مقامات عرفانی در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقامات عرفانی در نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح مطهری خواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سرآغاز


بسم الله الرحمن الرحيم

سير و سلوك و دست پيدا كردن به مرتبه پايدارى كه با تلاش حاصل مى شود، يعنى: ''مقام'' حقيقى است كه ابهامى در اصل آن وجود ندارد و هميشه آن را به عنوان يكى از عناصر عمده عرفان مورد بحث قرار داده اند.

در اين كتاب مقامات عرفانى و معنوى از ديدگاه شخصى مورد بررسى قرار ميگيرد كه كلمات عرفايى كه منازل و مراحل را طى نموده اند و به مقامات عاليه نائل آمده اند در كنار مشرب عرفانى او نمودى ندارد، و تمام كسانى كه در عرفان و فلسفه سهم عظيمى داشته اند، تحت تاثير عميق كلمات ايشان قرار گرفته اند.

انسانى كه اكثريت قريب به اتفاق اهل عرفان سلسله خود را به ايشان مى رسانند. [ آشنايى با علوم اسلامى جلد 2 صفحه 104. ]

انسانى كه در بيان حقايق عرفانى و طى منازل عرفانى شريكى ندارد و اين جامه ايى است كه از جانب خدا و رسول حق، بر قامت ايشان دوخته شده است.
آن وجود بى نظير كسى جز وصى به حق رسول خدا صلى الله عليه و آله يعنى اميرالمؤمنان على عليه السلام نيست.

البته برخى از فرقه هاى اهل سنت مانند ''نقشبنديه'' سعى نموده اند كه قطب خود را ''ابابكر'' قرار دهند، اما به اعتراف بزرگان و محققان اهل سنت اين فرقه از روى تعصب اين كلام را مى گويند، زيرا آنها بر اين عقيده اند كه، طريقه ما به ابوعلى كه از مريدان ابوالحسن خرقانى است مى رسد و ابوالحسن مريد ''بايزيد'' است و با يزيد مريد امام صادق و امام صادق مريد قاسم ابن ابى بكر و او مريد سلمان و سلمان مريد ابى بكر است. در حالى كه روشن است از نظر تاريخى اين كلام صحيح نيست و آنها از روى تعصب مى خواهند در هر كارى براى على عليه السلام شريكى پيدا كنند، اما به تعبير ''سيد طاهر هاشمى''، دانشمند بزرگ اهل سنت: على عليه السلام در اين كار شريك ندارد.

اميدوارم بيان مقامات عرفانى از كلام وحى گونه على عليه السلام تأثيرى در بيدار شدن قلوب، از خواب غفلت داشته باشد و عامل توبه، ورع عليه السلام، زهد، توكل، رضا، صبر و بى نيازى از غير حق گردد.

والسلام

دكتر ذبيح مطهرى نواه

پائيز 78

مقامات و احوال


از مباحث مهم عرفانى، مقامات و احوال است كه پوينده ى راه بايد در راه رسيدن به حق و كمال حقيقى اين مقامات را طى كند و آن حالات را دريابد و از آن بهره گيرد، به عبارت ديگر، مقامات و احوال مراحل سالك، در سير و سلوك است.

يعنى: ميزان پيشرفت سالك را در سير بيان مى كند، از اين رو ''بوعلى'' در اشارات مى گويد: بدان كه عارفان را اندر زندگى دنيا درجات و مقاماتى است كه خاص به ايشان است و در ديگران يافت نمى شود. پندارى كه ايشان اندر آن حال كه در پيراهن تن هستند آن را بركشيده اند و از آن برهنه شده اند و روى به عالم قدس آورده اند و ايشان از كارهائى كه پوشيده در ميان ايشان است و كارهائى كه ظاهر است برخوردارند. آن كس كه با اين امور آشنا نيست آنها را انكار مى كند و هر كس بدان عارف باشد، آن را عظيم داند [ تنبيهات و اشارات، نمط نهم. ]

تعريف مقام و حال


تعريف اول:

مقام عبارت از منزلت و مرتبتى است كه سالك بواسطه آداب خاص و تحمل سختى و مشقت، به آن نائل گردد. از اين رو مقام هر كس موضع اقامت او، پس از حصول آداب و مبادى خاص و تحمل سختى هايى لازم است و حال معنايى است كه بدون تعمد و بدون اكتساب و اجتلاب بر قلب وارد مى شود، مثل شوق، قبض و غيره.

تعريف دوم:

مراد از مراتب سلوك است كه تحت قدم سالك درآيد و محل استقامت او گردد و زوال ناپذير باشد و مراد از حال واردى غيبى است كه از عالم علوى گاه گاه به دل سالك فرود آيد. [ مصباح الهدايه، ص 145، عزالدين محمود كاشانى. ]

تعريف سوم:

مقام همان حال است، بشرط اينكه دائمى و ملكه سالك گردد و چون سالك در او اقامت مى كند مقام نام مى گيرد از اين رو تمام مقامات در ابتدا احوال هستند و در نهايت مقام مى گردند و احوال كيفيت فيض است كه از مبدأ عالى بر دل عارف فرود مى آيد در حالى كه سريع الزوال باشد و قرار نگيرد.

