بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
خداوند، پيامبران خود را پى در پى به سوى مردم گسيل داشت تا عهد و پيمانى را كه آدمى در ازل (1) بسته و خداوند را به ربوبيّت پذيرفته بود، متذكّر شوند و بازخواهى كنند و نعمت هاى از ياد رفته او را به ياد آدمى آورند و با تبليغ حقايق توحيدى بر آنها احتجاج كنند و آنچه را كه در عمق ذهن و خرد آنها نهان است، برانگيزند و آيه هاى دقيق و سنجيده اى را در خداشناسى ـ از سقفى كه بر فراز سرشان برافراشته، فرشى كه زير پايشان گسترده، اسباب زيستى كه فرو افكندن به مغاك فناشان را به كمين نشسته است، عوارض گوناگونى كه پيرى و فرسودگيشان را سبب مى شود و پيشامدهاى روزگار كه پى درپى بر سرشان فرو مى ريزد ـ برايشان به نمايش گذارند. (2) 2. هر دو استدلال كلامى و فلسفى متوقف بر محدوديت عقل و خرد در يافتن راه و رسم حيات معقول و انسانى است كه آدمى را از حيات حيوانى فراتر مى برد. اين محدوديت در باب حيات اُخروى كه خرد را ياراى سخن در باب آن نيست، آشكارتر است.اما محدوديت عقل به معناى نفى ارج و اعتبار آن نيست. تنها در قياس با نيازهاى گسترده آدمى است كه سخن از محدوديت عقل مى رود; چنان كه وقتى سخن از ناكافى بودن حسّ مى رود، به معناى انكار نقش آن در دستگاه معرفتى انسان نيست. كيست كه نداند خرد و عقل بدون حسّ نمى تواند ارمغان درخورى داشته باشد و البته حسّ نيز بدون عقل كارى از پيش نمى برد. ماجراى عقل و وحى نيز چنين است: خرد در پرتو وحى مشتعل مى شود و با دستگيرى آن، گام در وادى ناشناخته ها مى گذارد; اما وحى نيز به اشارت عقل است كه اقبال مى يابد و در خانه دل خردورزان است كه درخت وحى به بار مى نشيند: « ... از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مى ترسند. » (3) عقل و شرع از يكديگر ناگزيرند كه عقل اُسّ و اساس است و شرع بناى بر آن و بنا را بنياد نيست بى اساس و اساس سودمند نيست بى بنا. (4) به گفته ايان باربور ، متكلم مسيحى: «وحى عقل را نسخ نمى كند، بلكه نضج مى دهد. تأمل و تحقيق مى تواند با تعهد دينى همزيستى داشته باشد.» (5) 3 . گاهى تصوّر مى شود كه مفهوم ضرورت انجام كارى، قابل اسناد به خداوند نيست; زيرا قبول چنين ضرورتى به مفهوم تعيين تكليف براى او است و ساحت الهى مبرّا از آن است كه ديگران او را مكلف كنند. پس اين كه مى گوييم بر خدا واجب است و يا ضرورى است كه پيامبرى بفرستد، به چه معنا است؟ آيا ما مى خواهيم براى خداوند آيين نامه اى ترتيب دهيم!؟ اشاعره بر اين اساس از پرداختن به بحث ضرورت نبوّت سرباز زده اند.منظور از ضرورتِ تحقق عملى از سوى خداوند، اين است كه عقل و خرد آدمى پيوستگى اين كار را با اراده الهى در مى يابد و خداوند را چنان مى بيند كه اين كار را انجام مى دهد. مانند اين كه وقتى مى گوييم خداوند واجب الوجود است، يعنى درك مى كنيم كه وجود، امكان انفصال و گسستگى از ذات الهى ندارد. وقتى مى گوييم بر خدا ضرورى است كه پيامبرى بفرستد، چيزى جز اين نيست كه خداوند چنان حكيم و عنايت مند به آدمى است كه امكان ندارد پيامبرى نفرستد. (6) 1. اشاره به فطرت توحيدى آدمى و اعتراف و اقرار او در آغاز خلقت است.2. عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب ، وحى و نبوت، با اندكى تصرف.3. سوره فاطر، آيه 28.4. رساله هداية الطالبين ، در مجموعه رسائل فيلسوف كبير، حاج ملاهادى سبزوارى، با مقدمه و تصحيح سيدجلال الدين آشتيانى، ص 10.5. ايان باربور، علم و دين ، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، ص 305.6. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ، ج 4، نبوت ، ص 365.نيز رك: علامه طباطبايى، الميزان ، ج 14، ص 94.