بازگشت به قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بازگشت به قرآن - نسخه متنی

عبدالمجید فلسفیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



بازگشت‏به قرآن


با طولانى شدن عصر هجران و جدايى از قرآن و فريادرسى رسول به خاطر مهجور ماندن قرآن در ميان قومش و با فاصله افكندن بين نور قرآن و توده‏ها از طرف آنان كه مرگ خود را در سريان روح كتاب در اجساد نحيف مسلمان‏ها مى‏دانند در دهه‏هاى اخير، شاهد عصر بازگشت‏به قرآن با انگيزه‏هاى گوناگون و پراكنده و توقع‏ها و انتظارهاى متفاوت هستيم.

گروهى با طرح پرسش‏ها و تهيه پاسخ به قرآن روى آوردند تا براى حرف‏هاى خود مستندى بيابند و به آنچه يافته‏اند رنگ دينى بدهند.

گروهى با بازگشت‏به قرآن، به ظاهر قرآن و الفاظ آن بسنده‏كرده و فهم قرآن و تعقل در حقيقت آن را متروك گذاشته‏اند و دين را وسيله و نردبانى براى رسيدن به دنيا قرار دادند و قرآن را بر هواى خود عطف كردند.

دسته سوم با اهرم قراردادن قرآن، جوامع اسلامى را در برابر استعمار بيدار و متحد كرده و با تكيه بر يك بعد قرآن، ابعاد ديگر آن را فراموش نمودند.

عداه‏اى نيز به جاى طرح بازگشت‏به قرآن، چرايى بازگشت را مطرح نمودند واينكه چرا بايد به قرآن بازگشت و قرآن چه ضرورتى دارد و اساسا انسان چه نيازى به اين رجعت دارد.

در پاسخ به اين سؤال، پرسش‏هاى اصلى‏ترى روى مى‏نمايد كه انسان چه نيازى به دين و وحى دارد و جايگاه و منزلت وحى در زندگى آدمى كجاست؟

و قبل از اين، سؤال مهمترى جلوه مى‏كند كه انسان كيست و چه نيازهايى دارد تا آنگاه بر اساس شناخت انسان از خودش و نيازهايش، نسبت او با دين و وحى و قرآن روشن گردد، چرا كه با مجهول بودن او و نيازهايش همه چيز براى او مجهول خواهد ماند; آنگونه كه على‏عليه السلام فرموده:«فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل‏». (1)

هر كس به ارزش وجودى‏اش نادان باشد، به شناخت ديگران نادان‏تر است و فرق نمى‏كند اين غير، وحى، قرآن، ... باشد كه قدم اول در حوزه معرفت، انسان شناسى است كه انسان با شناخت‏خود به شناخت غير خود مى‏رسد و به سؤال‏هاى بى‏جواب پاسخ مناسب مى‏دهد.

نزديكترين و بى‏خطرترين راه معرفت، تفكر در نفس آدمى است كه با اين تفكر، انسان مجهولات و گم شده خود را باز مى‏يابد و به:

1. قدر،

2. روابط گسترده و پيچيده،

3. استمرار و تداوم،

خود راه مى‏يابد.

قدر عبارت است از:


1 . اندازه


2 . ارزش


3 . برنامه‏ريزى.

اندازه و قدر انسان كدام است؟ اين قدر و اندازه چه ارزشى دارد و براى اين اندازه و ارزش به چه برنامه‏اى نياز است.

استعدادها و سرمايه‏ها و امكانات مجموعه قدر آدمى را تشكيل مى‏دهد; آنچه كه با ساير موجودات مشترك دارد و آنچه كه خاص خود اوست، از غريزه گرفته تا نيروى فكر و عقل و قلب و روح.

انسان موجودى است كه با نيروى فكرش، با داشتن مبادى و معلومات مطلوب، به مجهولش راه پيدا مى‏كند و به شناخت راه‏هاى متعددى دست مى‏يابد.

با نيروى عقل كه نيروى سنجش اوست، به ارزيابى و سنجش راه‏هاى بدست آمده مى‏پردازد و بهترين را نشان مى‏دهد، چرا كه در تعريف عقل آمده است: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان‏» . (2)

اين انسان از مركز ادراك و احساس برخوردار است كه حب و بغض و دوستى و دشمنى و گرايش او را تشكيل مى‏دهد و همه عواطفش را در بر مى‏گيرد كه به اين مركز ادراك و احساس قلب مى‏گويند.

