?ن در لغت و اصطلاح
در اغلب كتابهاى لغت، عرفان، به علم و شناخت معنا شده است.(1) برخى لغتشناسان آن را از ريشة «عرف» به معناى سكون و آرامش ميدانند؛(2) بنابراين عرفان به نوع خاصى از دانش اطلاق ميشود كه با آرامش روحى همراه باشد؛ بدين سبب در مورد شناخت خدا كه با چنين آرامشى همراه است، به كار ميرود.(3)
عرفان مصطلح، دو جنبة متفاوت فرهنگى (اعم از نظرى و عملى) و اجتماعى دارد. جنبة اجتماعى عرفان، كه گاه با تعبير تصوف از آن ياد ميشود،(4) آداب و رسوم خاصى دارد كه برخى از عارفان و متصوفه آن را در اسلام پديد آوردهاند. در اين جا به اين جنبه از عرفان نميپردازيم.
عرفان در جايگاه نظام فرهنگى، داراى دو بخش عملى و نظرى است. در بخش عملى عرفان، كه گاهى بدان «سير و سلوك» نيز ميگويند، با مباحثى چون چگونگى رسيدن به خدا و منازل و مراحل آن پرداخته ميشود و هدف اصلى آن، برداشتن حدود وجودى انسان و گسترش ظرفيت وجودى و در پايان رسيدن به مرحلة «فنا فى الله» است.(5)
قيصرى در تعريف عرفان نظرى ميگويد:
عرفان عبارت است از شناخت خداوند از جهت اسما و صفات و ظاهرش، و شناخت احوال مبدأ و معاد و شناخت حقايق عالم و چگونگى رجوع اين حقايق (كثرات) به حقيقت واحد كه ذات احديت است.(6)
(1). ر.ك: اين منظور: لسان العرب، ج 9، ص 135؛ احمد بن محمد فيومى: المصباح المنير، ص 404.
(2). ر.ك: ابوالحسن احمد بن فارس: معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 251.
(3). ر.ك: كمالالدين عبدالرزاق كاشانى، اصطلاحات الصوفيه، ص 106.
(4). ر.ك: مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى: كلام و عرفان، ص 70.
(5). داوود بن محمود قيصرى: رسائل قيصرى، ص 5.
(6). همان، ص 7. براى توضيح بيشتر در مورد ويژگيهاى عرفان اصطلاحى ر.ك: رضا برنجكار: آشنايى با علوم اسلامى: كلام، فلسفه، عرفان.