امامان این امت دوازده نفرند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامان این امت دوازده نفرند - نسخه متنی

سید مرتضی عسکری؛ مترجم: محمد جواد کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فشرده احاديث گذشته


خلاصه آنچه كه گذشت و نتيجه آن اين مىشود كه: تعداد امامان در اين امت دوازده نفر پى در پى هستند، و پس از دوازده امام، عمر اين دنيا پايان مىگيرد.


در حديث اول آمده بود:


اين دين تا قيام قيامت و تا هنگامى كه دوازده خليفه بر سر شما باشند، استوار و برپا خواهد بود...


اين حديث، مدت برپا بودن اين دين را تعيين، و آن را بر برپايى قيامت محدود ساخته و تعداد امامان اين امت را دوازده نفر دانسته است.


در حديث پنجم آمده بود:


اين دين پيوسته تا زمانى كه دوازده نفر از قريش موجود باشند استوار و برپاست، و هنگامى كه درگذرند، زمين اهل خود را فرو مىبرد.


اين حديث نيز، وجود و بقاى دين را تا پايان عمر امامان دوازده گانه تاييد كرده و پايان عمر آنان را پايان دنيا مىداند.


در حديث هشتم نيز، عدد امامان عليه السلام را تنها دوازده نفر دانسته و فرموده:


خلفاى پس از من به تعداد اصحاب موسى هستند.


اين حديث دلالت بر آن دارد كه بعد از رسول خدا صلّى الله عليه وآله به جز خلفاى دوازده گانه، خليفه ديگرى نخواهد بود.


الفاظ اين روايات كه با صراحت مىگويند: عدد خلفا تنها دوازده نفر است و بعد از آنان هرج و مرج و نابودى زمين و برپائى قيامت است ديگر الفاظى را كه چنين صراحتى از آنها دانسته نمى شود، بيان و تبيين مىكند.


بنابراين، لازم است عمر يكى از امامان دوازده گانه، بر خلاف عمر عادى انسانها، طولانى و خارق العاده باشد.


چنانكه اكنون واقع شده و دوازدهمين امام از ائمه اثنى عشر و اوصياى رسول خدا صلّى الله عليه وآله بدين گونه است.


حيرت علما در تفسير اين حديث


دانشمندان مكتب خلفا در بيان مقصود از امامان دوازده گانه كه در اين روايت آمده است، دچار حيرت و زحمت شده و ديدگاههاى متفاوتى ارائه داده اند.


ابن عربى شارح سنن ترمذى گويد:


ما اميران بعد از رسول خدا صلّى الله عليه وآله را كه بر شمرديم ديديم: ابوبكر، عمر، عثمان، على، حسن، معاويه، يزيد، معاويه بن يزيد، مروان، عبدالملك مروان، وليد، سليمان، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك، مروان بن محمد بن مروان، سفاح و... هستند.


او پس از آن بيست و هفت نفر از خلفاى عباسى تا عصر خود را بر شمرده و گويد:


اگر از مجموع آنها دوازده نفر را به صورت ظاهر شماره كنيم آخرين آنها سليمان بن عبدالملك است، و اگر به معناى واقعى خليفه نظر داشته باشيم، تنها پنج نفر براى ما باقى مىماند: خلفاى چهار گانه و عمر بن عبدالعزيز. بنابراين، من معنايى براى اين حديث نمى يابم. (23)


قاضى عياش در جواب اين سخن كه مىگويد: بيش از اين تعداد = دوازده نفر به ولايت رسيدند، گفته است:


اين اعتراض نادرست است. زيرا، پيامبر نفرموده است تنها دوازده نفر به ولايت مىرسند. البته اين تعداد به ولايت رسيده اند و اين مطلب از اضافه شدن بر تعداد آنها منع نمى كند. (24)


سيوطى در جواب آن سخنى را نقل كرده كه گويد:


مراد حديث، وجود دوازده نفر خليفه در طول دوران اسلام تا قيامت است كه عامل بر حق باشند، اگر چه پى در پى نباشند. (25)


در فتح البارى گويد:


يقينا از اين تعداد = دوازده نفر خلفاى چهارگانه در گذشته اند، و بقيه نيز، بناچار بايد تا پيش از برپايى قيامت، تكميل گردد. (26)


ابن جوزى گويد:


بنابراين، آنجا كه فرموده: سپس فتنه و آشوب خواهد بود، مراد فتنه هاى پيش از برپايى قيامت مانند: خروج دجال و بعد آن مىباشد.(27)


سيوطى گويد: از اين دوازده نفر خلفاى چهارگانه و حسن و معاويه و عبدالله بن زبير و عمر بن عبدالعزيز، اين هشت نفر، روى كار آمده اند و احتمال اينكه مهدى عباسى را هم به آنان اضافه كنيم - كه او در بين عباسيان همانند عمر بن عبدالعزيز در ميان امويان است - و نيز، طاهر عباسى را به خاطر عدالت خواهى اش، باز هم دو نفر باقى و مورد انتظار است كه يكى از آنان مهدى آل محمد صلّى الله عليه وآله از اهل البيت خواهد بود. (28)


