واقعيت خلافت
مطابق ديدگاه هاى نظرى اهل سنت، كاركردِ خليفه بيرون از اجراى مقررات دينى نيست; اما منزلتى كه آنان براى صحابه قائل بودند و عدمِ لحاظ و شرط مصونيتِ بالاى اخلاقى و علمى در حاكم (عصمت)، راه را براى اشتباهاتِ بسيارى در روند حاكميتِ اسلام گشود و خلافت را ـ كه خود از ديدگاه شيعه مورد انتقاد جدّى بود ـ مبدل به سلطنت نمود; آن چنان كه حتى با آرمان هاى اهل سنت نيز قابل جمع نبود.مصلحت انديشى هايى كه در تغيير سنت نبوى صورت گرفت، گرچه از مسائل اندكى آغاز شد، اما موجه دانستن آنها به بهانه عدالت و اجتهاد صحابه، به تدريج باب عدول از سنت دينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را باز مى كرد. اين مصلحت انديشى ها از احكام عبادى تا تقسيم بيت المال (حقوق مادّى) را شامل مى شد. (1) امام على(عليه السلام) تحولات سال هاى پيش از خلافت خود را مثبت ارزيابى نمى كند و منشأ همه اين نابسامانى ها را دورى از مركز حقيقى فضايل يعنى اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى داند:چون خداوند فرستاده خود را نزد خويش فرا خواند، گروهى راه قهقرا در پيش گرفتند و با پيمودن راه هاى گوناگون به گمراهى رسيدند. آنها به غيرخدا تكيه كردند و با غيرخويشان ـ اهل بيت ـ پيوند برقرار نمودند و اساس را از محل اصلى اش برداشتند و در جاى ديگرى نصب كردند. ... گروهى فقط به دنيا پرداختند و به آن دل بستند و گروهى آشكارا از دين جدا شدند و پيوند خود را با آن گسستند. (2) امام على(عليه السلام) مشكل را از آن جا مى دانند كه اساس، يعنى همان رهبرى جامعه، از مكان اصلى خود دور شد. اين جابه جايى ناروا تا آن جا پيش رفت كه حتى از وابستگان او نيز كمتر كسى در موضع قدرت و حكمرانى قرار گرفت. بنى اميّه ـ كه دشمنى آنان با پيامبر(صلى الله عليه وآله) سابقه اى روشن و طولانى داشت و همواره دغدغه خاطر پيامبر اكرم بودند، از همان ابتدا در مراكز قدرت داخل شدند. يكى از مورخان نامدار اهل سنت مى نويسد:در دوران خلافت دو خليفه اول، كارگزارانى از بنى اميه بر سر كار آمدند; اما هيچ كس از خاندان بنى هاشم در ميان آنها نبود. اين اقدام، دندان هاى بنى اميه را تيز كرد و درب هاى آرزو را به رويشان گشود و ريسمان قدرت آنها را محكم كرد. (3)1. رك: علامه شرف الدين، النص والاجتهاد .2. نهج البلاغه ، خطبه 150.3. احمد بن على المقريزى، النزاع والتخاصم فيما بين بنى اميه و بنى هاشم ، ص 64.