بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مدارا و بردبارى مسلمانان در طول تاريخ زبانزد همگان بوده است; هرچند در گستره تاريخ پرفراز و نشيب هر دينى، كسانى ظهور كرده اند كه به آن اصل انسانى پايبند نبودند. شاگردان امام صادق(عليه السلام)طلايه داران بحث و گفت و گو با پيروان اديان ديگر و حتى ملحدان بوده اند. ما نيز اگر سوداى احياى تمدن اسلامى را در سر مى پروريم، بايد به شيوه آن بزرگان ـ ضمن اعتقاد به حقانيت دين خود ـ با ديگران به مدارا رفتار كنيم و حقوق انسانى آنان را پاس داريم. آرى، مدارا نيز مانند هر فضيلت اخلاقى ديگر، حدّ و مرزى دارد و نبايد چنان بگسترد كه مسلمان را از جاده حقيقت بيرون اندازد.قرآن كريم به ما تذكر مى دهد كه اساس مدارا با پيروان اديان ديگر نبايد كسب رضايت ايشان باشد; زيرا اين مسأله ما را به درآمدن در كيش و سلك آنان و در نهايت خروج از صراط مستقيم وامى دارد. (1) بلكه اساس محبّت به ديگران و مدارا با آنان، بايد براى كسب رضاى خداوند باشد، كه در اين صورت نه فقط مداراگر از جرگه اسلام خارج نمى شود، كه آن ديگرى را هم به اسلام مى گراياند. آنها كه در صراط مستقيم اسلام اند (2) ، هرگز نبايد ديگران را به ديده تحقير بنگرند; چرا كه بسا در ميان آنان، بندگانِ حق جويى باشند كه به هر دليلى از رسيدن به حق باز مانده اند; اما همين سعى و كوشش حق جويانه آنها، رحمت خداوند را شامل حال آنان خواهد كرد. تصويرى كه شهيد مطهرى از سنت اسلامى به دست مى دهد، چنين است:اگر كسى در رواياتى كه از ائمه اطهار رسيده است... دقت كند، مى يابد كه ائمه تكيه شان بر اين مطلب بود كه هرچه بر سر انسان مى آيد ازآن رو است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى بايست تحقيق و جست و جو كند; اما افرادى كه ذاتاً و بهواسطه قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى برند كه مصداق مُنكِر و يا مقصّر در تحقيق و جست و جو به شمار نمى روند، آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند، آنها از مستضعفين و «مُرْجَون لامر اللّه» به شمار مى روند، و هم از روايات استفاده مى شود كه ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى دانند. (3) 1. سوره بقره، آيه 120.2. البته روشن است كه منظور از مسلمان بودن صرفاً داشتن عنوان مسلمانى نيست; بلكه التزام واقعى به آن است والاّ چه بسيار مسلمانانِ اسمى كه بيش از هركس ديگرى از صراط مستقيم دورند.3. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ، ج 1، عدل الهى ، ص 323.