از صدر اسلام، از زمان صحابه نخستين و تابعين سيره بر اين جارى بوده است كه مزارهايى را كه در بردارنده پيامبرى يا امامى يا يكى از اولياء خدا و بزرگان دين است، زيارت كند. قبر مطهر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم پيشتر از همه آنها مورد زيارت بوده است.همه فرقه هاى اسلامى، نماز و دعاخواندن نزد اين قبور و تبرك وتوسل جستن به آنها و تقرب به خدا به وسيله زيارت آنها را قبول داشته اند و با همه تفاوتهاى مذهبى، در اين مساله اتفاق نظر داشته اند. تا آن كه «ابن تيميه»(2) پديد آمد و همه اينها را به سخره گرفت و آن سنت جارى و مستمر را انكار كرد و مخالفت نمود، آن هم با زبانى گزنده و نيشدار و گستاخانه و دور از ادب! وى فتوا داد كه رفتن به زيارت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم حرام است و اين سفر، سفر معصيت است و مسافر زائر بايد نمازش را شكسته نخواند.علماى هم عصرش و بستگان وى به مخالفت با او برخاستند و بشدت در رد او سخنها گفتند و كتابها نوشتند و آراء او را باتاليف آثار گرانبهايى نقد عالمانه كردند. اهل شام نيز به كفر او فتوا دادند و در پاسخ استفتاءاتى از آنان درباره زيارت قبر پيامبر، بر فضيلت آن و سنت بودنش و اجتماعى بودن مساله تاكيد كردند و اظهار كردند كه بايد ابن تيميه را از چنين فتواهايى برحذر داشت و اگر دست بر نداشت، زندانى اش كنند و او را به مردم بشناسانند، تا مردم دنبال او نيفتند.(3)از جمله معاصران او «ذهبى» بود كه او را از اين گمراهى نهى كرد و درنامه مفصلى خطاب به او چنين نگاشت: (4)«...افسوس و اندوه، بر از دست رفتن آنان كه چون چراغ هدايت و گنجينه خيرات بودند! دريغ از يك درهم حلال و برادرى همدم... تا كى خار را در چشم برادرت مىبينى و درخت را در چشم خويش نمى بينىتا چند خود را مىستايى و از علما بد مىگويى و در پى عيوب ديگرانىبا آن كه پيامبر فرمود: مردگان را به نيكى ياد كنيد... اى مرد! تو را به خدااز ما دست بردار. تا چند اين همه پرگويى و پرحرفى در كفرياتى كه دلها را كور مىكند؟ تا چند بدگويى به صالحان و نيكانشمشير حجاج و زبان ابن حزم دو برادر بودند كه تو به آنان پيوستى... واى بر آنان كه در پى تو افتاده اند و در معرض بيدينى قرار گرفته اند، بخصوص آنان كه كم سواد و بى دينند. بيشتر پيروان تو يا كم خردان يا دروغ بافان كودن اند يا حيله گران يا ساده دلان. تا چند خودستايى و بدگويى از نيكان و تحقير بندگان و دشمنى با زاهدان تا كى سخن خود را بيش از احاديث صحيح مىستايى و احاديث صحيحين را تضعيف يا تاويل مىكنى.... آيا وقت آن نرسيده كه بازگردى و توبه كنىپاى تو لب گور است. هرچند فكر نمى كنم به ياد مرگ باشى، يا پند مرا به گوش بگيرى، بلكه خواهى كوشيد كه اين چند صفحه نوشته مرا با چند جلد كتاب، نقض كنى... من به اين راضيم كه آشكارا مرا ناسزا گويى ولى در نهان، از سخنم بهره گيرى!...»(5)ديگران نيز از اين سو و آن سو بر او و بدعتهايش تاختند و آراء او را كه دور از قرآن و حديث و اجماع و قياس بود، بدعت شمردند و در دمشق، عليه او چنين فرياد برآوردند: «هر كس پيرو عقايد ابن تيميه باشد، مال و جانش هدر است.»