چنين انسانى در برابر ارزش‏ها و اهداف و راه‏هاى بدست آمده و بهترين آنها از قرب و بعدى برخوردار خواهد بود و خود را در جايگاه دور و نزديكى در نوسان مى‏بيند كه نشانگر «روح‏» اوست.

آدمى با معرفت اين مجموعه و اندازه و قدر و تامل در دنياهاى قبل از اين دنيا، به ارزش خود پى مى‏برد كه از دنياى موجود بزرگتر است و به تعبير حضرت على‏عليه السلام براى اين دنيا خلق نشده است: «لسنا للدنيا خلقنا» (3) و دنيا منزلى از منازل سير اوست و دار مجاز و پل عبور است: «فان الدنيا لم‏تخلق لكم دار مقام بل خلقت لكم مجازا لتزودوا». (4)

اينجاست كه انسان به غيب و آخرت گرايش و عشق و كشش پيدا مى‏كند وبه استمرار و ادامه خود مى‏رسد كه بدون اين تفكر و تامل در خويش به خسران مى‏نشيند و به ادامه راهش گرايش نمى‏يابد كه «الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون‏». (5)

از جهت ديگر آدمى خود را با جهان و ديگران در ارتباط مى‏بيند و خود را در دنيايى از روابط احساس مى‏كند و چنان اين احساس، ظريف و زيباست كه به عمق اين حقيقت رهنمود مى‏شود:




  • اگر يك ذره را برگيرى از جاى
    همه عالم خلل يابد سراپاى



  • همه عالم خلل يابد سراپاى
    همه عالم خلل يابد سراپاى



حال براى چگونه رابطه ايجاد كردن و چگونه راه رفتن، چگونه خوابيدن و چگونه گفتن خود را نيازمند ضابطه‏هاى حاكم بر اين روابط احساس مى‏كند.و با شناخت اين مجموعه قدر و روابط گسترده و پيچيده و باور به ادامه و استمرار، انسان به كسى كه او را در اين سير تا انتهاى مقصد راهنمايى كند و براى او برنامه‏اى جامع و كامل ارائه دهد و راه را برايش روشن گرداند، مضطر مى‏شود; آنگونه كه براى رفع عطش به آب اضطرار پيدا مى‏كند.

عشق او به راهش او را عاشق نورى مى‏گرداند كه همه راه را برايش روشن مى‏گرداند. اين نور نمى‏تواند غريزه باشد كه غريزه انسان حتى در مقايسه با غريزه ساير حيوانات ضعيف است و علم و عقل نمى‏تواند اين نقش را ايفا كند كه عقل و علم نور افكنى در سطح محدود هستند; بگذريم از اينكه خود عقل براى روشن شدنش محتاج به نور است .

اينجاست كه ضرورت وحى و دين و قرآن جلوه مى‏نمايد كه اين گسترده و بى‏نهايت را تنها خالق اين مسير با نور خودش مى‏تواند روشن نمايد و قرآن همان نور حق است كه بر قلب پاك پيامبر نازل شده تا همه راه انسان تا مقصد نهايى را روشن گرداند: «قد جائكم من الله نور و كتاب مبين‏». (6)

بنابراين قرآن ضرورت كسانى است كه با معرفت‏به قدر و روابط و ادامه خويش، خود را از دنيا بزرگتر مى‏بينند و عالم شهود را براى خود كم ديده و به دنياهاى بزرگتر و به استمرار خود عشق مى‏ورزند و اين عشق، آنها را عاشق قرآن مى‏گرداند و به قرآن مضطر مى‏نمايد; چرا كه «و الذين يؤمنون بالآخرة يؤمنون به‏»; (7) كسانى گرايش به قرآن پيدا مى‏كنند كه به آخرت گرايش داشته باشند.

1) نهج‏البلاغه، نامه 53.

2) محاسن برقى، ج 1، ص 310.

3) نهج البلاغه، نامه 55.

4) نهج‏البلاغه، خطبه 132.

5) انعام / 12.

6) مائده / 15.

7) انعام / 92.

/ 1