تعريف چهارم:

مقام آن است كه، سالك در اثر مواظبت بر آداب در آن تحقق مى يابد و حال، آن شهودى است كه هنوز قوت نيافته و همانا دوام شهود نهايت مقامات است.

تعريف پنجم:

مقام، ادبى است كه بنده به نوعى كسب و تصرف بدان متحقق شود و حال واردى است كه حق به دل مى پيوندد و بنده را در آن تصرف نباشد.

تعريف ششم:

منازل و مراحلى را كه صوفى براى رسيدن به مقصود در طريقت، از خلوت و ذكر قلبى و توجه به باطن و مداومت فكر به منظور حصول مرتبه استشعار و انصراف از محسوسات و امثال آن طى مى كند ''مقام'' نامند و هر يك از مواهب مانند قناعت و توكل و مجاهدت هر گاه
پايدار نباشد ''حال'' گويند.

نكات


نكته اول:

عرفا با توجه به اين آيه ما منا الا له مقام معلوم [ صافات، آيه 164. ] "هيچ يك از ما فرشته ها نيست مگر آنكه او را در بندگى مقام معلومى است." در اين باب وارد شده و ذيل اين آيه گفته اند: مقام آدم توبه، از نوح زهد، و از ابراهيم تسليم، از موسى انابت، از داود حزن، از عيسى رجا، از يحيى خوف، از محمد صلى عليه و آله ذكر، بوده است. و هر چند كه هر يك را اندر هر محل سرى بود اما آخر رجوعشان باز آن مقام اصلى خود بود [ كشف المحجوب، ص 484، على هجويرى، انتشارات اميركبير 1336. ]

نكته دوم:

شرط صعود از يك مقام به مقام ديگر آن است كه سالك اعمال آن مقام را به جاى آورد و شرائط و حقوق آنرا استيفاء كند.

نكته سوم:

تفاوت حال و مقام

1- حال بدايت است و مقام نهايت

2- حال از مواهب و مقام از مكاسب است، بعبارت ديگر حال عطا است و مقام كسب. البته سالك شايستگى عطا حال را در اثر رياضت بدست مى آورد، به تعبير سوم حال از عين وجود است و مقام از بذل مجهود.

3- صاحب مقام اندر مقام خويش متمكن بود و از صاحب حال برتر مى شود [ ترجمه رساله قشيريه، ص 92، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات نشر كتاب 1345. ]
به عبارت ديگر مقام تحت قدم سالك درآمده و محل استقامت او شده و زوال نمى پذيرد ولى حال تحت تصرف سالك در نيامده بلكه وجود سالك محل تصرف بوده و از اين رو مقام، نسبت به تحت دارد و حال نسبت به فوق دارد و وارد غيبى است كه در، دل سالك مى افتد و مانند برقى مى جهد و دوام ندارد.

4- حال غير اختيارى بوده ولى در اثر شدت مراقبت با توفيقات الهيه از حال گذشته به مقام مى رسد كه اختيارى است.

نكته چهارم:

تعداد مقامات و احوال

در تعداد و ترتيب مقامات و احوال بين عرفا اختلاف است بنابراين ''سراج طوسى '' تعداد مقامات را هفت عدد و تعداد احوال را ده عدد دانسته است. و ''عزالدين محمود بن كاشانى'' مقامات را در، ده فصل آورده. و ''ابوسعيد ابوالخير'' مقامات را چهل عدد مى داند، مى فرمايد: كه صوفى را چهل مقام بيابد تا قدم او در كوى تصوف درست آيد [ مقامات اربعين، ص 21. ]

اينك به تعدادى از مقامات احوالى كه سراج طوسى ذكر كرده است در نهج البلاغه اشاره مى كنيم:

توبه


توبه، در لغت به معناى رجوع است و در اصطلاح شرع، پشيمانى از گناه، بازگشت از نافرمانى، رجوع به حق واصلاح عمل را توبه گويند. اما در اصطلاح عرفاء براى توبه تعريفهايى شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.

1- توبه، رجوع به خداى تعالى براى گشودن گره امتناع از قلب و برخاستن به تمام حقوق پروردگار است. [ تعريفات جرجانى، ص 48. ]

2- توبه، توجه به جانب حق و اعراض از آنچه مانع رسيدن به محبوب حقيقى است.

3- توبه، ندامت و بركندن شهوت از دل وانتقال از حركات ناپسند به حركات پسنديده است.

4- توبه، انقلاب و تحول درونى در سالك و شروع يك حيات تازه است.

5- توبه، بيدارى روح از بى خبرى و غفلت است كه مبدأ تحول و سرمنشأ تغيير راه سالك است.

6- توبه خلع لباس جفا و نشر بساط وفاست.

7- توبه نسيان گناه است.

