امام حسين (ع)،الگوى زندگى (4)
عبدالكريم پاك نيا پيروى از فرامين حياتبخش امامان معصوم عليهالسلام در صورتى محقق مىشود كه پيوند عاطفى و درونى با آنان برقرار شود و اين پيوند معنوى، با شناخت كمالات وجودى آن گراميان دوام مىيابد. در اين نوشتار در ادامه مباحث گذشته، با دو ويژگى امام حسين عليهالسلام ؛ يعنى، «سخاوت واحسان» و «تربيت شايسته» آشنا مىشويم:11. تربيت شايسته
امام حسين عليهالسلام براى تربيت افراد، مخصوصا فرزندان خويش، از كارآمدترين شيوهها بهره مىگرفت كه هر يك از آنان مىتواند براى پدران و مادران و مربيان عصر ما راهگشا باشد. ما در اينجا جهت اختصار فقط به مواردى از آن اشاره مىكنيم: الف. تكريم همسر
آن حضرت با چهرهاى گشاده و روحى سرشار از عاطفه و محبت با همسران خود برخورد مىكرد؛ چرا كه آرامش روحى و روانى مادر، در پرورش فرزندان نقش به سزائى دارد. امام حسين عليهالسلام بارها تكريم همسر را به دوستانش متذكر شده و در پاسخ اعتراض آنان كه به وجود فرشها و پردههاى نو در منزل حضرت ايراد مىگرفتند، مىفرمود: «اِنّا نَتَزَوَّجُ النِّساءَ فَنُعْطيهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَيَشْتَرينَ بِها ماشِئْنَ، لَيْسَ لَنا فيهِ شَىء(1)؛ ما با زنها ازدواج مىكنيم و [پس از ازدواج] مهريه همسران را پرداخت مىكنيم و آنان با مهرهايشان هر چه دوست داشته باشند مىخرند و ما دخالتى نمىكنيم.» امام حسين عليهالسلام در مورد تكريم همسر و فرزند خود، اشعارى دارد كه از بالاترين علاقه قلبى و نهايت احترام به همسر و فرزندش حكايت مىكند. در مورد همسرش حضرت رباب و دخترش سكينه مىفرمايد:
لَعَمْرُكَ اِنَّنى لاَُحِبُّ دارا
اُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالى
اُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالى
وَ لَيْسَ لِعاتِبٍ عِندى عِتابٌ(2)
اُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالى
تَكُونُ بِها سكينَةُ وَ الرُّبابُ
وَ لَيْسَ لِعاتِبٍ عِندى عِتابٌ(2)
وَ لَيْسَ لِعاتِبٍ عِندى عِتابٌ(2)
ب. گزينش نام نيك
نام هر شخص، معرّف اعتقادات، فرهنگ، مليت و اصالت خانوادگى اوست. صاحبان نام زيبا، در آينده به آن افتخار مىكنند و صاحبان نامهاى ناشايست، از نام خود احساس حقارت خواهند كرد.حضرت سيدالشهداء عليهالسلام در اين زمينه الگوى شايستهاى براى ماست. شيخ مفيد اسامى فرزندان آن حضرت را اين گونه مىشمارد: على، جعفر، عبدالله، سكينه، فاطمه.(3) امام عليهالسلام نامهاى نيك را ترويج مىكرد و در اين رابطه به صاحبان آن نامها و والدينشان درود مىفرستاد. هنگامى كه جنازه خونين حرّ را در آخرين لحظات زندگى به حضورش آوردند، حضرت با دستان مبارك خود، صورت او را نوازش كرد و در حالى كه خونِ چهرهاش را پاك مىكرد، فرمود: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ ياحُرُّ، اَنْتَ حُرٌّ كَما سُمّيتَ فىِ الدّنيا وَ الاْآخِرَةِ وَاللّهِ ما اَخْطَأَتْ اُمُّكَ اِذْ سَمَّتْكَ حُرّا فَاَنْتَ وَاللّهِ حُرٌّ فى الدُّنيْا وَ سَعيدٌ فىِ الاْآخِرَةِ؛(4) بهبه! احسنت به تو اى حرّ!تو آزادمردى؛ چنان كه در دنيا و آخرت آزاده خوانده مىشوى، سوگند به خدا!مادرت در اينكه تو را حرّ ناميده اشتباه نكرده است. به خدا قسم! تو در دنيا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهى بود.»ج. تشويق
در تربيت، تشويق شيوهاى كارآمد و موفق است، و اگر با شرايط صحيح انجام شود، محركى بسيار قوى در ايجاد و تكرار رفتارهاى پسنديده در مخاطبان خواهد بود.در سيره امام حسين عليهالسلام تشويق جايگاه خاصى دارد. ابن شهرآشوب مىگويد: جعفر،يكى از فرزندان امام حسين عليهالسلام ، در نزد معلمى به نام عبدالرحمن سلمى در مدينه آموزش مىديد. روزى معلّم جمله «الحمدللهِ ربِّ الْعالمينْ» را به كودك خردسال حضرت سيدالشهداء ياد داد. هنگامى كه جعفر آن را براى پدر ارجمندش قرائت كرد، حضرت حسين عليهالسلام معلم را فراخوانده و با اهداى هداياى ارزشمندى او را تشويق نمود، و هنگامى كه به خاطر اعطاى پاداش زياد به معلم، مورد اعتراض اطرافيان قرار گرفت، فرمود: هديه من كجا با تعليم «الحمدلله رب العالمين» برابر است؟!(5) د. توجه به پرسشهاى جوانان
هنگامى كه فرزندان به سن بلوغ و رشد عقلانى مىرسند، سؤالاتى در ذهن آنان مطرح مىشود كه پاسخ صحيح و منطقى به آن در پرورش انديشه آنان خيلى مؤثر است. قاسم بن الحسن يادگار حضرت مجتبى عليهالسلام ، هنگامى كه در شب عاشورا از عمويش امام حسين عليهالسلام شنيد كه به اصحابش بشارت مىدهد، فردا تمامى آنها شهيد خواهند شد، در ذهن او نيز سؤالهايى نقش بست. از جاى برخاسته و از امام عليهالسلام پرسيد: عموجان! آيا من هم در ميان شهداء خواهم بود؟ امام حسين عليهالسلام فرمود! «يا بُنَىَّ كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ؛ پسرم! مرگ را چگونه مىبينى؟» نوجوان خوش سيما با تمام خلوص و صفا پاسخ داد: «اَحْلى مِنَ الْعَسَلِ؛ شيرينتر از عسل!» قاسم دوباره سؤالش را تكرار نمود: آيا من هم در رديف شهداى كربلا خواهم بود؟ امام پاسخ داد: عمويت فداى تو باد! بلى به خدا قسم تو را هم در رديف يارانم خواهند كشت، حتى كودك شيرخوارهام عبدالله را نيز به شهادت مىرسانند.(6) 12. سخاوت و بخشندگى
حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام به عنوان اسوه كامل بشريت از تمام كمالات انسانى برخوردار بود. آن بزرگوار وارث تمام خوبيهاى انبياء، اولياء و صلحا بود. و پيروان خود را نيز به فضائل اخلاقى ترغيب و تشويق مىنمود و مىفرمود: «اَيُّهَا النّاسُ نافِسُوا فِى الْمَكارِمِ وَ سارِعُوا فِى الْمَغانِمِ(7)؛ اى مردم! در كسب فضائل والاى اخلاقى تلاش و براى بدست آوردن اين سرمايههاى معنوى شتاب كنيد!» از برجستهترين خصلتهاى انسانى آن حضرت؛ سخاوت و بخشندگىاش مىباشد. آن بزرگوار تلاش مىكرد با حمايتهاى مادى و معنوى خود، مرحمى بر زخمهاى نيازمندان و انسانهاى دردمند و خسته از فشارهاى سنگين فقر و فلاكت بگذارد. امام حسين عليهالسلام بر اين باور اصرار مىكرد كه: «مَنْ جادَ سادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذِلَ وَ اِنَّ اَجْوَدَ النّاسِ مَنْ اَعْطى مَنْ لا يَرْجوُا(8)؛ كسى كه بخشش نمايد، بزرگى خواهد يافت و هر كس بخل ورزد، پست خواهد گشت و يقينا بخشندهترين مردم كسى است كه به نيازمندى كه [از او] اميد يارى ندارد، بخشش كند.» و مىفرمود: «مَنْ نَفَّسَ كُرْبَةَ مُؤمِنٍ فَرَّج اللّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدّنْيا وَ الاْآخِرَة؛(9) هر كس كه غصّهاى را از دل مؤمنى برطرف كند، خداوند اندوههاى او را در دنيا و آخرت برطرف مىنمايد.» در