بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سخن ديگر اينها دعوي است ميگويد من از طرف خدا آمدهام، اين دعوي را با معجزه بايد ثابت كنند، آن دعوت را با برهان ميتوان اثبات كرد لذا در هنگام استدلال بر توحيد دليل اقامه ميكنند، براهين اقامه ميكنند، نميگويند ما حالا چون عصا را اژدها كرديم خدايي هست آن را بدون معجزه هم ميتوان فهميد البته اگر دعوي ثابت شد دعوت را هم خيليها ميپذيرند، يعني اگر ثابت شد كه اين شخص پيامبر است يقينا خدايي هست كه او را فرستاده است، به سخن او اطمينان پيدا ميكنند. اكثر مردم اين چنيناند، امّا دعوت نيازي به معجزه ندارد با برهان ميتوان اثبات كرد، خواصّ آن دعوت را با برهان ميفهمند، ولي دعوي را البته بايد با اعجاز يا نشانههاي ديگر تثبيت بكنند. براي اثبات دعوت، آن براهين هم كافي است معجزه هم به نوبه خود سهمي دارد و مانند آن. براي رسيدن به آن دعوت سه راه وجود دارد: يكي تجربه است، ما اگر بخواهيم اشياي خارجيه را بشناسيم، مثلاً از علوم تجربي نظير طب، فيزيك و امثال آن آگاه بشويم، تنها راهش تجربه است، چون امور جزيي است. عقل كه براهين كلي را اقامه ميكند گرچه خطوط كلي را ميفهمد ولي درباره جزئيات خارجيه هيچ نقشي ندارد. با براهين عقلي هرگز نميتوان جزئيات خارجيه را ، مثل اين كه حالِ مريض چگونه است، اثر فلان دارو چيست تشخيص داد. راه عقل نيست، عقل براي كليات جهان است جهان بيني است نه آثار خاصه اشياي مشخص، اين ها را با تجربه ميتوان اثبات كرد.راه دوم، كشف و شهود معصومانه است و راه سوم هم قول معصوم ـ عليهم السلام ـ اينها سه راه است كه عقل در آنها راه ندارد، ولي براي اثبات مسائل ماوراي طبيعي سه راه وجود دارد: عقل، ظواهر ديني و تهذيب نفس. علوم تجربي در اين گونه امور راه ندارد؛ يعني هرگز با طب و فيزيك و علم هندسه و امثال آن نميتوان مسئله معاد، فرشتهها، اسماي حسناي حق، صفات حق، توحيد حق و امثال آن را اثبات كرد، اصلاً اينها در اين حرم امن راه ندارند، اين راههاي گوناگون همه رفتني است. در بخشي از قرآن كريم به اين سه راه ظاهرا اشاره كرده است آيه 8 سوره مباركه حشر اين است كه فرمود: «و من الناس من يجادل في الله بغير علم و لا هديً و لا كتابٍ منير» بعضيها درباره حق جدال ميكنند بدون اينكه به هيچ يك از اين سه راه آشنا باشند، نه سخن عالمانه و مستدل و برهاني دارند، نه از ظواهر ديني استفاده كردهاند نه وحياي به آنها رسيده است، اگر برهان عقلي نبود، اگر شنيدن از معصوم نبود، اگر وحي سماوي نبود كسي حق جدال در دين ندارد جاهل را با عالم بحث نيست گرچه سؤال هست اين «فاسئلوا اهل الذّكر»13 براي همين است سؤال كنيد براي اين كه با سؤال چندين نفر اجر ميبرند اما اگر كسي آشنا با مبادي بحث نيست بخواهد جدل كند خود را خسته ميكند، جاهل حق بحث با عالم را ندارد، امّا حق سؤال را دارد، راه براي او باز است، چند سالي درس ميخواند و با مبادي آشنا ميشود، ممكن است از آن عالم هم بالاتر برود، اما كسي كه به مبادي آشنا نيست بخواهد جدل كند ميشود «بغير علم و لا هديً و لا كتاب منير» اين شخص يا مقلّد گمراه است يا متبوع گمراه. فرق آيه 3 و 8 همين سوره مباركه آن است كه يكي درباره تابع گمراه است ديگري درباره متبوع گمراه.