66 - رويت خدا در پرتو روايات اهل البيت عليهم السلام
ابوالحسن موصلى از امام صادق (عليه السلام)روايت كند كه فرمود: دانشمندى يهودى نزد اميرالمؤ منين (عليه السلام)آمد و پرسيد: اى امير مومنان! آيا پروردگارت را در حال عبادت ديده اى فرمود: واى بر تو! من پروردگارى را كه نديده باشم عبادت نمى كنم. پرسيد: چگونه او را ديده اى فرمود: واى بر تو! چشمها با مشاهده او را نبينند؛ ولى دلها با حقيقت ايمان او را در مىيابند. (71)صفوان بن يحيى گويد: ابوقره محدث از من خواست تا او را خدمت امام رضا (عليه السلام)ببرم. از امام اجازه خواستم موافقت فرمود. ابوقره بر امام (عليه السلام)وارد شد و سوال را از حلال و حرام و احكام شرعى آغاز كرد تا به توحيد رسيد و گفت: ما روايت داريم كه خداوند عزوجل رويت و كلام را ميان دو نفر تقسيم كرد. مكالمه و سخن گفتن با خود را به موسى بخشيد و رويت و ديدار خود را به محمد. امام رضا عليه السلام فرمود: پس چه كسى جن و انس را خبر داد كه: لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار ديدگان او را درنيابند و او ديدگان را دريابد؟ (72) و و لا يحيطون به علما علم آنان او را در بر نگيرد؟ (73) و: ليس كمثله شى ء هيچ چيز همانند او نيست (74) آيا محمد نبوده ابوقره گفت: چرا او بوده. فرمود: چگونه ممكن است مردى نزد مردم آيد و به آنان بگويد كه از سوى خدا آمده و آنان را به سوى خدا و حكم و فرمان خدا بخواند و بگويد: لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و: لايحيطون به علما و: ليس كمثله شى ء سپس بگويد: من خود او را با چشمانم ديده و با علمم دريافته ام. او به شكل بشر است. آيا شرم نمى كنيد؟ زنديقان دين ستيز نتوانستند چنين نسبتى را به او بدهند كه چيزى را از سوى خدا بياورد و سپس برخلاف آن را بگويد؟!ابوقره گفت: خداوند خود فرموده: و لقد رآه نزله اخرى (پيامبر) او را ديگر بار هم بديد. (75) امام (عليه السلام)فرمود: آيه ديگرى خود مىگويد كه چه ديده است. زيرا فرموده: ما كذب الفواد ما راى دل آنچه را كه ديده بود دروغ نشمرد. (76) لقد راى من آيات ربه الكبرى البته كه او پاره اى از آيات بزرگ پروردگارش را بديد. (77) و روشن است كه آيات خداى عزوجل غير خداوند است. و خداوند فرموده: لا يحيطون به علما علم آنان او را در برنگيرد. (78)و اگر ديدگان او را ببينند كه احاطه علمى به او پيدا كرده اند و شناخت حاصل شده است.ابوقره گفت: شما روايات را تكذيب مىكنيد؟ امام (عليه السلام)فرمود: اگر روايات با قرآن مخالف باشد، آنها را تكذيب مىكنم. و آنچه همه مسلمانان بر آن اجماع و اتفاق نظر دارند اين است كه: احاطه علمى بر او ممكن نيست، ديدگان او را در نيابند، و چيزى همانند او نباشد. (79)در اين جا دو نوع رويت و ديدار مورد بحث است:1 - رويت پيامبر صلّى الله عليه وآله در زندگانى دنيا2 - رويت مسلمانان در روز قيامت.روايات مكتب خلفا درباره رويت پيامبر متفاوت است: در روايتى از كعب الاخبار گويد: خداوند رويت و كلام را ميان موسى و محمد تقسيم كرد. موسى را با كلام و سخن و محمد را با رويت و ديدار گرامى داشت.