بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آرزو و بى قرارى آدمى شاهدى بر پوچى وجود و حيات است... از اين رو، تنها عنوان درخور آدمى همان است كه سارتر ارائه كرده است: «آدمى شور و شوقى بيهوده است.» (1) ديگر آن كه:غم دورى از هستى، نشانه اى، نمونه اى، و پيش درآمدى از مشاركت آدمى در نظامى سرمدى است كه در آن نظام، مصيبت، ديگر قانون زندگى نيست و مرگ نيز سيطره اى ندارد. (2) آرى آن سائقه استعلا نماد اين واقعيت است كه آدمى در اين عالَم مسافرى است كه همواره مضطرب است و نگرانِ راهى كه براى رسيدن به مقصد پيش رو دارد. اين اضطراب و نگرانى، برخاسته از عمق وجود آدمى و سرمايه گرانقدر او در راه رستگارى است و اين جا است كه مى توان وجه ضرورت دين را دريافت. مرحوم فيض كاشانى، دراين باره مى نويسد:بايد دانست كه غرض اصلى از فرستادن پيامبران و قراردادن شرايع، بهره مند ساختن حيات دنيوى از امدادهاى غيبى، سوق دادن انسان به سوى خداوند، شهوات را به خدمت عقل درآوردن و سمت و سوى اُخروى دادن به حيات دنيوى است، تا انسان از شقاوت رهيده، هماى سعادت را در آغوش گيرد، وگرنه براى اين كه انسان نوعى زندگى داشته باشد كه بدون توجه به جاودانگى انسان، اجتماع او را باقى نگه دارد، نيازى به پيامبران ندارد و چنين كارى به شيوه هاى ديگر هم قابل دسترسى است. (3) براساس نياز ديرپاى آدمى به بهره گيرى از وحى براى نيل به سعادت، حكيمان و متكلمان به استناد هدايت عامه خداوند و يا لطف (4) او، ضرورت رسالت و ديانت را مبرهن كرده اند. اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه بهره مندى از هدايت وحى، مشروط به آن نيست كه انسان ابتدا برهان ضرورت دين را بداند و در باب دين و ويژگى هاى آن به تفصيل تأمّل كرده باشد. بسا مردان و زنانى كه با شنيدن صداى دعوت پيامبران و ديدن رخسار ملكوتى و رفتار الهى آنان، مجذوب شده و ايمان آورده اند. اين ايمان براساس گواهى فطرت است كه رايحه آشناى ملكوت را در وجود پيامبران استشمام كرده است; بى آن كه نيازى به كاوش هاى عقلانى داشته باشد. اما اين ايمان، راه را بر تأمّل و خردورزى نمى بندد و بلكه به آن خوشامد نيز مى گويد. خردورزى براى آنان كه ايمان نياورده اند، مى تواند زمينه اى مناسب براى رويش جوانه هاى ايمان باشد و براى آنها كه ايمان آورده اند، وسيله دفاع از كيان ايمان و نيز پرورش و شكوفايى نهال عقيده است.بنابراين بحث و بررسى عقلىِ پديده نبوت، شرطِ ايمان به پيامبران نيست; بلكه محافظ و تعالى بخش آن است.اكنون ضرورت نبوت را از دو منظر متفاوت، مى نگريم: