سوره تماشا
عادل عندليب حضور و ظهور قرآن در ذهن و زبان هر شاعر پارسيگو ناگزير است. گاه مضمون آيهاي به بيان شاعر درميآيد و گاه اشارهاي به عبارتي از آيات ميرود و گاه گوشه چشمي به حكايتي از قصص ميشود و مضامين قرآني با مضامين پرورده شاعر پيوند ميخورد و گاه مضمون قرآني تماماً برگرفته ميشود.هرچند شاعران پارسيگو مضامين معتددي از قرآن گرفتهاند و گاه در صورت و ساختار نيز چيزهايي از كتاب الهي وام جستهاند، باري ميتوان بهدقت و قوت عمدهترين زمينه ظهور قرآن در ادبيات را تلميحات دانست. بسيار تلميح در ادب فارسي ميتوان يافت كه رنگي ديني دارد يا اشارتگر آيتي از قرآن است. متون عرفاني ما، گنجينه اين اشارات و تلميحات است و كمتر شاعر كهني هست كه هر چه كرده از دولت قرآن نداند. اما آيا در ادبيات معاصر ميتوان بهدنبال چنان صبغهاي بود؟ آيا در كوزه شاعرانِ نوپرداز نَمي از طراوتِ آسماني قرآن، تراويده است؟نقش تلميحات و اشارات قرآني را در شعر شاعراني چون علي موسوي گرمارودي، سيمين بهبهاني، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، قيصر امينپور و شفيعي كدكني نميتوان ناديده گرفت، اما در اين ميان نقش برخي شاعران به سبب مسلك عرفاني و بينش توحيديشان، پررنگتر است. اين مقاله درنگي است در شعر سهراب سپهري و تلميحات و تأثيرات قرآن در هشت كتاب او اميد كه اهلنظر اين درنگِ مختصر را سهل بگيرند.هرچند تأثيرپذيري سپهري كه اهل كاشان است! از عرفان شرقي و تعاليم بودايي زبانزد اهل ادب بوده و هست، بازهم ميتوان گفت هيچ شاعر نوپردازي به اندازه سهراب به قرآن عنايت نداشته است. روح آشفته و دغدغههاي حقيقت طلبانه سپهري، او را به گنجينه كتب آسماني راه برده و رشحاتي از آن كتب سترگ را در آثار او هويدا كرده است. درباره انس خود با كتب آسماني در شورم را
آورده است:«...قرآن بالاي سرم، بالش من انجيل، بستر من تورات، و زيپوشم اوستا، ميبينم خواب:بودايي در نيلوفر آب...» (هشت كتاب ص، 238).شعر سهراب لحن ويژهاي دارد. گاه اسلوب شعر او يادآور كتب مقدس است. شعري دارد شگرف، بهنام
سوره تماشا
. اين شعرِ طربناك در صورت و معنا سخت متأثر از قرآن است و به طرز شورانگيزي برخي آيات را به ياد ميآورد. حتي نام آن را
سوره
گذاشته است،
سوره تماشا
. سوره تماشا با قسم شروع ميشود قسم به نگاه. فلا أقسم بما تبصرون. و ما لا تبصرون (حاقة/38 و 39). با هم ميخوانيم:
سوره تماشا
به تماشا سوگندو به آغاز كلامو به پرواز كبوتر از ذهنواژهاي در قفس استحرف هايم، مثل يك تكه چمن روشن بود.من به آنان گفتم:آفتابي لبِ درگاه شماستكه اگر در بگشاييد به رفتار شما ميتابد.و به آنان گفتم: سنگ، آرايش كوهستان نيستهمچنان كه فلز، زيوري نيست به اندام كلنگ.در كف دست زمين، گوهر ناپيدايي استكه رسولان همه از تابش آن خيره شدند.پي گوهر باشيد.لحظهها را به چراگاهِ رسالت ببريد.و من آنان را، به صداي قدم پيك بشارت دادمو به نزديكي روز، و به افزايش رنگ.به طنين گل سرخ، پشت پرچين سخنهاي درشت.