درباره رويت مسلمانان در روز قيامت نيز، ما تنها روايت (به اصطلاح) صحيح و معتبر ابوهريره را آورديم كه مىگفت: شما خداوند را (در قيامت) به گونه اى مىبينيد كه خورشيد و ماه را در دنيا و در آسمان صاف مىبينيد. و در اين روز هر كس به دنبال معبود خود مىرود و در جهنم با آنها محشور مىگردند، و تنها مسلمانان باقى مىمانند كه خداوند مىآيد و مسلمانان او را در سيمايى غير آنچه تصور مىكرده اند، مىبينند و او مىگويد: من پروردگار شمايم. و آنان مىگويند: از تو به خدا پناه مىبريم! ما اينجا مىمانيم و از جاى خود تكان نمى خوريم تا پروردگارمان بيايد. ما او را مىشناسيم. سپس خداوند در سيمايى كه او را مىشناسند در جمع آنان در آيد و آنها گويند: آرى، تو پروردگار ما هستى. پس به دنبالش روند و داخل بهشت گردند.و در پايان اين روايت آمده است: مردى در محشر بر جاى مىماند كه در حالى كه روى خود را به سوى جهنم كرده و به خدا نيرنگ مىزند، گام به گام از آن دور مىشود تا به در بهشت مىرسد. در اينجا خداوند مىخندد و به او اجازه مىدهد تا وارد بهشت گردد و چون بدانجا در آيد خداوند به او مىگويد: هر چه مىخواهى درخواست كن. او نيز هر چه مىخواهد درخواست مىكند و پس از پايان خواسته هايش، خداوند دو برابر آنچه خواسته عطايش نمايد.در اينجا پرسشهايى است كه ممكن است از معتقدان به صحت اين روايت بپرسيم:1 - ابوهريره در روايتش مىگويد: خداوند شكل خود را تغيير مىدهد اين تغيير چگونه است آيا در هر بار كه تغيير شكل مىدهد با مرتبه پشين متفاوت است2 - ابوهريره مىگويد: خداوند سپس به شكلى كه او را مىشناسند مىآيد اين سخن دلالت دارد كه مسلمانان پيش از آن خداوند را ديده اند. حال مىپرسم: سيماى خداوندى را كه برادران اهل سنت ما ديده اند، چگونه است3 - ديگر اينكه، آيا خداوند جسم است و همانند انسان شكل و اندازه خاص دارد و راه مىرود تا مومنان به دنبال او بروند؟4 - آيا خداوند مىخندد و با خنده خود از بدكار درمى گذرد و او را وارد بهشت مىكند؟ بنابراين، حساب روز قيامت چه مىشود؟ و پاداش و كيفر در كجاست و با اين حال چه فايده اى دارد؟ و شگفت آنكه دانشمندان حديث در مكتب خلفا امثال اين روايات را در كتابهاى ايمان و توحيد خود آورده اند!!و در نتيجه اعتقاد به درستى اين روايات است كه سلفيان و وهابيان خداى متعال را جسم مىدانند.اين روايات مكتب خلفا درباره رويت خدا توسط مومنان بود. اما فشرده روايات مكتب اهل البيت و اوصياى پيامبر صلّى الله عليه وآله در اين باره بدين گونه بود كه: در اولين دليل، وصى پيامبر صلّى الله عليه وآله رويت خدا را رويت قلبى دانستند و رويت با چشم را نفى كردند. و ما دريافتيم كه واژه رويه الله هرگاه در مصادر و مدارك اسلامى يافت گردد، مقصود از آن رويت قلبى برخاسته از حقيقت ايمان است، نه رويت با چشم سر. و با استناد به روايات شيخ صدوق از امام رضا عليه السلام مىگوييم:رويت و ديدن اشيا با چشم سر، متعلق به اجسام مادى است. و موجوداتى كه جسم مادى ندارد - مانند روح - با چشم سر ديده نمى شوند بلكه تنها از راه آثار شناخته مىشوند.و خداوند جليل جسم مادى حجم دار نيست تا با چشم سر ديده شود، بلكه ذات اقدس او تنها از راه آثار قدرت و علم و حكمت و ساير آثار صفات ربويى شناخته مىگردد.و در روايت ديگرى، امام رضا (عليه السلام)در پاسخ سوال كننده اى كه از درستى و نادرستى اين روايت مىپرسد كه: خداوند سخن گفتن و ديدار با خود را ميان موسى و محمد تقسيم كرد اين روايت را تكذيب مىكند و مىفرمايد: پس اين آيات خداوندى را چه كسى به جن و انس رسانيد كه: ديده ها او را درنيايند و او ديده ها را درك كند و مخلوقات از درك او عاجزند و هيچ چيز همانند او نيست!و آنگاه كه سائل سخن امام را تكذيب اين روايات مىداند، امام مىفرمايد: آرى، هر روايتى را كه با قرآن در تعارض باشد تكذيب مىكنم.پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله از سوى خداوند مامور گرديد تا قرآن و اهل البيت را مقياس و ميزان شناخت اسلام معرفى نمايد. اما برخى از مسلمانان (اگر چه) اهل البيت را جزء اين مقياس نمى دانند، ولى همگى به اينكه قرآن كريم ميزان شناخت اسلام است، اعتراف دارند.با اين حال، دانشمندان مكتب خلفا به جاى آنكه روايات را بر قرآن عرضه بدارند تا درستى و نادرستى آنها روشن گردد، قرآن را موافق با اين روايات تاويل و معنى مىكنند. يعنى ايشان احاديث ابوهريره و كعب الاخبار و امثال آنها را ميزان و مقياس قرار داده و آن را سنت نبوى ناميده اند و خود را نيز اهل سنت مىنامند.آنان آيات محكم قرآنى را از معناى ظاهرش منحرف كرده و با اين كار حرمت مقياس قرآنى را زير سوال برده اند.ما ديديم كه امام رضا (عليه السلام)اصرار مىورزيدند كه قرآن مقياس روايات است، و اگر روايتى با قرآن در تعارض باشد نبايد مورد توجه قرار گيرد.و در رد پندار كسانى كه رويت خدا را ممكن مىدانستند، قول خداى سبحان را تلاوت مىكنند كه: لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار ديده ها او را در نيابند و او ديده ها را دريابد.(80)و درباره اين سخن خداى متعال كه فرموده: وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره صورتهايى در آن روز خرم و شادابند و به سوى پروردگارشان نظاره مىكنند.(81)مى فرمايد: به سوى امر پروردگارشان نظر دارند. يعنى: منتظر امر و فرمان پروردگارند. و اين همانند سخن خداى متعال در نقل داستان اولاد يعقوب است كه به پدرشان گفتند: و اسئل القريه التى كنا فيها از قريه اى كه ما در آن بوديم سوال كن. (82) يعنى از اهل آن قريه سوال كن. و بدين گونه ساير آياتى كه ظاهر آنها دلالت بر جسم بودن خداوند متعال دارد، تاويل و معنى مىگردد.معتقدان به اين اقوال را مجسمه و مشبهه گويند. زيرا پروردگار عالميان را جسم دانسته و او را به مخلوقاتش تشبيه مىكنند.بارى، امامان اهل البيت عليهم السلام تفسير چنين آياتى را بيان فرمودند و مقصود از ساق و يد و عرش و همانند آنها در آيات كريمه قرآن را، روشن نمودند، و از تحريف در روايت ان الله خلق آدم على صورته (83) چنان كه گذشت - پرده برداشتند. و ما چون درصدد بيان و ايراد همه آنها نبوديم، تنها به ذكر نمونه هايى از احاديث متعارض در صفات خداوند متعال در دو مكتب بسنده كرديم، و نشان داديم كه هر مكتبى آيات قرآنى را از ديدگاه خاص خود تاويل و معنى مىكند، و اختلاف در صفات خداوندى بدين گونه پديد آمده است. والحمد لله رب العالمينتوحيد شيخ صدوق و عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق مراجعه نماييد.(1). ذراع فاصله آرنج تا سر انگشت دست و حدود پنجاه سانتى متر است. (مترجم)(2). صحيح بخارى، كتاب الاستئذان، باب بدء السلام، جلد 2 ص 59. صحيح مسلم، كتاب الجنه و صفه نعيمها، باب يدخل الجنه اقوام... حديث 28 ص 2183 - 2184. و توحيد ابن خزيمه، ص 40 - 41.(3). صحيح مسلم، كتاب البر و الصله و الاداب، باب النهى عن ضرب الوجه 112 - 116، ص 2016 - 2017. در مسند احمد جلد 2 ص 244 و 251 و 315 و 323 و 434 و 463 و 519 نزديك به اين معنى آمده است.(4). صحيح مسلم، كتاب القدر، باب حجاج آدم موسى، ص 2042 - 2043، حديث 13 و 14 و 15. صحيح بخارى، كتاب القدر، باب تحاج آدم و موسى عندالله، جلد 4 ص 98، كتاب التوحيد، باب قوله و كلم الله موسى تكليما جلد 4 ص 199. سنن ابوداوود، كتاب السنه، باب فى القدر، جلد 4 ص 222. و توحيد ابن خزيمه، ص 54 - 57.