بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايه اى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مى گردد و بس. به عبارت ديگر، لازمه تسليم خداشدن پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است. (1) به هرروى، اين موضوع كه دعوت پيامبران همواره سمت و سوى حصرگرايانه داشته است و هر پيامبرِ صاحبِ شريعتى، با آوردن پيام جديد خداوند، همگان را به پيروى از خود فرامى خواند و در اين فراخوانى، متدينان به اديان پيشين را مستثنا نمى كرد، سخنى نيست كه مورد انكار حتى مدافعان پلوراليسم باشد. يكى از مدافعانِ كثرت گرايى دراين باره مى نويسد.هر پيامبر و هر پيشواى مذهبى، فقط به دين خود دعوت مى كند; يعنى هيچ پيامبرى نمى تواند پلوراليست باشد. او اصلا تمام ماهيت رسالتش اين است كه ديگران را به سوى خود بخواند و از فرقه ها و مكاتب ديگر منصرف كند. (2) ابن عربى نيز مى گويد:همه اديان، نورند و دينِ محمد ـ صلى الله عليه [ و آله ] و سلم ـ در ميان اين نورها مانند نور خورشيد در ميان نور ستارگان است كه چون خورشيد طلوع كند، نور ستارگان پنهان شده، در نور خورشيد مندرج مى شود. (3) حال كه راه و روش پيامبران، دعوت آگاهانه اما حصرگرايانه به پيروى از دين خود است، آيا ما نبايد به شيوه ايشان عمل كنيم؟ بگو: اين است راه من، كه من و هركس (پيروى ام) كرد، با بينايى به سوى خدا دعوت مى كنيم. و منزّه است خدا، و من از مشركان نيستم. (4) حصرگرايى كه در جهت گيرى هاى فكرى هر دينى ديده مى شود، نگرانى هايى را نيز ـ به غلط ـ برمى انگيزد. از جمله اين كه به نظر مى آيد معناى پذيرفتن انحصار حق در يك دين، تعصب و دست كشيدن از مدارا با پيروان ديگر اديان و مكاتبِ انديشگى است. اين پندارِ هراس آور، بسيارى از اهل انديشه را به مخالفت با حصرگرايى كشانده است. حال آن كه اذعان به اين كه راه حقيقى سعادت دين اسلام است، به معناى آن نيست كه بايد انسان هاى ديگر را وادار به تسليم شدن در برابر اين حقيقت كنيم. اين موضوع علاوه بر آن كه اصولا ناممكن است ـ زيرا تسليم شدنِ قهرى هرگز نمى تواند رستگارى موعود را به ارمغان آورد ـ با تعاليم خود اديان، و بهويژه دين اسلام، منافات دارد. «در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است.» (5) دعوت به حق بايد براساس حكمت و بصيرت باشد، نه به زور قدرت. پيامبران و امامان كه به شيوه حصرگرايانه دعوت خود را پى مى گرفتند، با دلى به وسعت دريا مخالفان و پيروان اديان ديگر را برمى تافتند و كرامت انسانى آنان را هرگز پايمال نمى كرد. امام على(عليه السلام)، وقتى در دوران حكومتش، كسانى زينت و زيور زنى يهودى را از او به زور مى گيرند برمى آشوبد و مى گويد اگر مسلمانى از غم اين حادثه بميرد، ملامت و نكوهشى بر او روا نيست. و هم اوست كه به استاندار خود، مالك اشتر، فرمان مى دهد تا بدون درنظر گرفتن دين مردمان با آنان به انصاف رفتار كند. 1. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ، ج 1، ص 277.2. عبدالكريم سروش، صراط هاى مستقيم ، ص 140.مؤلف محترم، بحث پلوراليسم را معرفت شناسانه و به اصطلاح درجه دوم مى داند. از اين رو، ضمن اذعان به حصرگرايى پيامبران، خود آن را موجد كثرت مى داند و پلوراليسم را محصول بالعرض كار پيامبران مى شمارد; اما از آن جا كه در كتاب حاضر مداليل كلامى پلوراليسم مورد نظر است، از پرداختن به آن مباحث اجتناب شده است.3. ابن عربى، الفتوحات المكيّه ، ج 3، ص 153.4. سوره يوسف، آيه 108.5. سوره بقره، آيه 256.