اينجا به مواردى از بخششهاى آن حضرت مىپردازيم: 1. انس مىگويد: نزد امام حسين عليهالسلام بودم كه كنيزى آمد و دسته گلى به حضرت تقديم كرد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. گفتم: اى فرزند رسول خدا! يك دسته گل چقدر ارزش دارد كه شما او را آزاد كرديد. امام فرمود: خداى سبحان ما را تربيت كرده است و فرموده است: «وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحيَّةٍ فَحَيّوُا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْرُدُّوها»(10)؛ «هرگاه به شما تحيتى گفتند، پاسخ آنانرا نيكوتر از آن و يا به همان اندازه بدهيد.» و پاسخ نيكوتر او همان آزادىاش بود.(11) 2. امام حسن عليهالسلام به بيرون از مدينه رفت و شبى را بر چوپانى ميهمان شد. او از حضرت كمال پذيرايى را نموده و هنگام صبح، امام را به سوى مدينه بدرقه كرد. حضرت مجتبى عليهالسلام به او فرمود: اگر به مدينه آمدى، سراغ ما بگير كه در خدمت تو باشيم. آن چوپان به مدينه آمد و به خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد، به گمان اينكه امام حسن عليهالسلام است، و عرضه داشت: من همان چوپانى هستم كه فلان شب ميهمان ما شديد و فرموديد كه در مدينه به خدمتتان برسم. امام حسين عليهالسلام از گفتههاى چوپان فهميد كه برادرش امام مجتبى عليهالسلام ميهمان او بوده است. از او پرسيد: تو چوپان چه كسى هستى؟ گفت: فلانى. امام پرسيد: چند رأس گوسفند در اختيار دارى؟ گفت: سيصد رأس. امام حسين عليهالسلام ارباب او را دعوت كرده و با رضايت وى، گوسفندان و چوپان را كه غلام او بود، خريدارى كرد. آنگاه چوپان را بخاطر نيك رفتاريش با امام حسن عليهالسلام آزاد كردو تمام گوسفندان را به او بخشيد. سپس فرمود: «اِنَّ الَّذى باتَ عِنْدَكَ اَخى وَقَدْ كافَأْتُكَ بِفِعْلِكَ مَعَهُ؛(12) آنكه در آن شب ميهمان تو بود، برادرم امام حسن بود. اكنون اينها را در مقابل كارى كه با او كردى قرار دادم.» 3. مردى وارد مدينه شد و از بخشندهترين فرد آن شهر پرسيد: به او گفتند: حسينبنعلى عليهالسلام سخىترين مرد اين شهر است. او در پى حضرت به مسجد رفت و آن جناب را در حال نماز يافت، آنگاه با ابياتى چند خطاب به امام حسين عليهالسلام گفت:
لَم يَخِبِ الاْآنَ مَنْ رَجاكَ وَ مَنْ
اَنتَ جَوادٌ و اَنْتَ مَعْتَمَدٌ
لَولاَ الَّذى كانَ مِنْ اَوائِلِكُمْ
كانَتْ عَليْنَا الْجَحيمُ مُنْطَبِقَة
حَرّكَ مِنْ دُونِ بابِكَ الْحَلَقَة
اَبُوكَ قَدْ كانَ قاتِلُ الْفَسَقَة
كانَتْ عَليْنَا الْجَحيمُ مُنْطَبِقَة
كانَتْ عَليْنَا الْجَحيمُ مُنْطَبِقَة
خُذْها فَاِنّى اِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ
لكِنَّ رَيْبَ الزَّمان ذُو غِيَرٍ
وَ اعْلَمْ بِاَنّى عَلَيْكَ ذوُ شَفَقة
اَمْسَتْ سَمانا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَة
لَوْكانَ فى سَيْرِنا الْغَداةُ عَصا
وَالْكَفُّ مِنّى قَليلةُ النَّفَقة
اَمْسَتْ سَمانا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَة
اَمْسَتْ سَمانا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَة
مرد عرب هديهها را گرفت و گريست. امام حسين عليهالسلام فرمود: آيا عطاى ما را اندك شمردى؟! گفت: نه هرگز! بلكه به اين مىانديشم كه اين دستان بخشنده چگونه به زير خاك پنهان خواهد شد(13)؟!