توبه اعضاء


هر عضوى توبه اى دارد، توبه دل، نيت بر ترك شهوات حرام، توبه چشم، بستن از حرام، توبه گوش، بستن از شنيدن حرام توبه پا، نارفتن
بسوى مناهى است. [ تذكره الاولياء، ص 35. ]

توبه در نهج البلاغه


لا شفيع انجح من التوبه و لاكنز اغنى من القناعه [ حكمت 371. ]

ترجمه:

شفيعى با نفوذتر از توبه و گنجى بى نيازتر از قناعت نيست.

توضيح:

توبه، باب الابواب و كليد تمام خيرات و اصل همه منازل است، زيرا اول چيزى كه سالك به وسيله آن به مقام قرب مى رسد توبه است، امام صادق، عليه السلام، در اين مورد مى فرمايد: عبادت بدون توبه راست نيايد، زيرا حضرت حق توبه را بر عبادت مقدم نمود، از اين رو آلودگان به پليدى گناه را جز توبه چيزى پاك نمى كند و فرورفتگان در درياى معصيت را جز كشتى توبه چيزى به ساحل نمى رساند. ''التائبون العابدون'' [ تذكره الاوليا، ص 17 توبه 212. ]

''خواجه عبدالله انصارى'' مى گويد: شفيع وصال، توبه است [ صد ميدان، ص 17، خواجه عبدالله انصارى. ] و حضرت امير عليه السلام بالاتر از آن، مى فرمايد: هيچ شفيعى بانفوذتر از توبه نيست او ميانجى بزرگ وشرط قبول و بالاى همه شادى هاست.

خير در توبه


و لا خير فى الدنيا الا لرجلين رجل أذنب ذنوبا فهو يتداركها بالتوبه و رجل يسارع فى الخيرات [ حكمت 94. ]

ترجمه:

در، دنيا براى دو گروه خير و نيكى هست: كسى كه گناهى كرده و مى خواهد با توبه جبران كند و كسى كه با سرعت به كارهاى نيك مشغول است.

توضيح:

توبه، نشان راه و كليد گنج است. از اين رو در دنيا براى كسى خير وجود دارد كه از گناهان توبه كند، يعنى: از گذشته ى تاريك خود منزجر گردد و بكلى آن گناهانى را كه انجام مى داده به ياد آورده و يكباره رها نمايد و براى ترك آن عزم خود را جزم نمايد، تا به قول شيخ عطار:
تو يقين مى دان كه صد عالم گناه++

از تف يك توبه برخيزد ز راه [ تاريخ تصوف در اسلام، ج 2، ص 221-، قاسم غنى انتشارات ابن سينا 1330. ]
و همچنين خوب است كه در كار خير سرعت گيرد، يعنى: نه تنها معرفت داشته باشد و در طريق حق قدم بردارد، بلكه براى رسيدن در انجام كارهاى نيك سرعت و بر ديگران سبقت بجويد و طاعت خود را بسيار نبيند كه خود موجب عجب و مستلزم توبه اى.

اقسام توبه


1. توبه عاصى:

عاصى بايد از كوچك شمردن و اندك ديدن معصيت خود توبه نمايد، ينى: از اينكه خود را مستحق آمرزش مى داند و با گنه كاران و بدكاران مجالست دارد، توبه نمايد.

2. توبه مطيع:

مطيع بايد از زياد ديدن طاعت خود توبه كند، يعنى: از اينكه كردار خود را، نجات دهنده بداند و گنه كاران ديگر را به چشم خوارى بنگرد توبه نمايد.

3. توبه عارف:

عارف از فراموشى منت توبه مى كند، يعنى: از اينكه براى كردار خود ارزشى قائل است و بخود به چشم حقارت نمى نگرد توبه كند.

توبه نافع است


فاعملوا العمل يرفع و التوبه تنفع و الدعاء يسمع [ خطبه 230. ]

ترجمه:

عمل كنيد تا وقتى كه عمل بالا مى رود و توبه نفع مى بخشد و دعاى شما شنيده مى شود.

توضيح:

نسبت انسان با دنيا، نسبت يك تاجر با محل تجارت است، يعنى، همانگونه كه يك تاجر بايد در بازار و محل تجارت خود، نهايت تلاش را نمايد تا سود لازم نصيب او شود، انسان نيز در دنيا بايد تلاش كند تا در قيامت سود لازم را ببرد، چون دنيا جائى است كه بايد عمل كرد و توبه نمود، يعنى، موانع را برداشت زيرا در، دنيا عمل انسان بالا برده مى شود و در دنيا عمل او ارزشمند و سود آور است و در اين جهان است كه توبه، ندامت آدمى، ترك معاصى و رفع موانع سود مى بخشد و سبب قبولى اعمال مى گردد. حضرت امير عليه السلام در كلامى فرموده اند: من اعطى التوبه ام يحرم القبول [ حكمت 130. ] آنكس كه توفيق توبه پيدا كند، از قبول محروم نمى شود و به تعبير حضرت امير عليه السلام، تعجب است از كسى كه نجات همراه اوست، ولى نااميد است و همچنين در اين عبارت مى فرمايد: در دنيا است كه دعاهاى انسان و خواسته هاى او از حضرت حق اجابت

/ 12