و نيز، گفته شده:


مراد حديث آن است كه، آن دوازده نفر در دوران عزت خلافت و قوت اسلام و استوارى امور آن باشند، از كسانى كه در زمان وى، اسلام عزيز گشته و همه مسلمانان پيرامون او گرد آيند. (29)


بيهقى گويد: اين تعداد = دوازده نفر تا زمان وليد بن يزيد بن عبدالملك روى كار آمدند، سپس فتنه و آشوب بزرگ برپا شد و پس از آن حكومت عباسيان غالب آمد، و اينكه بر عدد مذكور مىافزايند بدان خاطر است كه صفت مورد اشاره در حديث را رها كرده يا كسانى را كه بعد از فتنه مذكور آمده اند از آنان شمرده اند. (30)


و نيز گفته اند:


كسانى كه امت بر آنان اجتماع كرده اند: خلفاى ثلاثه و سپس على تا زمان حكميت در صفين كه معاويه را در آن روز خليفه ناميدند. سپس با صلح حسن بر معاويه اجتماع كردند و پس از او بر پسرش يزيد. حسين هم كه پيش از رسيدن به خلافت كشته شد. با مرگ يزيد اختلاف كردند تا آنكه پس از كشته شدن ابن زبير، بر عبدالملك مروان اجتماع نمودند و سپس بر فرزندان چهارگانه او: وليد و سليمان و يزيد فاصله شد و دوازدهمين آنان وليد بن يزيد بن عبدالملك بود كه مردم پس از هشام بر او اجتماع كردند و او چهار سال حكومت كرد. (31)


بنابراين، خلافت اين دوازده نفر به خاطر اجتماع مسلمانان بر آنها صحيح است، و پيامبر صلّى الله عليه وآله مسلمانان را به خلافت و جانشينى اينان از خودش - در حمل و انتقال اسلام به مردم - بشارت داده است!


ابن حجر درباره اين توجيه گويد: اين بهترين توجيه است.


و ابن كثير گويد:


راهى را كه بيهقى پيموده و عده اى با وى موافقت كرده اند، يعنى اينكه، مراد حديث خلفاى پى در پى تا زمان وليد بن يزيد بن عبدالملك فاسق مىباشد، وليدى كه در گذشته در مذمت او سخن گفتيم، راهى غير مقبول است. زيرا، خلفاى مورد اشاره تا زمان اين وليد، بيش از دوازده نفرند، دليل آن اين است كه: خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و على مسلم است... پس از آنان حسن بن على است چنانكه واقع شد و على او را وصى خود قرار داد و مردم عراق با او بيعت كردند... تا آنكه او و معاويه صلح كردند.


سپس پسر معاويه يزيد و بعد، پسر يزيد معاويه بن يزيد و سپس مروان بن حكم و بعد پسرش عبدالملك مروان و وليد بن عبدالملك، سپس سليمان بن عبدالملك، و بعد عمر بن عبدالعزيز و پس از وى يزيد بن عبدالملك و بعد هشام بن عبدالملك، كه جمع آنها پانزده نفر مىشود و سپس وليد بن يزيد بن عبدالملك، و اگر حكومت ابن زبير پيش از عبدالملك را نيز به حساب آوريم، مىشوند شانزده نفر، و با اين حساب، يزيد بن معاويه جزء آن دوازده نفر شده و عمر بن عبدالعزيز كه همه پيشوايان بر مدح و سپاس او متفق القولند، و او را خلفاى راشدين به شمار آورده و همه مردم بر عدالت او اتفاق نظر دارند، و دوران او از بهترين دوره ها بوده و حتى شيعيان نيز بدان اعتراف دارند، از جمع دوازده نفر خارج مىگردد.


و اگر بگويد: من تنها كسانى را به حساب مىآورم كه امت بر آنان اجتماع كرده باشند، لازمه اش آن است كه على بن ابى طالب و فرزندش به حساب نيايند، زيرا همه مردم بر آن دو اجتماع نكردند، دليلش آن كه مردم شام، همگى، از بيعت با او سر باز زدند.


و نيز گويد:برخى توجيه كنندگان، معاويه و پسرش يزيد و نوه اش معاويه بن يزيد را به شمار آورده، و زمان مروان و ابن زبير را قيد نكرده اند، زيرا امت بر هيچ يك از آنها اجتماع نكرده اند.


