تشبيه هستي به نور - درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 - نسخه متنی

حسین علی منتظری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تشبيه هستي به نور

در تعريف نور مي‌گويند: «الظاهر بذاته المظهر لغيره» نور چيزي است كه خودش ظاهر است و چيزهاي ديگر را هم ظاهر مي‌كند. يعني چيزهاي ديگر هم در اثر پرتو و جلوه نور، روشن و واضح مي‌شوند.

وجود و هستي هم اينچنين است؛ وجود و هستي خودش واقعيت دارد، و همان وجود هم به ماهيت واقعيت مي‌دهد. وقتي گفته مي‌شود: انسان موجود است، درخت موجود است، آسمان موجود است و و... اگر اين موجوديت و هستي از هر چيز گرفته شود، عدم محض مي‌شود.

پس آن چيزي كه واقعيت دارد و منشأ آثار است، همان هستي اشياء است. و تعريف نور بر هستي صدق مي‌كند، زيرا هستي خودش ظاهر است و ماهيات ديگر را هم ظاهر مي‌كند.

در قرآن مي‌فرمايد: «الله نور السموات و الأرض» خداوند نور آسمانها و زمين است. يعني خدا خودش تحقق دارد، واقعيت دارد و چيزهاي ديگر هم بواسطه خدا واقعيّت و تحقق پيدا مي‌كنند.

اكنون كه ما به نور مَثَل زديم، مي‌توانيم تصويري از هستي داشته باشيم. نور همانگونه كه واضح است، مراتب دارد، مثلاً لامپ ده شمعي، بيست شمعي، صد شمعي، هزار شمعي و همينطور هر چه شمع‌ها بيشتر شود، مراتب نورانيت آن لامپ بيشتر مي‌شود و هر چه بالاتر رويم، نورانيت قوي‌تر مي‌گردد.

و اگر يك نور غير متناهي را فرض كرديم، آن نور ديگر دو تا نمي‌شود.

براي روشن شدن مطلب مي‌گوئيم: هر لامپي با هر قدر نورانيّت كه پيدا شود، باز هم نور آن محدود است زيرا يك طرفش ظلمت است يعني نور با ظلمت جمع شده است و هر چه از ظلمت كاسته شود بر نور افزوده مي‌شود ولي نور غيرمتناهي ديگر حد ندارد و قهراً براي آن دو تا نمي‌شود فرض كرد چون اگر دو تا باشد متناهي مي‌شوند زيرا اين نور آن را ندارد و آن نور اين را ندارد اين كمال آن را ندارد و آن كمال اين را پس هر دو محدود مي‌شوند؛ و فرض براين است كه نور غير متناهي است و حد ندارد. پس نور غيرِ‌متناهي قهراً واحد است.

جلوه‌هاي هستي

در هر صورت اين نور غيرمتناهي كه فقط نور است و محدود به ظلمت نيست و واحد است و نمي‌توان براي آن تعدّدي فرض كرد، لازمه‌اش داشتن جلوه و پرتو است. وقتي به نور آفتاب مي‌نگريم، مي‌بينيم پرتوي از آن در حياط مي‌افتد، حياط را روشن مي‌كند، و جلوه جلوه آن به اطاق سرايت كرده، آن جا را نيز روشن مي‌سازد، البته با نوري كمتر از نور حياط و همچنين... تا اينكه پرتو ضعيفي به صندوقخانه مي‌رسد كه چون از كانون نور خيلي فاصله دارد، لذا اين پرتو و جلوه ضعيف است و در نتيجه، روشنائي صندوقخانه خيلي كم است.

در مورد هستي غيرمتناهي هم مي‌توان اين مطلب را فرض كرد. يعني آن هستي واحد غيرمتناهي نيز جلوه‌هائي دارد كه آن جلوه‌ ها وابسته به آن هستي غيرمتناهي هستند. آن كانون غيرمتناهي به چيزي احتياج ندارد چون هستي محض است ولي جلوه‌اش به او احتياج دارد چون پرتو آن است. جلوه جلوه‌اش باز به او احتياج دارد و همينطور تمام جلوه‌ها به او نيازمندند و او بي‌نياز است.

هستي- همانگونه كه گفتيم- مانند نور است. همانطور كه نور خودش ظاهر بود و چيزهاي ديگر را ظاهر مي‌كرد، هستي هم خودش محقق است و ماهيات ديگر بواسطه او محقق مي‌شوند. پس اگر يك هستي داشته باشيم كه هستي محض باشد يعني در ذاتش نيستي راه نداشته باشد، آن را هستي غيرمتناهي مي‌نامند.

پس ذات خدا حقيقتي و وجودي است غيرمتناهي كه براي آن دوتا بودن محال است. و همانگونه كه در مثال نور گفتيم كه جلوه دارد وجلوه‌هايش مراتب دارد، در اينجا نيز همين مسئله صادق است يعني ذات باريتعالي نيز پرتو و جلوه دارد و اين جلوه‌ها مراتب دارند، و هر چه اين جلوه‌ها از منبع نور دورتر مي‌شوند، ضعيف‌تر مي‌شوند.

/ 5