بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
در توضيح و تبيين چگونگى معجزه، با فرض قبول نظام ضرورى عالم دو نظر وجود دارد:الف. معجزه اگرچه در ظاهر نقض قوانين طبيعى مى نمايد، در واقع چنين نيست و آن چه وجود دارد، علم انبيا به روندهاى جايگزين و بديلى است كه ما به آنها واقف نيستيم. آنان به عواملى كه در طبيعت وجود دارد و مى تواند مثلا چوب را به موجود زنده اى همچون اژدها تبديل كند، آگاهى دارند و با استفاده از همين عوامل طبيعى موفق به انجام امور خارق العاده مى شوند. ما چون به روند طبيعى تبديل عصا به اژدها واقف نيستيم، گمان مى كنيم كه كارى برخلاف طبيعت صورت گرفته است. گويى پيامبران به اسرارى از طبيعت آگاهى دارند كه با به خدمت گرفتن آنها كارهاى شگفت انگيز مى كنند.اين تفسير كه جايى براى دخالت قدرت غيبى نمى گشايد، پذيرفتنى نيست; زيرا اوّلا جاى اين سؤال هست كه پيامبران اين دانش شگرف را از كجا آورده اند؟ آيا تحصيل چنين علمى از راه معمولِ تعلّم از ديگران و يا تأمّل و مطالعه صورت گرفته است؟ اگر چنين است چرا دانشمندان هر عصرى در چنين كارى پيشگام نبوده اند؟ ترديدى نيست كه علم انبيا به اسرار طبيعت، نمى تواند به صورت عادى و طبيعى باشد. پس بايد پذيرفت كه آنها به نحوى غيرعادى و ماوراى طبيعى به اسرار طبيعت علم پيدا كرده اند. اما اگر عالم شدن از راه غيرطبيعى ممكن است، چرا تبديل عصا به اژدها از راه غير طبيعى ممكن نباشد؟ اگر پيامبر مى تواند با تكيه بر علم غيب، اسرارِ طبيعت را شناسايى كند، چرا نتواند به همين روش، قدرت فوق العاده پيدا كرده، در سير طبيعى امور دخل و تصرف نمايد.ب. طبق اين نظر، پيامبر با استمداد از غيب، قدرتى شگرف پيدا مى كند كه به وسيله آن در مسير طبيعى امور عالَم دخل و تصرف مى كند. اما دخل و تصرف در روند طبيعى امور، خود در چارچوب قواعد خاصّى صورت مى گيرد و به معناى باطل كردن اسباب طبيعى نيست. براى توضيح بيش تر مى توان فردى را كه دچار فلج شده است در نظر گرفت. اين معلولِ جسمى، برحسب اصول پزشكى قادر به حركت نيست، اما همين بيمار گاهى در وضع روحى خاصى قرار مى گيرد و به صورت غيرمنتظره اى حركت مى كند. (1) اين جا نيروى روانى در بدن بيمار اثر گذاشته و روند طبيعى آن را تغيير داده است. اين مطلب كه «روان درمانى» خوانده مى شود، به معناى باطل كردن اصول زيست شناسى نيست، بلكه به معناى به كارگرفتن نيروى مؤثر روحى است كه مى تواند اثرى طبيعى داشته باشد. درباره معجزه هم مى توان گفت: انبيا با تكيه بر نيروى غيبى در روند طبيعى امور عالم دخل و تصرف مى كنند. به طورى كه رابطه ضرورى بين سبب و مسبّب در جاى خود محفوظ است و تنها آمدن نيروى غيبى موجب تغيير در اين روند شده است.در اين جا مسأله ديگرى پيش مى آيد و آن اين كه مرتاض ها گاه كارهاى خارق العاده اى انجام مى دهند، اما تفاوت آنها با انبيا در قدرتى است كه موجب اين اَعمال است. قدرت پيامبران به اذن خداوند است; در حالى كه مرتاضان با تقويت قواى روحى خود و اثر گذاشتن در روندهاى طبيعى، چنين اعمالى را انجام مى دهند. اين فرق آنگاه ظاهر مى شود كه بدانيم قدرت انسانى ـ در مرتاض ـ هرقدر هم كه قوى باشد، اولا براى ديگران نيز قابل تحصيل است و ثانياً همواره مغلوب قدرت غيبى است. اما قدرت انبيا از نوع انسانى نيست، بلكه غيبى و موهبت الهى است; از اين رو همواره غالب است و هيچوقت قابل آموزش به ديگران نيست.برخى از دانشمندان مسلمان ضمن پذيرش نقش عناصر طبيعى در نظام خلقت و ارتباط ضرورى علّى و معلولى، جايى براى توجيه معجزه هم باز مى گذارند و آن از رهگذر دخالت نيروى غيرطبيعى در سيرِ طبيعى امور است; بدون باطل كردن آثار طبيعى آنها. به عبارت ديگر معجزه با نقض قانون طبيعى صورت نمى گيرد; بلكه چگونگى استفاده از قانون طبيعى و اِعمال يك نيروى غيرطبيعى بر آن است.