بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بر مبناى جهان بينى توحيدى ـ همان طور كه پيش تر گذشت ـ حق حاكميت و ولايت در انحصار خدا است و كسى كه در مصدر حكومت قرار مى گيرد، به واقع در ولايت خدا دخالت كرده است. بنابراين اعمال ولايت نيز در انحصار كسى خواهد بود كه مجوز چنان تصرف و ولايتى را از سوى خداوند داشته باشد.مفهوم «حق الهى حاكميت» اين است كه دخالت در امور ديگران، از اختيارات انحصارى خالق و مدبّر و ولىّ حقيقى انسان ها است. خداوند اين ولايت را از طريق اذنى كه به فرد يا گروه خاصى مى دهد، اعمال مى كند; نه آن كه خود به جامه انسان ها درآيد و بر آنان حكم راند. در قرآن كريم از «جعل حكومت» براى حضرت داود ياد شده است و وى از سوى خداوند اجازه مى يابد كه ميان مردم حكم راند. (1) ولايت به حكم عقل، مخصوصِ ذات بارى است، تنها اوست كه حاكميت بالذات دارد، حاكميتى كه مستند به جعل ديگران نيست و اصالتاً حق دارد براى انسانها و اداره امورشان تدبير كنند... ديگران تنها با جعل و نصب او مى توانند متصدى امر ولايت گردند. (2) بنابراين حاكميت ذاتاً و اصالتاً حقِ خداوند است و از اين رو نظرياتى كه اين حق را به انسان ها مى دهند، بر خلاف منطقِ توحيدى قلمداد مى شوند.انسان ها، به هيچ روى داراى حقِ ذاتى براى حاكميت نيستند، كه آن را از طريق قرارداد اجتماعى ( Social Contract ) يا رضايت ( consent ) به ديگرى واگذارند.آنان اگر حقى داشته باشند، حقى است كه خداوند به ايشان عطا فرموده است.4. خداوند اگر چه داراى حق حاكميت و تصميم گيرى براى همگان است، انسان ها را مجبور به پذيرش ولايت خود نكرده است. از اين رو، حق حاكميت خدا با آزادى انسان ها منافات ندارد; زيرا انسان ها در پذيرفتنِ ولايت خداوند برخود، مختارند; همچنان كه راه گمراهى نيز به روى ايشان گشوده است.نيز معلوم شد كه حاكم اصلى خداوند است; اما او مى تواند حاكميت و ولايت را براى ديگران نيز اعتبار كند; با اين تفاوت كه ولايت او اصلى و ذاتى است و ولايت ديگران تَبَعى . اكنون، پرسش اين است: خداوند به چه كسانى ولايت داده است و اطاعت از چه كسانى را واجب كرده است؟ 1. يا داود انا جعلناك خليفةً فى الارض فاحكم بين الناسِ بالحق. (سوره ص، آيه 26) 2. امام خمينى، مكاسب محرمه ، ج 2، ص 106