بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
طبق اين نظر حداقل بين برخى از آموزه هاى اساسى دين با داده هاى علمِ تجربى تعارض است. پيش فرض اصلى اين ديدگاه آن است كه، هم متون وحيانى درباره طبيعت سخن گفته اند و هم علم مدّعى حقيقت نمايى دراين عرصه است; ليكن گفته هاى آن دو در برخى مواردْ متعارض است. طرفداران اين نظريه مواردى از تعارض را فهرست مى كنند و چون اصولا بحثِ نسبتِ علم و دين در فضاى تفكر مسيحى مغرب زمين شكل گرفته است، موارد انتخابى همگى از عهدين است، هرچند برخى از دانشوران در كشورهاى اسلامى در تكميل فهرست يادشده كوشيده اند آياتى از قرآن كريم را نشان دهند كه آنها نيز با داده هاى علمى ناسازگار است.در فهرست مذكور مواردى از اين دست ديده مى شود: آيات كتاب مقدس از زمين ـ مركزى عالَم دفاع مى كند در حالى كه علم، خورشيد ـ مركزى را پذيرفته است; آموزه هاى دينى از خلقت ثابتِ انواع ـ بهويژه انسان ـ سخن مى گويد، در حالى كه علمِ زيست شناسى، تحوّل انواع را پذيرفته و آدمى را از نسل ميمون مى داند. (1) البته بايد توجه داشت كه برخى از معتقدان تعارض بين علم و دين، آنگاه كه بر سر دو راهى انتخاب بين علم و دين قرار مى گيرند، جانب دين را نگاه داشته، از خيرِ علم مى گذرند، و حاضر نيستند سخنى را برخلاف آموزه هاى دينى خود بپذيرند. برخى از ايشان هم فوايد علم را درنظر گرفته، آن را اجتناب ناپذير مى يابند و ناچار از دين دست مى كشند و آنچه را كه مى بايد از دين مى آموختند، در انبان علم مى جويند.مخالفان ديدگاه تعارض علم و دين، دوگونه نقد پيش مى نهند: يكى اين كه موارد ادعايى تعارض را مورد بحث قرار داده و ـ مثلا ـ ثابت كرده اند كه آيات عهدين يا قرآن كريم ، اگرچه دلالتِ ظاهرى بر خلقت مستقل انسان از خاك دارد، با توجه به قراين مختلف مى تواند با نظريه تكامل نيز سازگار باشد. به بيان ديگر، آيات كتاب مقدس به صراحت درباره خلقت مستقل انسان سخن نگفته است و از اين رو تعارضى با داده هاى زيست شناسى ندارد. اينان يك به يك موارد ادعايى را بررسى كرده، در نهايت نتيجه مى گيرند كه تعارضى بين داده هاى علم و آموزه هاى دين نيست.ديگر آن كه، برخى از ناقدان با بهره گيرى از ديدگاه هاى رايج در فلسفه علم، مبنى بر اين كه نظريات علمى برگردان واقعيت هاى خارجى نيست، بلكه بر ساخته هاى ذهنى انسان استوار است كه به دليل سودمندى در تحليل و تبيين حوادث عالم مقبول افتاده است، به نقد ديدگاه تعارضِ ادعايى پرداخته اند. به نظر اينان ـ مثلا ـ نظريه تكامل سخنى در مورد اين كه بهواقع انسان از ميمون زاده شده است، نمى گويد بلكه فقط مى گويد كه اگر چنين فرض كنيم، برخى از مجهولات ما درباره حيات انسان حل مى شود. اين نگرش به داده هاى علمى غير از آن است كه بگوييم علم قطع آور نيست و چيزى جز مظنونات نمى باشد و نبايد براى آنها دست از آموزه هاى دينى بركشيد; زيرا در اين نگرش اساساً علم ـ نه به ظنّ و نه به يقين ـ مدّعى بيان واقع نيست. اين نظريه، كه در فلسفه علم امروز رواج دارد، ابزارانگارى ناميده مى شود.به نظر آنها نظريه ها «افسانه» يا «مجعول»اند. به اين معنا كه ابداعات بشرى براى همارايى يا ايجاد گزاره هاى مشاهدتى هستند. (2) اينان «اصرار نمىورزند كه موجودات واقعىِ متحصّلى وجود دارند كه ما به ازاى خارجى آن مفاهيم اند. قوانين و نظريه ها اختراع مى شوند، نه اكتشاف.» (3) با توجه به اين مطلب، برخى مدّعى شده اند كه تعارضى بين علم و دين نيست; زيرا آنچه دين مى گويد واقعيت است، اما آنچه علم مى گويد افسانه اى مجعول است براى بهره مندى در عمل.نظريه تعارض، مورد انتقادهاى جدّى ديگرى نيز قرار گرفته است و اينك رواجى ندارد. ديگر اين احساس كه آدمى بر سر دو راهىِ علم و دين قرار گرفته است، وجود ندارد; بلكه بيش تر به اين مى انديشند كه آدمى به هر دوِ آنها نياز دارد.