(5). سوره زمر / 67.(6). صحيح بخارى، كتاب التفسير، جلد 3 ص 22 و كتاب التوحيد، جلد 4 ص 192. صحيح مسلم، كتاب صفه القيامه... حديث 19 و 20 و 24 و 25 ص 2147 - 2148. سنن ترمذى، كتاب التفسير، جلد 5 ص 371. سنن ابوداوود، جلد 4 ص 234. و در تفسير طبرى و تفسير ابن كثير و ابن جوزى و سيوطى در تفسير آيه مذكور.(7). صحيح بخارى، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 186. كنز المعال، جلد 1 ص 224 حديث 1130 و 1131. الترغيب و التذهيب، جلد 2 ص 48. تفسير ابن كثير، جلد3 ص 126. تفسير قرطبى، جلد 6 ص 122 و تفسير سيوطى، جلد2 ص 526.(8). صحيح بخارى، جلد 3 ص 122. صحيح مسلم، كتاب صفات المنافقين، حديث 23 ص 2148.(9). توحيد ابن خزيمه، ص 53.(10). مائده / 64.(11). يس / 83.(12). آل عمران / 26.(13). صحيح بخارى، كتاب التفسير، تفسير سوره ق و كتاب التوحيد، باب ان رحمه الله قريب من المحسنين جلد 4 ص 191. سنن ترمذى، كتاب صفه الجنه، جلد 4 ص 692. صحيح مسلم، كتاب الجنه، باب النار يدخلها الجبارون و... حديث 35 - 38 ص 2186 و 2187. توحيد ابن خزيمه، ص 92 - 98. تفسير طبرى، جلد 26 ص 105. تفسير ابن كثير، جلد 4 ص 226 - 228. و تفسير سيوطى، جلد 6 ص 106.(14). صحيح بخارى، كتاب التفسير، باب تفسير سوره القلم. صحيح مسلم، كتاب الايمان، باب معرفه طريق الرويه، حديث 302 ص 167 - 168. سنن ابوداوود، كتاب الرفاق، باب فى سجود المومنين يوم القيامه. جلد 2 ص 326. مسند احمد، جلد 3 ص 17. تفسير طبرى، جلد 29 ص 24. تفسير ابن كثير، جلد 4 ص 407. و تفسير سيوطى، جلد 6 ص 254 - 256.(15). صحيح بخارى، كتاب التوحيد، باب قوله وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره جلد 4 ص 189.(16). سنن ابن ماجه، حديث 182. سنن ترمذى، تفسير سوره هود، حديث اول. مسند احمد، جلد 4 ص 11 و 12.(17). سنن ابوداوود، كتاب السنه، حديث 4726. سنن ابن ماجه، مقدمه. سنن دارمى، كتاب الرفائق. و نيز مراجعه كنيد: كتاب التوحيد از محمد بن عبدالوهاب (ت 1206 هـ) و منهاج السنه ابن تيميه.(18). صحيح بخارى، كتاب التهجد، باب الدعاء و الصلاه فى آخر الليل. و كتاب التوحيد، و كتاب الدعوات، باب الدعاء نصف الليل. صحيح مسلم، كتاب الدعاء، باب الترغيب فى الدعاء و الذكر فى آخر الليل. سنن ابوداوود حديث 4733. سنن ترمذى، جلد 2 ص 233 و 235 و جلد 13 ص 30. سنن ابن ماجه، حديث 1366. سنن دارمى، كتاب الصلاه و موطا مالك، كتاب القرآن، باب 30. مسند احمد، جلد 2 ص 264، 267، 282، 419، 433، 487، 504، 521، و جلد 3 ص 34، و جلد 4 ص 16.(19). سنن ترمذى، ابواب الصوم. سنن ابن ماجه، كتاب اقامه الصلاه. مسند احمد، جلد 2 ص 433.(20). اين دو روايت از قول ابوهريره صحابى معروف است كه در تفسير سوره ق. صحيح بخارى، جلد 3 ص 128، آمده است. و نيز در باب وجوه يومئذ ناضره از كتاب التوحيد همان كتاب، جلد 4 ص 191.(21). صحيح بخارى، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 185 و با شرح بيشتر جلد 4 ص 190.(22). سنن ترمذى، كتاب الزهد، جلد9 ص 229.(23). صحيح بخارى، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 188.(24). صحيح بخارى، كتاب التوحيد، و كتاب الصلاه، و كتاب التفسير. صحيح مسلم، كتاب الصلاه، سنن ترمذى، جلد 10 ص 18 و 20.