بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علوم تجربى اسلامى عميقاً در معرفتى مبتنى بر وحدانيت خداوند يا توحيد و نگاه و نگرشى به جهان ريشه دارد كه در آن حكمت و مشيت خداوند حاكم است و همه چيز با يكديگر مربوط است و وحدت خداوند را در ديار هستى باز مى تاباند. اما علم غربى، به عكس، بر اين تلقّى مبتنى است كه جهان طبيعى واقعيتى جدا از خداوند يا مراتب عالى تر وجود است. (1) تحليل مذكور مى تواند هسته مركزى پاسخ به اين سؤال باشد كه چرا در تمدن اسلامى ـ حتى در اوج شكوفايى علوم تجربى ـ موضوع تعارض دين و علم پيش نيامد; اما در تمدن جديد غرب، بلافاصله بعد از رشد و گسترش علوم تجربى، مسأله تعارض آن با دين، موضوع محافل و مجالس علمى شد. البته، به اين سؤال مى توان از رهگذر تأكيد بر تفاوت هاى اسلام با مسيحيت از يك سو، و عملكرد اصحاب كليسا از سوى ديگر، پاسخ مناسب ترى نيز داد. وجود برخى مطالب در عهدين (تورات و اناجيل) كه با دعاوى علوم تجربى ناسازگار بود و نيز برخورد نادرست اصحاب كليسا با عالمان نامدارى چون گاليله، در فراهم كردن زمينه تعارض ميان عالمان و دين باوران تأثيرى ژرف داشت.به هر روى، علوم تجربى امروز را چه برآمده از علوم طبيعى رايج در تمدن اسلامى بدانيم و چه آن را مولود تحولات اساسى غرب تفسير كنيم، اينك با واقعيتى به نام علم تجربىِ مدرن روبه رو هستيم كه بى توجهى به آن در سرنوشت آينده ما اثرات زيانبارى خواهد گذاشت; يعنى ما بايد نسبت ديندارى خود را با علوم تجربى روشن كنيم. آلفرد نورث وايتهد ، فيلسوف و رياضى دان بزرگ قرن بيستم، به خوبى اين نكته را دريافته بود:وقتى تأمّل مى كنيم كه دين و علم چه ارج و اهميّتى براى بشر دارند، گزاف نيست اگر بگوييم سير آينده تاريخ، بستگى به معامله اين نسل با مناسبات و روابط فيمابين آن دو دارد.(2) در طول تاريخِ تعامل دين و علم، كسانى بدون دقت در آموزه هاى دينى و يافتن ربط و نسبت آنها با نتايج تحقيقات علمى، پنداشته اند كه ميان آن دو تعارضى لاينحل است و لاجرم بايد يكى را رهاكرد. برخى از اينان به اتكاى كمال دين و اين كه هر معرفتى را بايد از كتاب مقدس گرفت، به چشم ترديد و تحقير در پژوهش هاى علمى نگريسته و آن را با ديندارى ناسازگار يافته اند. اينان براى يافتن قوانين طبيعت، به جاى آن كه چشم خود را به عالم تكوين بگشايند، به كتاب هاى مقدّس و يا مكتوبات اصحاب دين چشم دوخته اند. كسانى كه عرصه را بر عالمانى چون گاليله تنگ كردند و او را به كفر و الحاد متّهم نمودند، دست پروردگان همين انديشه اند. بايد از اين مدعيان ديندارى پرسيد كه معناى اين آيات الهى چيست:بگو: «در زمين بگرديد و بنگريد [ خدا ] چگونه آفرينش را آغاز كرده است.» (3) راستى در اين [ زندگى زنبوران ] براى مردمى كه تفكر مى كنند، نشانه [ قدرت الهى ] است. (4) مسلماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پى درپى آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هايى است. (5) پس نه فقط ديندارى با نگاه تجربى به طبيعت ـ كه اساس علم جديد است ـ منافاتى ندارد، بلكه چنين رويكردى، از آموزه ها و انگيخته هاى دين است.آرى، برخى از مبانى علم جديد، الحادى است; ليكن اين نبايد موجبِ اعراض ما از دستاوردهاى عظيم آن بهويژه فنّاورى جديد گردد. وظيفه ماست كه بكوشيم تا با اقتدا به بزرگانى چون ابن سينا (در پزشكى)، ابن هيثم (در فيزيك) و بيرونى (در نجوم) و هزاران عالِم بزرگ تمدن اسلامى، گوهر دانش را به سرزمين اصلى خود، يعنى جهان نگرى توحيدى برگردانيم.از سوى ديگر، برخى از مدعيانِ تعارض، علم را گريزناپذير يافته و دست از ديندارى كشيده اند. اينان حقيقت را در محاصره علم دانسته و گمان برده اند هرآنچه را كه غير علم بگويد، جملاتى بى معنا است و درخور نام معرفت نيست. اين تلقّى از علم كه در دامان رنسانس پروريد، به علم گرايى (6) معروف است. علم گرايان، از علمْ معبودى ساخته اند كه حلِّ هر مشكلى به دست او است، و همو مدينه فاضله (7) را خواهد ساخت. در نگاه اين گروه از دانشمندان بحث از خدا، فرشته و... پوچ و بى معنا است; زيرا پذيراى آزمون تجربى نيست و مشخصه علم را ندارد. بنابراين ـ به زعم اين گروه ـ بايد به مسائل علمى محض پرداخت; كه گوهر سعادت در صدف علم مى پرورد! و:تصور مى كردند كه علم و پيشرفت مادى، خودبه خود خوشبختى و فضيلت به بار مى آورد. 1. همان و نيز رك: سيدمحمد نقيب العطاس، درآمدى بر جهان شناسى اسلامى ، ص 67 ـ 95.2. ايان باربور، علم و دين ، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، ص 13.3. سوره عنكبوت، آيه 20.4. سوره نحل، آيه 69.5. سوره آل عمران، آيه 190.msitneicS ..aipotU ..