. لازم به ذكر است كه نوارهاي اين سخنرانيها در دست نيست و كتاب حاضر تنظيم شده متني است كه در همان زمان از نوار استخراج گرديده و در اختيار استاد شهيد گذاشته شده است و البته استاد چهار جلسه اول آن را ملاحظه نموده و ضمن اصلاحات عبارتي ، مطالبي بر آن افزوده اند . در تنظيم اين مجموعه ، جهت حفظ امانت ، به اصلاحات اندك عبارتي اكتفا شده و حالت گفتاري مطالب حفظ گرديده است . عناوين سخنرانيها غير از چهار جلسه اول كه عناوين آنها از استاد شهيد است ، از ويراستار مي باشد و حتي المقدور سعي شده است كه اين عناوين از متن سخنرانيها استخراج شود . ذكر اين نكته ضروري است كه رسم استاد بر اين بود كه
پس از تفكر و تعمق كافي درباره يك موضوع ، در اطراف آن يك يا چند سلسله سخنراني مي نمودند و اگر قرار مي شد كه آن سخنرانيها به صورت كتاب منتشر شود ، متن پياده شده از نوار را با توجه به سؤالات حضار اصلاح و تكميل مي كردند به طوري كه گاهي متن تنظيم شده چند برابر متن سخنرانيها مي گرديد
. بنابراين نبايد انتظار داشت كه كتاب حاضر ، بحثي كامل در موضوع مذكور است . با اين حال اين كتاب همچون ديگر آثار آن متفكر گرانقدر حاوي بحثهايي جالب و دلكش در موضوع خود بوده و حلال مسائل مبتلا به زيادي در باب " اسلام و مقتضيات زمان " مي باشد ، خصوصا با توجه به موقعيت زماني حاضر كه به يمن انقلاب شكوهمند اسلامي ، حكومت به صالحان رسيده و در پي اجراي احكام اسلام مي باشيم
و طبعا اين سؤال پيش مي آيد كه آيا با توجه به تغييرات و تحولات زمان ، اسلام كه در چهارده قرن پيش نازل شده مي تواند پاسخگوي مشكلات اين زمان و هر زمان ديگري باشد ؟ اين كتاب پاسخگوي اينگونه سؤالات است . نا گفته نماند كه استاد شهيد بحثهايي در همين زمينه در سال 1351 در انجمن اسلامي پزشكان ايراد نموده اند . اين بحثها به اميد خدا همراه دو بحث ديگر و نيز نوشته هايي از استاد در اين باب ، جلد دوم اين كتاب را تشكيل خواهند داد . از خداي متعال توفيق بيشتر در نشر آثار چاپ نشده استاد شهيد اين متفكر گرانقدر و اين حاصل عمر و پاره تن امام ، مسئلت مي نمائيم . 1364 / 12 / 25
شوراي نظارت بر نشر آثار استاد شهيد مرتضي مطهري
بعنوان مقدمه به قلم استاد شهيد
باسمه تعالي اسلام و مقتضيات زمان براي روشنفكران مسلمان در عصر ما كه از نظر كيفيت زبده ترين طبقات اجتماعي مي باشند و از نظر كميت خوشبختانه قشر قابل توجهي به شمار مي روند ، مهمترين مسئله اجتماعي " اسلام و مقتضيات زمان " است . دو ضرورت فوري ، مسؤوليتي سنگين و رسالتي دشوار بر دوش اين طبقه مي گذارد. يكي ضرورت شناخت صحيح اسلام واقعي به عنوان يك فلسفه اجتماعي و يك ايدئولوژي الهي و يك دستگاه سازنده فكري و اعتقادي همه جانبه و سعادتبخش ، و ديگر ضرورت شناخت شرائط و مقتضيات زمان و تفكيك واقعيات ناشي از تكامل علم و صنعت از پديده هاي انحرافي و عوامل فساد و سقوط . براي يك كشتي كه مي خواهد اقيانوسها را طي كند و از قاره اي به قاره ديگر برود وجود قطب نما براي جهت يابي و هم لنگر محكم براي محفوظ ماندن و غرق نشدن و زيرپاگذاشتن جزر و مدها
