عارف و ولايت و ذکر خدا
برخى فيلسوفان و متكلمان، ولى و امام را در حد يك قانونگذار و قاضى، و در نهايت معلم اخلاق فردى و اجتماعى ميدانند؛ اما در نگاه عارف، مجراى فيض الاهى و مظهر اسما و صفات حضرت حق است. امير مؤمنان (عليه السلام) معرفت الله را مقصدى ميداند كه فقط از راه امام شناسى به دست ميآيد:مَن عَرَفَنى و عَرَفَ حَقّى فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛(1)
هر كس من و حق مرا بشناسد، خداوند را ميشناسد.
آن حضرت در حديث ديگرى تصريح ميكند كه شيعيان، عارف بالله هستند:
أَلا مَن سَأَلَ شيعَةِ أهْلِ الْبَيْتِ الَّذينَ أذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ و طَهَّرَهُم فى كِتابِهِ مَعَ نَبِيِّهِ تَطهيراً فَهُمُ الْعارِفُونَ بِاللهِ الْعامِلُونَ بِأمْرِ اللهِ؛(2)
اگر كسى ميخواهد حقيقت پيروان اهل بيت - كسانى كه خداوند از آلودگى رهايشان ساخته و در كتاب خدا ايشان را در طهارت با پيامبر دانسته است - را بداند، آنان عارف بالله و عامل به امر خدا هستند.
اين رابطه در كلمات رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نيز به چشم ميخورد:
يا عَلِى ما عُرِفَ اللهُ الّا بِى ثُمَّ بِكَ؛(3)
اى على! خداوند شناخته نميشود مگر به من، سپس به تو.
امام على (عليه السلام) بزرگترين حجاب قلب را ناديده انگاشتن ولايت و امامت ميداند:
أشدُّ النّاس عَمى مَن عَمِى عَن حُبِّنا و فَضْلِنا؛(4)
نابيناترين شخص كسى است كه حب و برترى ما را نبيند.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد:
ابن كواء خدمت امير مؤمنان (عليه السلام) رسيد و از آية «بر اعراف مردانياند كه هر كس را به سيمايش ميشناسند» سؤال كرد. حضرت فرمود:
اعراف ماييم كه ياران خود را به چهره ميشناسيم. ما اعرافيم كه خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نميشود. ما اعرافيم كه خداوند در صراط، معرفيمان خواهد كرد و فقط كسانى كه آنان را بشناسيم و ايشان ما را بشناسند، وارد بهشت خواهند شد، و فقط كسانى كه ما آنان را نشناسيم و ايشان ما را انكار كنند، وارد جهنم خواهند شد، اگر خداوند ميخواست خود را به طور مستقيم به مردم ميشناساند؛ ولى ما را راه معرفت خود قرار داد. كسى كه از ولايت ما روى برتابد يا غير ما را بر ما برتر شمارد، بر صراط ميلغزد.... كسانى كه به سوى ما رو كنند، به چشمههاى زلال و بيپايانى رو كردهاند كه به امر خداوند جارى شدهاند.(5)