بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
گفتنى است كه معجزه ـ گرچه به همين نام و لفظ در قرآن و كتاب مقدس مسيحيان نيامده است ـ از ضروريات اديان است و ايمان به وقوع آن به معناى ايمان به قدرت غيبى انبيا، شرط رستگارى است. كتاب مقدسِ مسيحيان نيز از وقوع معجزه سخن گفته است:پس موسى عصاى خود را به طرف دريا دراز كرد و خداوند آب دريا را شكافت و از ميان آب راهى براى عبور بنى اسرائيل آماده ساخت. تمام شب نيز از مشرقْ باد سختى وزيدن گرفت و اين راه را خشك كرد. پس قوم اسرائيل از آن راه خشك در ميان دريا گذشتند; در حالى كه آب دريا در دو طرف راه، هم چون ديوارى بلند بر پا شده بود. (1) آيات قرآن مجيد نيز بارها بدان اشاره كرده است:[ فرعون ] گفت: «اگر معجزه اى آورده اى، سپس اگر راست مى گويى آن را ارائه بده». پس [ موسى ] عصايش را افكند و به ناگاه اژدهايى آشكار شد. و دست خود را [ از گريبان ] بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد [ و درخشنده ] بود. (2) هم چنين درباره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى گويد:نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه و هرگاه نشانه اى ببينند، روى بگردانند و گويند: «سحرى دائم است.» (3) اين آياتْ اشاره به اعجازِ شكافته شدن ماه (شقُّ القمر) دارد. حال كه از منظر دينى، ترديدى در وقوع معجزه نيست، از نگاه عقلِ استدلالى هم بايد در آن نگريست.آيا معجزه كارى است كه بدون علّت محقق مى شود؟ آتشى كه همواره سوزاننده است، ناگهان بى هيچ علّتى هنگام داخل شدنِ ابراهيم در آن، نه فقط آزارى به او نمى رساند، بلكه فضاى مطبوع خنكى را هم فراهم مى كند. چنين تفسيرى از معجزه نه فقط خلاف اصل بديهى عقل است كه وقوع هر حادثه اى را مستند به علّت مى داند، بلكه با فرهنگ خود قرآن كه بر نظام سبب و مسبّبى عالم صحه مى گذارد، منافات دارد. پذيرش وقوع معجزه بدون علّت، پذيرش تصادف است كه پيامدهاى ويرانگرى دارد; از جمله اين كه اگر بنا است معجزه بدون علّت باشد، چرا كل عالم ممكنات بدون علّت و برحسب تصادف موجود نشده باشد، كه ديگر نياز به خدا هم نباشد. (4) در اين كه معجزه، مانند همه پديده هاى اين جهان، معلولِ علّتى است، نمى توان ترديد كرد. بنابراين نمى توان پذيرفت كه حادثه اى ـ از جمله معجزه ـ بدون آن كه به علّتى بازگردد، رخ داده باشد. اما مكاتب و مشارب مختلف، پاسخ هاى متفاوتى به اين مسأله داده اند.به اعتقادِ اشاعره، علّت تحقق معجزه اراده خداوند است و اراده او بر هر چيزى توانا است. در اين اعتقاد، اين كه آتش معمولا مايه گرمى است، فقط يك سنّت الهى است كه هر وقت بخواهد مى تواند آن را تغيير دهد. آرى آتش بر حسب عادت گرم مى كند، اما اين گرمى بخشيدن، ذاتى او نيست، تا قابل انفكاك از او نباشد. ما قدرتى بر تغيير سنّت الهى نداريم، اما خداوند كه خودْ اين سنّت ها را بنا نهاده است، مى تواند آنها را تغيير دهد و به آتش بگويد: « اى آتش، براى ابراهيم سرد و بى آسيب باش. » (5) گر تو خواهى آتش آبِ خوش شود ور نخواهى آب هم آتش شود براى اشاعره هر حادثه اى مستند به مشيّت خداوند است و همان جا كه آتش گرمى مى بخشد، خواست خداوند علت است و اگر سرد مى كند باز به اراده او است. تفاوت تنها در اين است كه اوّلى فراوان تكرار شده و شكل يك قانون و عادت به خود گرفته است و دومى نادر و يگانه است.اما حكيمان، سخن ديگرى دارند. به باور آنان كار جهان چنان سهل نيست كه اشاعره پنداشته اند. بر جهان طبيعت، نظام ضرورى اسباب و مسبّبات حاكم است. گرما بخشيدن آتش يك ضرورت است و اين البته منافاتى با اطلاق قدرت الهى ندارد; زيرا مشيت قاهر خداوند از رهگذر همين نظام ضرورى كه تار و پود آن سبب و مسبب است، اِعمال مى شود. بر اين اساس ـ كه بزرگان عالم تشيّع هم از آن دفاع مى كنند ـ معجزه نيازمند توضيح و تبيين است; زيرا به ظاهر چنين مى نمايد كه نظام ضرورى طبيعت را نقض كرده است. 1. عهد عتيق ، كتاب خروج ، باب 14، آيه 21 و 22.2. سوره اعراف، آيه 106 تا 108.3. سوره قمر، آيه 1 و 2.4. رك: محسن جوادى، درآمدى بر خداشناسى فلسفى .5. سوره انبياء، آيه 69 .