ضروري است ، همچنانكه شناخت وضع و موقعيت جغرافيائي دريا در هر لحظه امري حتمي است .ما بايد از طرفي اسلام را به عنوان يك راهنماي سفر و يك لنگر محكم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر ومدها ، و هم شرائط خاص زمان را به عنوان مناطق و منازل بين راه كه بايد مرتبا به آنها رسيد و گذشت كاملا بشناسيم تا بتوانيم در اقيانوس متلاطم زندگي به سرمنزل مقصود برسيم .از نظر گروه نامبرده در اينجا مشكل لاينحلي وجود ندارد ، فقط آشنا نبودن با حقايق اسلام و يا تميز ندادن ميان عوامل توسعه و پيشروي زمان و ميان جريانها و پديده هاي انحرافي كه لازمه طبيعت بشري است ممكن است مسئله را به صورت معما جلوه دهد
. ولي افراد و طبقاتي هستند كه اين مسئله را واقعا به صورت يك معماي لاينحل و به صورت يك تضاد آشتي ناپذير مي نگرند و معتقدند " اسلام " و " مقتضيات زمان " دو پديده غير متوافق و ناسازگارند و از اين دو حتما يكي را بايد انتخاب كرد ، يا بايد به اسلام و تعليمات اسلامي گردن نهاد و از هر گونه نوجوئي و نوگرائي پرهيز كرد و زمان را از حركت بازداشت و يا بايد تسليم مقتضيات متغير زمان شد و اسلام را بعنوان پديده اي متعلق به گذشته به بايگاني تاريخ سپرد . روي سخن در اين مقاله با اينگونه افراد است .استدلال اين گروه اينست كه اسلام به حكم اينكه دين است بويژه كه دين خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگي دارد و بايد همانطور كه روز اول بوده براي هميشه باقي بماند ، يك پديده ثابت و لايتغير است و اما زمان در طبع خود متغير و كهنه و نوكن
است ، طبيعت زمان اقتضاي دگرگوني دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جديدي خلق مي كند مغاير با شرائط پيشين . چگونه ممكن است چيزي كه در ذات خود ثابت و لايتغير است با چيزي كه در ذات خويش متغير و سيال است توافق و هماهنگي داشته باشند ؟آيا ممكن است تيرهاي برق و تلفن كه در منطقه معيني در كنار جاده ها نصب مي شوند با اتومبيلهائي كه مرتبا از جاده ها عبور مي كنند و در دو لحظه در يك نقطه نيستند توافق و هماهنگي داشته باشند ؟ آيا ممكن است جامه اي كه براي يك كودك دوساله دوخته مي شود تا بيست سالگي او مورد استفاده قرار گيرد در حالي كه جامه در طول بيست سال همان است كه بوده و تن كودك ماه به ماه و سال به سال رشد مي كند و بر ابعادش افزوده مي گردد ؟ ! بايد اعتراف كرد كه مشكلي است و ارائه راه حل صحيح آن چندان آسان نيست .اين مشكل آدمي را به ياد مشكلي مي اندازد كه فلاسفه الهي تحت عنوان " ربط متغير به ثابت " و " ربط حادث به قديم " طرح كرده و راه حل آن را ارائه كرده اند . مشكل فلاسفه از آنجا پيدا مي شود كه علت متغير بايد متغير و علت ثابت بايد ثابت باشد و همچنين علت حادث بايد حادث و علت قديم بايد قديم باشد پس چگونه است كه همه متغيرها و حادثهاي جهان در نهايت امر به يك علت ازلي غير قابل تغيير منتهي مي گردد ؟ فلاسفه " رابطي " كشف كرده اند كه از وجهه اي ثابت و ازلي است و از وجهه اي متغير و حادث ، و معتقدند كه او است پيوند دهنده متغيرها و حادثها به ذات قديم و كامل ازلي . اينجا طبعا اين پرسش در ذهن مطرح مي شود كه آيا در مسئله " اسلام و مقتضيات زمان " نيز كه يك مسئله اجتماعي است پاي يك " رابط " در ميان است ؟ اگر چنين است آن " رابط " چيست و از چه مقوله اي است ؟ حقيقت اينست كه در استدلال فوق درباره عدم امكان توافق ميان اسلام و مقتضيات زمان نوعي " مغالطه " به كار رفته استهم در ناحيه اسلام و هم در ناحيه مقتضيات زمان . اما از ناحيه اسلام از آن نظر كه جاودانگي قوانين اسلام و نسخ ناپذيري آن كه امري قطعي و از ضروريات اسلام است با قابليت انعطاف كه امري است مربوط به سيستم قانونگزاري اسلام و خود اسلام خود بخود با مكانيسم مخصوص كه از مختصات سيستم قانونگزاري اسلام است
به وجود مي آورد يكي فرض شده است و حال اينكه اين دو تا كاملا از يكديگر جدا هستند . قدرت شگرف جوابگوئي فقه اسلامي به مسائل جديد هر دوره اي نكته اي است كه اعجاب جهانيان را برانگيخته است . تنها در زمان ما مسائل جديد رخ ننموده است
، از آغاز طلوع اسلام تا قرن هفتم و هشتم كه تمدن اسلامي در حال توسعه بود و هر روز مسائل جديد خلق مي كرد ، فقه اسلامي بدون استمداد از هيچ منبع ديگر وظيفه خطير خويش را انجام داده است . در قرون اخير بي توجهي مسؤولين امور اسلامي از يك طرف و دهشت زدگي در مقابل غرب از طرف ديگر موجب شد كه اين توهم پيش آيد كه قوانين اسلامي براي عصرجديد نارسا است. اما از ناحيه مقتضيات زمان . مغالطه اي كه از اين ناحيه
به كار رفته از آن جهت است كه چنين فرض شده كه خاصيت زمان اينست كه همه چيز حتي حقايق جهان را نيز فرسوده و كهنه نمايد . و حال آنكه آنچه در زمان كهنه و نو مي شود ماده و تركيبات مادي است ، يك ساختمان ، يك گياه ، يك حيوان ، يك انسان محكوم به كهنگي و زوال است
، اما حقايق جهان ثابت و لايتغير است . آيا جدول فيثاغورث به حكم اينكه بيش از دوهزار سال از عمرش مي گذرد كهنه شده است ؟آيا گفته سعدي : " بني آدم اعضاي يك پيكرند " چون هفتصد سال از عمرش مي گذرد منسوخ و غير قابل عمل است ؟ آيا به دليل اينكه عدالت و مروت و وفا و نيكي چندين هزار سال است
كه دهان به دهان مي گردد مندرس شده است ؟ بلكه گفتن اينكه جدول فيثاغورث عمر چندهزار ساله دارد و گفته سعدي عمر هفتصدساله ، غلط است ، محتواي جدول فيثاغورث و شعر سعدي حقايقي ازلي و ابدي مي باشند و آنان بازگو كننده آن حقايقند و بس . مي گويند قوانين عصر برق و هواپيما و فضانورد نمي تواند عينا همان قوانين عصر چراغ نفتي و اسب و قاطر و الاغ باشد . جواب اينست كه شك نيست كه در عصر برق و هواپيما مسائل جديدي رخ مي نمايد كه بايد پاسخ خودش را بازيابد ولي هيچ ضرورتي ايجاب نمي كند كه الزاما چون برق بجاي چراغ نفتي و هواپيما به جاي الاغ آمده است بايد مسائل حقوقي مربوط به اينها از قبيل خريد و فروش و غصب و ضمان و وكالت و رهن هم يك سره تغيير كند و يا چون والدين و فرزندان و زوجين اعصار گذشته الاغ سوار بوده اند و پدران و مادران و فرزندان و شوهران و