بنابراين ديدگاه نيز، مىگوئيم: در اين مسلك خلفاى سه گانه سپس معاويه و بعد يزيد و سپس عبدالملك و بعد وليد بن سليمان و سپس عمر بن عبدالعزيز و بعد هشام به شمار آيند كه جمعا ده نفرند و بعد از آنها وليد بن يزيد بن عبدالملك فاسق است كه لازمه اين ديدگاه نيز، اخراج على و پسرش حسن خواهد بود، و اين دقيقا بر خلاف آنى است كه امامان اهل سنت و بلكه شيعه بر آن تصريح كرده اند. (32)


ابن جوزى در كتاب كشف المشكل در جواب از اين توجيهات دو وجه ديگر را نقل كرده كه گويند:


اول - پيامبر صلّى الله عليه وآله در حديث خويش اشاره به حوادث بعد از خود و اصحاب خود ندارد، و چون حكم اصحاب با حكم آن حضرت پيوسته و مرتبط است، نتيجه مىگيريم كه خبر از حكومتهاى واقع شده پس از صحابه است. و چنان مىنمايد كه با بيان خود اشاره به عدد خلفاى بنى اميه دارد، و گويا سخن آن حضرت: لايزال الدين يعنى: ولايت تا آنجا كه دوازده خليفه به حكومت رسند، سپس اوضاع به حالت ديگرى، بدتر از حال اول، بر مىگردد. با اين حساب، اولين خليفه بنى اميه يزيد بن معاويه و آخرينشان مروان حمار است كه تعدادشان سيزده نفر مىباشد، و عثمان و معاويه و ابن اثير به شمار نيايند، زيرا آنها از صحابه اند. و اگر مروان بن حكم را نيز - به دليل اختلاف در صحابى بودن با مغلوبيتش در برابر عبدالله بن زبير و اجتماع مردم بر عبدالله - از جمع مذكور خارج كنيم، عدد دوازده راست مىآيد. و پس از خروج خلافت از دست بنى اميه نيز، فتنه هاى عظيم و خونريزيهاى بسيار واقع شد تا آنكه دولت بنى عباس مستقر گرديد و اوضاع از آنچه بر آن بود، كاملا متغير و دگرگون شد. (33)


ابن حجر در فتح البارى اين استدلال را مردود دانسته است.


دوم - ابن جوزى وجه دوم را از جزوه اى كه ابوالحسين بن منادى درباره مهدى گرد آورده نقل كرده كه گويد:


ممكن است اين موضوع مربوط به بعد از مهدى اى باشد كه در آخرالزمان خروج مىكند. زيرا، من در كتاب دانيال ديده ام كه: هنگامى كه مهدى وفات كند، پنج تن از نوادگان سبط اكبر به حكومت مىرسند، سپس پنج تن از نوادگان سبط اصغر، پس از آن آخرينشان مردى از سبط اكبر را وصى خود مىكند، بعد از او پسرش به حكومت مىرسد و بدين ترتيب دوازده نفر حاكم مىشوند كه هر يك از آنان امام و مهدى هستند. گويد: در روايت ديگرى است... پس از او دوازده نفر مرد: شش تن از اولاد حسن، و پنج تن از اولاد حسين، و يك نفر از غير ايشان به حكومت مىرسند و چون فرد اخير مىميرد فساد عالم گير مىشود.


ابن حجر در صواعق خود بر اين حديث حاشيه زده و گويد:


اين روايت، يقينا روايتى واهى است و اعتمادى بر آن نيست! (34)


گروه ديگرى گويند:


ظن غالب آن است كه آن حضرت عليه الصلاه و السلام، در اين حديث، از عجايب بعد از خود خبر داده، فتنه هايى كه مردم را در يك زمان متفرق كرده و تحت فرمان دوازده امير مىكشاند. و اگر غير اين را اراده كرده بود مىفرمود: دوازده اميرند كه چنين مىكنند و چون چنين وصفى براى آنها بيان نكرده اينگونه مىفهميم كه اينان در زمان واحد خواهند بود... (35)


گفته اند: در قرن پنجم هجرى تنها در اندلس واقعه اى رخ داد كه شش نفر همگى خود را خليفه مىناميدند، اضافه بر آنها، حاكم مصر، خليفه عباسى بغداد و ديگر مدعيان خلافت، از علويان و خوارج نيز، مدعى خلافت بودند. (36)


ابن حجر درباره اين توجيه گويد:


اين سخن كسى است كه به چيزى از طرق حديث - جز آنچه كه به نحو فشرده در بخارى آمده - آگاهى نداشته است. (37) و نيز گويد:


وجود آنان در زمان واحد، عين پراكندگى و افتراق است و نمى تواند مراد حديث باشد. (38)


مولف گويد:


بدينگونه، علماى مكتب خلفا در تفسير روايات گذشته، به ديدگاه واحدى نرسيدند. علاوه بر آن، از آوردن رواياتى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله اسامى آن دوازده نفر را بيان فرموده نيز، اغماض و اهمال كرده اند. زيرا، با سياست حاكم بر مكتب خلفا در طى قرون متمادى در تخالف و تضاد بوده است. و اين روايات را محدثان مكتب اهل البيت عليهم السلام در تاليفات خود با اسنادى كه به نيكان صحابه مىرسد، از رسول خدا صلّى الله عليه وآله روايت كرده اند. و ما در بخش آينده به آوردن اندكى از آنها كه هر دو گروه در كتب خود آورده اند بسنده مىكنيم.


/ 10