بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
پس مى توان گفت پختگى نوع بشر در عصر اخير موجب شد تا خداوند صورت نهايى و كامل دين خود را در اختيار او نهد تا هر گاه مسأله جديدى براى بشر پيش آيد، با استناد به آن بتواند راه خود را از بيراهه تشخيص دهد و از گمراهى در امان ماند. آمادگى و بلوغ بشر در عصر اخير موجب شده تا او برخلاف پيشينيان خود، قدر و منزلت كتاب آسمانى خويش را پاس دارد و آن را دستخوش تحريف نكند.يكى از دلايل تجديد نبوّت ها، تحريف هايى بود كه بشر در كتاب آسمانى مى كرد و آن را از كتاب هدايت به كتابى معمولى تنزّل مى داد و گاه حتى آن را مايه گمراهى ديگران مى ساخت. اما امروزه بشر بعد از گذشت قرن هاى متمادى، كلمه و يا حتى حرفى بر قرآن نيفزوده و از آن نكاسته است و چنان كه خداوند وعده داده بود، محفوظ مانده است. به علاوه آمادگى و بلوغ بشر در عصر رسالت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)چنان است كه خداوند تمام آنچه را كه بشر ممكن است درباره واقعيت هاى بنيادى هستى دريابد، در اختيار او نهاده است; يعنى آنچه براى هدايت بشر به رستگارى لازم است، در قرآن بيان شده است.فهم و دريافت معارف با استعداد و آمادگى ارتباط تنگاتنگ دارد و خداوند كه نسل بشر را در دوره كنونى در اوج آمادگى براى دريافت اين گونه حقايق ديد، آنچه را كه لازم و مقدور است به وى آموخت. البته روشن است كه آمادگى بشر براى كسب علم و دانش درباره عالم طبيعت و رموز خلقت كه وى را قادر به تسلّط بر طبيعت كند، همواره رو به افزايش است، اما اين از مقوله ديگرى است; زيرا قرآن متعهد به بيان حقايق لازم براى رستگارى انسان است و از اين جهت، چيزى را فروگذار نكرده است. از اين رو پيشرفت در علوم طبيعى، رياضى و حتى فلسفه، آموزه هاى اسلام را دستخوش تغيير و تحوّل نمى كند و رشد علمى و تكنولوژى موجب تجديد نبوّت نمى شود; زيرا معارف نبوى به شناسايى واقعيات غايى مربوط است و به علاوه اين كه ارزش هاى اخلاقى دين هم جاويدان است و در همه گونه هاى زندگى بشرى بايد مورد توجه و عمل قرار گيرد. اگر تمدنى اقتضا كند كه دروغْ قاعده عمل باشد، نبايد به اين بهانه كه روح زمانه اقتضاى آن را دارد تسليم آن شد، بلكه بايد در اساس چنين تمدنى شك كرد و همواره بر ستون استوار اخلاق دينى، تكيه داشت.آنچه ممكن است تغيير آن مايه نقص دين تلقى شود، تغيير در مناسبات حقوقى است; زيرا زندگى جديد مسائل جديدى مطرح كرده است; اما چنان كه گفتيم راه حلّ اسلامى براى اين گونه مسائل، همان شيوه اجتهاد است.با اين توضيح مختصر معلوم مى شود: بشر كنونى ديگر نيازى به پيامبر جديد ندارد و البته خداوند بيش و پيش از همه به اين حقيقت آگاه است. اكنون چهارده قرن از ظهور اسلام مى گذرد و دين جديد يا پيامبر جديدى نيامده است; در حالى كه معمولا فاصله تجديد نبوت ها بسيار كوتاه بوده و گاه در يك زمان پيامبران متعددى وجود داشتند، و اين خود گواه صادقى است بر اين كه دروازه وحى بسته شده و آيين نامه رستگارى در قالب قرآن و حديث (تعاليم اسلامى) در اختيار انسان نهاده شده است و عذرى براى آدمى باقى نمانده و حجّت خداوند بر همگان تمام شده است.