بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
«.... تا طبقى امروت آوردند، امرودهاى نيك بزرگ ... ملك شاه مهتر رشيد را پرسيد كه در غزنين امرود بدين بزرگى باشد؟او جواب داد: كه در ولايت غزنين چهار ناحيت است، كه آنرا انوع (؟) و خمار و لمغان و شاه بهار خوانند .... (1)» ازين چهار ناحيت لمغان اكنون هم مشهور است، و املاى «انوع» شايد تصحيف شده باشد، و شاه بهار را هم از قول استاد بيهقى مورخ دوره غزنوى و معجم البلدان مىشناسيم، و اكنون شيبار گويند نزديك غزنه، ولى خمار همان جائى است، كه منهاج سراج، و على بيهقى (ابن فندق) ذكر آنرا آوردهاند، و ابو الخير خمار طبيب معروف عصر سلطان محمود به آن ناحيت منسوب است.بعد از ملاحظه اين اسناد تاريخى بايد فكر كرد، كه خمار كجا بود؟طورى كه در بالا گفتيم، به قرار گفته منهاج سراج جوزجانى بايد طرف كابل و ياد در نواح شمالى كابل و شمال شرقى غزنه باشد، چه اگر بخواهيم از غزنى به طخارستان رويم بايد ازين نقاط بگذريم.در حدود غرب شمال غزنه، و طرف شمال غرب كابل در راههائى كه از باميان به غزنه روند، جائى به نام (كهنه خمار) در درهاى ميدان غربى كابل واقع است، و شايد دره خمار تاريخى همين خمار باشد، و درين صورت بايد جمله قشون سلجوقى بر غزنه از راههاى باميان به سمت غزنه صورت گرفته باشد. و همچنان ريشه اين نام را در (پل خمرى) موجوده مىتوان يافت، كه نزديك بغلان تخارستان افتاده، و شهر صنعتى دوره حاضر است.
(22) برغند
ضبط نام اين قلعه در اصل و مط (بزغند) است، بزاى هوز، ولى در اكثر نسخ راورتى برغند بوده براء مهمله قرشت. گرديزى گويد:كه محمد فرزند سلطان محمود در قلعه (برغند) محبوس بود، چون سلطان مسعود روى به هندوستان نهاد، او را از ان قلعه بياوردند (2) مستر راورتى از روى نسخ خطى طبقات آنرا (برغند) ضبط كرده.(1) آداب الحرب و الشجاعه، ص 20-(2) زين الاخبار، ص 87 در نسخه مطبوع تهران (برعند) نوشتهاند، شايد يك نقطه غين افتاده باشد-