السلام ـروايت شده كه پيامبر(ص ) فرمود: ((اذا كتبتم الحديث فـاكـتـبوه باسناده فان يك حقا كنتم شركافى الاجروان يك باطلا كان وزره عليه )) ((14 ))
يعنى : ((هـرگـاه حـديث را نوشتيد, آن را با سندش بنويسيد تا اگردرست بود شما در پاداش آن شريك باشيد واگر نادرست بود, بارگناه آن بردوش راوى اش باشد )).

ايـن كـاربـرد يكسان به اين جهت است كه متن حديث ناگزير از داشتن طريقى است كه آن را به گوينده اش برساند اين طريق را به اعتبار اينكه در بيان صحت و ضعف حديث دستاويز و تكيه گاه حـديث پژوهان است , ((سند )) گويند وبه اعتبار اينكه نسبت حديث به گوينده اش را در بر دارد, ((اسناد )) نامند ((15 )).

بـايـد افـزود: در عـلوم حديث بررسى سند يك ركن اساسى است زيرا يكى از ابزارهاى بازشناسى حـديـث مـقـبـول از حديث مردود است از همين رو پيشوايان معصوم (ع ) همواره به نگاشتن سند احـاديث وحفظ آن و نسبت دادن هر حديثى را به روايتگر و گوينده آن , سفارش كرده اند يكى دو نـمـونـه از اين احاديث به مناسبت در سطور بالا ذكر شد بزرگان عامه نيز از تابعان و اتباع تابعان گـرفـتـه تـا دانشمندان دوره هاى بعد, هميشه اهميت سند واسناد را گوشزد كرده اند به عنوان نـمـونه , سفيان ثورى (د 161ق ) گويد: ((اسناد جنگ افزار مؤمن است اگر همراه مؤمن سلاحى نـبـاشـد بـا چـه چيزى خواهدجنگيد؟ )) ((16 ))
سفيان بن عيينه (د 198 ق ) آن را بسان نردبانى دانـسته كه انسان به كمك آن از مكانى بلند بالا مى رود عبداللّه بن مبارك (د 181 ق ) گويد: ((به نـظر من اسناد پاره اى از دين است اگر اسنادنباشد, هركس هر چه بخواهد مى گويد و چون از او بپرسند چه كسى اين سخن را برايت نقل كرده ,خاموش و سرگردان ماند )) ((17 )).

حـديـث شـنـاسـان اهـل سـنت از زبان مالك بن انس (د 179ق ) نوشته اند كه ابن شهاب زهرى (د 124ق )نـخستين كسى است كه حديث را باسند نقل كرد و آن را به راوى يا گوينده اش نسبت داد ((18 ))
اما اين گزارش درست نتواند بود زيرا: اولا, چنانكه در سطور بالا ديديم پيامبر(ص ) خود به نـوشـتـن و ضبطسند احاديث سفارش كرده بودند و طبيعتا آن دسته از صحابه و تابعان كه گرد شـمـع وجـود امـامـان مـى چرخيده اند, اين سفارش را در برابر چشم داشته اند ثانيا, ابن قولويه از ابن عيسى از هارون بن مسلم از ابن اسباط از ابن عميره از عمروبن شمر از جابر روايت كرده اند كه گـفت : به ابوجعفر ـعليه السلام ـ عرض كردم : هرگاه براى من حديثى نقل مى كنى , با اسنادش بـرايـم نقل كن امام گفت :((حدثنى ابى عن جدى عن رسول اللّه عن جبرئيل ـ عليه السلام ـ عن اللّه ـ عز وجل ـوكل مااحدثك بهذا الاسناد )) ((19 ))
يعنى : ((پدرم از طريق نيايم از رسول خدا(ص ) از جبرئيل ازخداوند ـ عزوجل ـ برايم حديث كرد و هرچه برايت نقل كنم با همين اسناد است )).