و به آنان گفتم:هركه در حافظه چوب ببيند باغيصورتش در وزش بيشه شور ابدي خواهدماندهركه با مرغ هوا دوست شودخوابش آرامترين خواب جهان خواهد بود.آنكه نور از سرِ انگشت زمان برچيندميگشايد گره پنجره ها را با آه.زير بيدي بوديم.برگي از شاخه بالاي سرم چيدم، گفتم: چشم را باز كنيد، آيتي بهتر از اين ميخواهيد؟ميشنيدم كه به هم ميگفتند:سحر ميداند، سحر!سر هر كوه رسولي ديدندابر انكار به دوش آوردندباد را نازل كرديمتا كلاه از سرشان بردارد.خانههاشان پُر داوودي بود،چشمشان را بستيمدستشان را نرسانديم به سرشاخه هوش.جيبشان را پُر عادت كرديمخوابشان را به صداي سفر آينهها آشفتيمهر شاعر به حسن استقبال و نامگذاري شعر، آفرين ميگويد، و از ظرافت نگاه و كيفيت اقتباس سپهري در حيرت ميشود. بخش آغازين سوره تماشا يادآور سورههايي است كه با قسم شروع ميشوند: لا اقسم بيوم القيامة، لا اقسم بهذا البلد و يا والتين والزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين...سوگند به انجير، سوگند به زيتون...به كوه طور...و قسم به اين شهر آرام...پاره دوم شعر، مضمون آياتي را در خود دارد كه ظلمات و نور
را مطرح ميكنند و
آياتِ بيّنات
را./حرفهايم، مثل يك تكه چمن روشن بود/. تلك آيات الكتاب المبين (يوسف،1)، قد جاءكم منالله نور و كتاب مبين (مائده، 15)./آفتابي لب درگاه شماست/كه اگر در بگشائيد به رفتار شما ميتابد/ الر، كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور (ابراهيم، 1) يا و جعلناله نوراً يمشي به...(انعام، 122).پاره سوم به حكمت خلقت و دانهدانه پديدههاي به ظاهر خُرد آن اشاره ميكند. ربنا ما خلقت هذا باطلا (آلعمران، 191). پيامبران نگاه آدمي را متوجه اين ديدنيها و آنچه در پس آنهاست ميكنند. ديدنيهايي كه غبار عادت بر آنها نشسته و آنها را نميبينيم. «پيگوهر باشيم».از پارههاي سوم وچهارم چه مييابيد؟! چه اشاراتي به آيات و قصص قرآني و تعاليم دين در آن هست؟«چشم را باز كنيد/ آيتي بهتر از اين ميخواهيد؟»، ماتري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هلتري من فطور؟(ملك، 3). انظروا ماذا في السموات و الارض (يونس، 101) فانظر الي آثار رحمة الله كيف يحيي الارض بعد موتها(روم، 50).اين بخش به راستي يكي از شورانگيزترين پارههاي سوره تماشاست و در پايان، مضمونِ تهمت سحر به انبيا را آورده است و يادآور آياتي نظير كذلك ما أتي الذين من قلبهم من رسول الا قالوا ساحر أو مجنون (الذاريات، 52) است.اين پاره شگفتِ شعر سوره تماشا و پاره بعدي بسيار برگرفته از آيات مكي و آيات عذاب است. آنجا كه مردمان، رسولان را انكار ميكنند، نسبت سحر به آنها ميدهند و به عذاب الهي دچار ميشوند. به كوبندگي و سرعتِ قطعات كوتاهِ پاره آخر توجه كنيد:
سر هر كوه رسولي ديدند
چشمشان را بستيم...
جيبشان را پُر عادت كرديم
ابر انكار به دوش آوردند...
جيبشان را پُر عادت كرديم
جيبشان را پُر عادت كرديم
صداي پاي آب
. شايد وقتي ديگر به بررسي اين نمونهها بپردازيم و قدري رنگ كلام خدا را در صداي پاي آب جستوجو كنيم.