(6)در نتيجه آن بدعتها از بين رفت و حق روشن گشت و پايدار ماند. خداوند پيوسته در هر قرنى كسانى را به يارى حق و زدودن باطل و گمراهى مىگمارد، تا با دلايل قوى، آن ضلالتهاى پديد آمده را رسوا و نابود كنند و راه روشن حق، براى پويندگان هموار گردد و شعائر الهى، بزرگ داشته شود.اما باز هم روزگار، زاده جهل ديگرى به عرصه آورد كه به گمراه ساختن مردم و بازداشتن از راه خدا بپردازد. در قرن بيستم، «قصيمى»(7) مولف «الصراع» پيدا شد كه گام جاى گام ابن تيميه نهاد و به اغواى مردم پرداخت و مخالفانش را به كفر و ارتداد منسوب كرد و كارهايى از قبيل زيارت، توسل، دعا و نماز كنار قبور مطهر، تبرك جستن و شفاعت خواستن را از آفتهاى شيعه دانست و شيعيان را به خاطر اين كارها ملعون و خارج از اسلام دانست، آن هم بازبانى دور از عفت كلام و ادب بحث. در جايى مىنويسد: با اين غلوى كه از شيعه درباره امامانشان ديدم و آن عشقى كه به على و فرزندانش دارند، قبرها و مدفونين قبور را مىپرستند، حرمها را مىسازند و از هرجا به زيارت آنها مىآيند و نذر و نياز و قربانى و اشك، نثار آنها مىكنند و همه خضوع و خشوع خود را مخصوص اين قبور مىسازند، نه براى خداى يكتاپرستان.(8) و نيز مىنويسد: در كارهاى مشروع مثل درود و سلام بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم فرقى ميان دور و نزديك نيست. ديدن خود قبر و سنگهاى آن نه فضيلتى دارد، نه ثوابى. بلكه حتى ديدن خود پيامبر هم در حال حيات، فضيلتى ندارد، فضيلت در ايمان به او و پيروى از اوست. هيچ مسلمانى نمى تواند براى زيارت قبر آن حضرت، فضيلتى اثبات كند و اين از سيره مسلمانان نخستين آشكار است...(9)شايد خواننده محترم از اين همه شدت و حدت او در رد زيارت، بپندارد كه لابد نشانى از صدق و راستى در كلام او هست. در حالى كه بزرگان مذاهب اسلامى در قرون گذشته، از قرن هشتم و روزگار ابن تيميه تا زمان محمد بن عبدالوهاب كه آن حرفهاى كهنه را دوباره زنده كرد، تا زمان حاضر، اين سفسطه ها و بافته ها را رد كرده و به كفر پيروان آن انديشه هاى دور از سيره مسلمانان حكم كرده اند. اينگونه لحن و لهجه تند و بى ادبانه شايسته مسلمانى كه به خدا و رسول و قرآن و سنت معتقد است، نيست و دور از اخلاق و ادب اسلامى است.آيا يك مسلمان مىتواند ديدار يك سنگ يا ديدن رسول خدا را در حال حيات، يكسان بدانند، يا آن كه براى زيارت او چه در حال زنده بودن يا پس از مرگ، هيچ ارزش و كرامتى نشناسد و اين سخن را آشكارا در ملاء عام مؤمنان جار بزند؟مگر نه اين كه همه ملتها و جوامع بشرى، زيارت بزرگان و رهبرانشان را بزرگ مىشمارند و آن را فضيلت و شرف دانسته و براى زائر، افتخار مىدانند و به خاطر همين ارزش و كرامت، ديگران هم مشتاق زيارت مىشوند؟ اين سيره، ميان همه جوامع و نسلها و دوره ها رايج بوده و بزرگانشان را مورد احترام و تبرك قرار مىدادند.وقتى عبدالاعلاى دمشقى (متوفاى 218) به مسجد مىرفت، مردم صف مىكشيدند تا به او سلام دهند و دستش را ببوسند.