بنابر اين روشن مى شود كه اهميت اسناد حديث پيش از ابن شهاب مورد توجه جابر بوده است اين ازيـك سو, از سوى ديگر پاره اى گزارشها نشان مى دهد اهميت اسناد حديث مورد توجه معاصران ابـن شـهاب نيز بوده است چنانكه از ابن سيرين (د 110 ق ) كه يكى از تابعان بزرگ است , نقل شده كه گفته : ((تا زمانى كه فتنه رخ نداده بود, ما حديث را به راوى آن نسبت نمى داديم )) ((20 )).

3 ـ مسند.

الف ـ معناى لغوى مسند

((مسند )) اسم فاعل (صفت فاعلى ) از اسند است آنچه سبب تكيه دادن مى شود, كسى كه گواهى ديگرى راتقرير مى كند و اسناددهنده , از معانى اين واژه مى باشد.

ب ـ معناى اصطلاحى مسند

ايـن واژه در اصـطـلاح حـديث شناسان به عنوان لقب بركسى اطلاق مى شود كه در زمان يا شهر خـويـش ازدانش چشمگيرى در حديث برخوردار باشد ((21 ))
به عبارت دقيقتر, ((مسند )) كسى است كه با تكيه بر حافظه حديث را با سلسله سند نقل مى كند, خواه به احوال سند و قوت و ضعف آن آگـاهـى داشـتـه باشد و خواه از چنين آگاهيى برخوردار نبوده , تنها به روايت توانا باشد مقام علمى مسند از حافظ ومحدث پايين تر است ((22 ))
در روزگاران گذشته , بسيارى از محدثان را به القابى چون مسند شام ,مسند اصفهان , مسند خراسان و ملقب ساخته اند.

4 ـ مسند.

الف ـ معناى لغوى مسند.

واژه مـسند اسم مفعول (صفت مفعولى ) از اسند و جمع آن مساند و مسانيد است ((23 ))
از معانى

ايـن واژه يـكـى پـسـرخـوانـده اسـت , ديگرى روزگار, چنانكه گويند: ((لاآتيه يد الدهر و يد الـمـسـنـد )) يـعـنـى : ((هـرگز نزد او نخواهم آمد )) ((24 ))
گويند روزگار را از آن رو مسند خـوانـده انـد كـه پـاره هاى آن به هم پيوسته است ((25 ))
سوم اسناد شده يا نسبت داده شده , چـهـارم چيزى كه به آن تكيه شودچنانكه ابن منظور گويد: ((هرچيزى كه چيزى را به آن تكيه دهى , آن چيز مسند است )) ((26 ))
پنجم آن كس كه بدو پناه برده شود وبالاخره به معناى تكيه گـاه نـيـز بـه كـار مى رود چنانكه ابن منظورمى نويسد: ((آنچه را بدان تكيه شود, مسند و مسند خوانند و جمع آن مساند است )) ((27 )).

گـفتنى است كه در قرآن كريم از خويشاوندان اين واژه , تنها يك كلمه و آن هم يكبار به كار رفته است و آن كلمه ((مسنده )) است در آيه شريفه ((كانهم خشب مسندة )) يعنى : ((گويى كه ايشان [ منافقان ]چوبهايى اند ببرباز نهاده )) ((28 ))
اين واژه اسم مفعول (صفت مفعولى ) از مصدر تسنيد اسـت و ((سـنـدالـحائط )) يعنى : چوب را زير ديوار گذاشت ((29 ))
به ديگر سخن , براى ديوار از چـوب تكيه گاه ساخت خداوند دراين آ يت شريفه دو رويان را به چوبهاى زير ديوار ماننده ساخته كـه انـديـشـه نمى كنند و ازحضور در مسجد بهره نمى برند و بسان درختان بالنده و ميوه دهنده نيستند ((30 )).

امـا در احـاديـث , از ايـن خانواده واژه هاى بسيارى چون استناد, استند, اسناد, اسند, سند, مسند, مـسـانـد,سـنـاد, مـسـنده و به كار رفته ((31 ))
كه در سطور بالا به مناسبت پاره اى از آنها از نظر گذشت .

/ 77