4. در زيارت جامعه كبيره خطاب به پيشوايان معصوم عليهمالسلام عرضه مىداريم: «فِعْلُكُمُ الْخَيرُ و عادَتُكُمُ الاِْحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ؛ كارهاى شما نيك، عادت شما احسان، و رسم و روش شما كرامت و بزرگوارى است.» على بن طعان محاربى مىگويد: هنگامى كه لشكر حرّ با امام حسين عليهالسلام ملاقات كرد، من آخرين نفرى بودم كه از سپاه حر به منزل «ذوحسم» رسيدم. امام حسين عليهالسلام چون تشنگى من و اسبم را مشاهده كرد، به من فرمود: «اَنَخِ الرّاويةَ؛ اين راويه را بخوابان!» چون ما به مشك راويه مىگفتيم، منظور امام را نفهميدم. حضرت دوباره فرمود: «يَابْنَ اَخى! اَنخِ الْجَمَل؛ برادرزاده! [آن شترى كه مشك آب روى اوست [بخوابان!»
چون شتر را خواباندم: فرمود: از آب آن بنوش. من خواستم آب بنوشم، امّا بر اثر خستگى نتوانستم. امام حسين عليهالسلام برخاست و از آن مشك، من و اسبم را سيراب كرد.
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مىكند
عزت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
عزت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
عزت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
شيعيان ديگر هواى نينوا دارد حسين
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين
اشك و آه عالمى را در قفا دارد حسين
ورنه اين بىحرمتيها كى روا دارد حسين
خون به دل از كوفيان بىوفا دارد حسين
از حريم كعبه جدش به اشكى شست دست
پيش رو راه ديار نيستى كافيش نيست
بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب
او وفاى عهد را با سركند سودا ولى
هر زمان از ما يكى صورت نما دارد حسين
بادم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين
سيرت آل على با سرنوشت كربلاست
دست آخر كز همه بيگانه شد ديدم هنوز
اشك خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار
كاندرين گوشه عزايى بىريا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين
تا بجايى كه كفن از بوريا دارد حسين
مىنمايد خود كه عهدى با خدا دارد حسين
دشمنانش بىامان و دوستانش بىوفا
مىبرد در كربلا هفتادو دو ذبح عظيم
رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند
سر به قاچ زين نهاده، راه پيماى عراق
با كدامين، سركند، مشكل دو تا دارد حسين
گوش كن عالم پراز شور و نوا دارد حسين
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
ساز عشق است و به دل هر زخم پيكان زخمهاى
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا
كاندرين گوشه عزايى بىريا دارد حسين
كاندرين گوشه عزايى بىريا دارد حسين
1. الكافى، ج 6، ص 476. 1. بحارالانوار، ج 45، ص 47. 2. الارشاد، ج 2، ص 137. 3. لواعج الاشجان، ص147؛ لهوف، سيدبنطاووس، ص192. 4. المناقب، ج3، ص 222. 5. مدينة المعاجز، ج4، ص214. 6. نزهة الناظر، حلوانى، ص81. 7 . همان، ص82. 8. همان، ص82. 9. نساء، 86. 10. بحارالانوار، ج44، ص195. 11. كلمات الامام الحسين عليهالسلام ، ص 620. 12. بحارالانوار، ج 44، ص 190. 13. مقتل ابو مخنف، ص 82.