(10)ابوالقاسم سعد بن على زنجانى، شيخ مسجد الحرام (متوفاى 471) وقتى به مسجدالحرام مىرفت، مطاف خالى مىشد و دست او را بيش از حجرالاسود مىبوسيدند و به آن تبرك مىجستند.(11)ابواسحاق ابراهيم بن على شيرازى (متوفاى 476) به هر شهرى مىگذشت، مردم آن جا با زنها و فرزندانشان به استقبال مىآمدند و به او تبرك مىجستند و دست به ركاب او مىكشيدند و از خاك زير سم استر او بر مىداشتند.(12)ابوجعفر حنبلى (متوفاى 476)، فقها و ديگران به محضرش رفته، دست و سرش را مىبوسيدند.(13)عبدالغنى مقدسى حنبلى (متوفاى 600) در مصر وقتى روز جمعه به مسجد جامع مىآمد، از كثرت جمعيت كه گرد او جمع مىشدند و به او تبرك مىجستند، نمى توانست راه برود.(14)عبدالكريم بن عبدالله حنبلى (متوفاى 635) درروستايى دور از مردم مىزيست، مردم براى زيارت و تبرك نزد او مىرفتند.جزرى محمد بن محمد (متوفاى 832) چون درشيراز درگذشت، جنازه اش را بزرگان و خواص و عوام بر دوش كشيدند و مىبوسيدند و لمس مىكردند تا متبرك شوند. و كسى كه دستش به تابوت نمى رسيد، به كسانى تبرك مىجست كه به جنازه تبرك جسته بودند.(15)مردم دمشق به شيخ مسعود بن عبدالله مغربى (متوفاى 985) اعتقاد بسيارى داشتند و به او تبرك مىجستند و دستانش را مىبوسيدند. نجم غزى مىگويد: وى در حق من دعا كرد و دست بر سرم كشيد و من تاكنون بركت دعاى او را مىيابم.(16)وقتى درباره اين افراد چنين باشد، درباره سرور كائنات و فخر اولاد آدم چه خواهى پنداشت، كسى كه هر روز، فرشتگان آسمانهاقبر شريفش را زيارت مىكنند و هر صبحدم هفتاد هزار ملائكه فرود آمده و گرد قبر آن حضرت مىچرخند و بر او درود مىفرستند، غروب به آسمان بالا مىروند و همان اندازه فرشتگان ديگر به جاى آن ها آمده، همان كار را مىكنند، تا زمان رستاخيز.(17)و چه بسيار تفاوت است ميان نظر فاسد قصيمى و سخن شيخ تقى الدين سبكى كه: سيره صالحان گذشته و سنت دينى، تبرك به برخى از مردگان صالح است، تا چه رسد به پيامبران الهى!كسى كه مدعى شود قبور پيامبران مثل مرده هاى ديگر مسلمان است، حرفى نادرست گفته و مقام رسول خدا را تا مرتبه مسلمانان ديگر پايين آورده است و اين كفرى آشكار و قطعى است.(18)زشتى و درد بزرگ اين است كه قصيمى دراين بافته ها پيرو ابن تيميه است و بدعتها و گمراهيهاى خود را جزء سيره مسلمانان اوليه مىپندارد و گويا در طول زمان تنها قصيمى و استادش ابن تيميه به سيره مسلمين عمل كرده اند!او زيارت قبور و دعا نزد آن ها را ارتداد و كفر نزد همه مسلمانان مىداند كه از غلو شيعه درباره على و فرزندانش سرچشمه گرفته و ادعا مىكند كه شيعيان، على و فرزندانش را پيامبرانى مىدانند كه به آنان وحى مىشود. همه اينها دستاورد دشمنى و كينه اى است كه هر اموى آن را بر ضد شيعه وائمه شيعه ساخته و پرداخته است.اينك سيره مسلمانان نخستين را، از دوران صحابه اوليه و تابعين تا عصر حاضر، نسبت به زيارت پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم تقديم شما خوانندگان مىكنيم، تا حجت تمام شود.