(25). صحيح مسلم، كتاب الايمان، صحيح بخارى، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 188.(26). صحيح مسلم، كتاب الايمان، حديث 229. صحيح بخارى در تفسير سوره نساء، جلد 3 ص 80 و كتاب التوحيد، جلد 4 ص 189.كاش اين بينندگان خدا بر ما منت نهاده و صورت پروردگار خود را بدان گونه كه ديده اند و ساق او را كه علامت ميان آنها و پروردگارشان بوده، براى ما توصيف مىكردند كه اين فضيلت بزرگى است و سزاوار سپاس و ستايش بسيار!(27). صحيح بخارى، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 191. صحيح مسلم، كتاب الايمان حديث 296.(28). صحيح مسلم، كتاب الايمان، حديث 297.(29). سنن ابن ماجه، مقدمه، حديث 184.(30). سنن ترمذى، كتاب صفه الجنه، جلد 10 ص 18 - 19.(31). سنن ابن ماجه، كتاب الزهد، حديث 4336 ص 1451 - 1452. سنن ترمذى، ابواب صفه الجنه، جلد 10 ص 16 - 17.(32). ابن خزيمه، محمد بن اسحاق، حافظ بزرگ و امام امامان در مكتب خلفا، متوفاى 311 هجرى، در حديث استاد بخارى و مسلم است. كتاب او در سال 1378 ه در قاهره چاپ و منتشر گرديده است. شرح حال او را مقدمه كتاب بجوييد.(33). اين كتاب در سال (1960 م) در ليدن به چاپ رسيده است.(34). امام حافظ شمس الدين محمد بن احمد عثمان بن قايماز الذهبى (ت 748 ه) كتاب او به وسيله كتابفروشى سلفيه در مدينه منوره در سال 1388 هجرى با چاپ دوم منتشر شده است.(35). توحيد صدوق، چاپ تهران 1378 هجرى قمرى، ص 153.(36). همان ص 15.(37). همان، ص 102، حديث 16.(38). توحيد صدوق، ص 153، حديث اول.(39). ص / 75.(40). توحيد صدوق، ص 153 - 154، حديث دوم.(41). زمر / 67.(42). انعام / 91.(43). همان، ص 161، حديث اول.(44). تفسير قرطبى، جلد 10 ص 250 در تفسير آيه. تفسير ابن كثير، جلد5 ص 63 كه در آن آمده است: آنچنان بخيل و خسيس مباش كه به هيچ كس چيزى ندهى. چنان كه يهود گفتند: دست خدا بسته است. يعنى خدا را بخيل دانستند.(45). قلم / 42.(46). توحيد صدوق، ص 155، حديث سوم. بحارالانوار، جلد 4 ص 7، حديث 16.(47). قلم / 42.(48). قلم / 43.(49). عيون اخبار الرضا، تفسير نورالثقلين، جلد 5 ص 395.(50). تفسير قرطبى، جلد 6 ص 254.(51). مفردات راغب، واژه سوق.(52). معجم الفاظ القرآن كريم، واژه سوق.(53). توحيد صدوق، ص 327، حديث 4و 5.(54). همان، ص 319، حديث 1.(55). هود / 7.(56). توحيد صدوق، ص 319، حديث 2.(57). هود / 7.(58). بقره / 255.(59). بقره / 259.(60). بشرين مروان برادر خليفه اموى عبدالملك مروان و فرماندار او (به سال 74 هجرى) در عراق بود و در بصره از دنيا رفت.(61). تفسير طبرى، جلد 3 ص 8. اساس البلاغه ص 390، ماده كرس.(62). انعام / 80.(63). اعراف / 89.(64). غافر / 7.(65). فجر / 22.(66). تفسير نورالثقلين، جلد 5 ص 574، حديث 20 به نقل از عيون اخبار الرضا.(67). توحيد صدوق، ص 176، حديث 7.(68). توحيد صدوق، ص 175، حديث 2.(69). توحيد صدوق، ص 176 - 177، حديث 8.(70). همان، ص 183 - 184، حديث 20.(71). توحيد صدوق، ص 109، حديث 6.(72). انعام / 103.(73). طه / 110.(74). شورى / 11.(75). نجم / 13.(76). نجم / 11.(77). نجم / 18.(78). طه / 110.(79). توحيد صدوق، ص 110 - 112، حديث 9. بحارالانوار، جلد 4 ص 31، حديث 4. كافى، كتاب التوحيد، باب ابطال الرويه، حديث 2.(80). انعام / 103.(81). قيامت / 22 و 23.(82). يوسف / 82.(83). درباره صفات خداوند به كتابهاى: كافى كلينى، كتاب التوحيد.