زنان عصر ما هواپيما سوارند پس الزاما بايد حقوق والدين براولاد و حقوق اولاد بر والدين و حقوق زوجين بر يكديگر در عصر ما بكلي دگرگون شود . اسلام راه است نه منزل و توقفگاه . خود اسلام از خود به عنوان راه ( صراط مستقيم ) ياد مي كند . غلط است كه بگوئيم چون منزلها عوض شود راه هم بايد عوض شود . در هر حركت منظم دو عنصر اساسي وجود دارد : عنصر تغيير مواضع كه متواليا صورت مي گيرد و عنصر ثبات راه و مدار حركت . ثانيا آيا تنها اسلام است كه به عنوان يك ايدئولوژي و يك فلسفه اجتماعي و يك راهنماي سفر و حركت و تكامل مدعي جاودانگي است ؟ ! آيا مكتبهاي اجتماعي ديگر كه خود بيش از همه سنگ اصل تغيير را به سينه مي زنند و هر پديده اي را ناپايدار مي دانند خود آن مكتب را نيز متغير و ناپايدار مي دانند ؟ مي دانيم كه جهان بيني ماركسيسم براصل تغيير و عدم ثبات طبيعت بنا شده است ولي هرگز ماركسيستهاي اصيل ، ماركسيسم را به عنوان پديده اي كهنه و متعلق به قرن گذشته تلقي نمي كنند ،
هرگز نمي گويند به دليل اينكه شخص كارل ماركس دوران جواني را پشت سرگذاشت پير شد و سپس مرد ، ماركسيسم هم محكوم به پيري و مرگ است ، برعكس از ماركسيسم به عنوان اصولي پولادين و خلل ناپذير ياد مي كنند .لنين درباره ماركسيسم مي گويد : " شما نمي توانيد حتي يكي از فرضيات اساسي يا يك جزء ذاتي از فلسفه ماركسيسم را حذف كنيد بدون آنكه ترك حقيقت واقعي كرده باشيد و بدون
آنكه در آغوش دروغهاي ارتجاعيون بورژوا قرار گرفته باشيد . فلسفه ماركس مانند يك قطعه محكم پولاد است " ( 1 ) . چرا ؟ آيا استثنائي در جهان رخ داده است ؟ يا خير ، ماركسيسم از آن جهت اين ادعا را دارد كه يك فلسفه است نه يك پديده ، و به علاوه فلسفه اي است كه به حسب ادعاي خود قوانين واقعي زندگي بشر را شناخته است . بديهي است كه ماركسيسم نمي تواند اين ادعا را در انحصار خود قرار دهد . هر فلسفه اجتماعي مي تواند اين ادعا را اظهار كند و دليل خود را ارائه دهد
. هيچ مكتب اجتماعي را به دليل شناسنامه و تاريخ تولد نمي توان محكوم به زوال و فنا دانست . از اينرو ما اگر بخواهيم درباره اسلام و مقتضيات زمان قضاوت كنيم تنها راه اينست كه با معارف اسلامي آشنا شويم و روح قوانين اسلامي را درك كنيم و سيستم خاص قانونگزاري اسلامي را بشناسيم تا روشن شود كه آيا اسلام رنگ يك قرن معين و عصر مشخص دارد و يا از مافوق قرون و اعصار ، وظيفه رهبري و هدايت و سوق دادن بشر را به سوي تكامل برعهده گرفته است . البته توجه داريم كه نظريه اي درباره تاريخ وجود دارد كه مي توانيم آن را " ماديت تاريخ " بناميم يعني اينكه تاريخ از نظر ماهيت يك موجود صددرصد مادي است ، نيروئي كه موتور تاريخ را به حركت مي آورد روابط اقتصادي جامعه بشري است و ساير شؤون حياتي اعم از فرهنگي و ديني و قضائي و اخلاقي تابعهاي
1 - " بعثت و ايدئولوژي " صفحه 42 نقل از كتاب ماديت و انتقاد تجربي .