پاسداران بزرگ اسلام(17)
عَلّهامه مجلسيسيدمحمد جواد مهري علامه مجلسي، نامي است مقدس و واژهاي است شريف که مکتب تشيّع به آن افتخار ميورزد.علامه مجلسي، بزرگمردي که تاريخ روحانيت اسلام، نظير او را کمتر به خود ديده است. علامه مجلسي يگانه روزگار،فقيه اهل بيت، مجدد و رونق دهنده مذهب، حامي اسلام، درياي بيکران علم و فضيلت و پربارترين نويسنده، شخصيتي است که در آموزشگاه اهلبيت به والاترين مقام ارتقاء يافت و در راه خدمت به اين مکتب مقدّس، همچنان آفتابي تابان در آن برهه تاريک از زمان درخشيد و تا جهان زنده است، مجلسي زنده است و همواره ميدرخشد و از فروغ دانشش نسلها، يکي پس از ديگري بهره ميبرند و روشنايي کسب ميکنند. علامه مجلسي، ابر مردي که بحارالانوارش ـ يعني بزرگترين دائرةالمعارف اهل بيت عصمت و طهارت ـ براي هميشه استاد استادان و هدايت کننده گمراهان بوده و همانند درياهائي از نور ظلمتها را ميشکافد و تيرگيها را ميزدايد، و خود بهترين معرف آن بزرگوار است. درباره او گفتهها بسيار است، آنقدر در ستايشش چکامهها سرودهاند و مقالهها نوشتهاند و کتابها نگاشتهاند و سخنها گفتهاند ولي هر چه گفتند و نوشتند و سرودند، يک از هزار بيش نبود زيرا اوکسي است که پرورش يافته در مکتب امام صادق((ع)) است، همان به که پرورش دهندهاش، او را شناسد. گو اينکه در توان ما نيست که او را بشناسانيم، زيرا خود، او را نشناختهايم،ولي براي اينکه برادران و خواهران خواننده بتوانند به گوشهاي از زندگي سراسر افتخار ايشان پي ببرند، برخي از گفتارهاي علما و بزرگان را در تعريف وي نقل ميکنيم: مرحوم شيخ حر عاملي در کتاب املالآمل چنين ميگويد: «سرور والا مقام ما،محمد باقر، فرزند محمد تقي مجلسي، دانشمند، با فضيلت، استاد، کارآزموده، پژوهشگر، موشکاف، بسياردان، بسيار آگاه، فقيه،متکلم، حديث دان، مورد اعتماد همگان و جامع تمام خوبيها و فضيلتها، بلندپايه و گرانقدر ـ که خداوند عمرش را دراز کند ـ داراي آثار سودمند بسياري است مانند بحارالانوار در اخبار ائمه اطهار که روايتها و احاديث تمام کتب شيعي به استثناي کتب اربعه و نهجالبلاغه- که کمتر از آن نقل ميکندـرا با ترتيبي شيوا و نظمي دقيق گرد آوري نموده و مشکلات آن را توضيح داده است. مرحوم شيخ يوسف بحراني در لؤلؤة البحرين چنين ميگويد: «علامه دانشمند، شناور درياهاي نور و مستخرج دُرهاي شاهوار و گنجهاي پر ارج اخبار و آثار، آن کس که نه تنها در دوران خويش بلکه قبل از آن و بعد از آن نيز براي او همتائي در ترويج دين و احياي شريعت سيد مرسلين و در تأليف و تصنيف و امر به معروف و نهي از منکر و ريشهکن کردن ستمکاران و مخالفان و هواپرستان و بدعتگذاران و دشمنان سرسخت بويژه فرقه صوفيه بدعتگذار- نبوده و نيست. او محمد باقر فرزند محمدتقي، فرزندمقصودعلي معروف به مجلسي است. در زمان خود پيشوا و رهبر امت بود و روايات و علم حديث و علوم ديگر را ميدانست. او رئيسي بود که جمع بين رياست دنيوي و ديني نمود، امام جمعه و جماعت بود. او همان کسي است که روايات اهل بيت را در کشورهاي مختلف ـ بخصوص ايران ـ منتشر ساخت واحاديث را از عربي به فارسي ترجمه کرد. سختگيري آن مرد بزرگ در امر به معروف و نهي از منکر زبانزد عام و خاص بود. هر کس به سوي او روي ميآورد، به وي احسان مينمود...» مرحوم مقدس اردبيلي چنين گويد:«محمد باقر، فرزند محمدتقي، فرزند مقصودعلي، مشهور به «مجلسي»ـسايه بلندپايهاش پايدار بادـ استاد ما و شيخ ما و شيخاسلام و مسلمين، خاتم مجتهدين، امام، علامه، پژوهشگر، دقيق، بلند پايه، عظيمالشان، يگانه دوران، بيهمتاي زمان، ثقه، حجت، بزرگمنش، دانشمند و داراي تصنيفات خوب، بزرگواري و بلند پايگي و عظمت و تبحر او در علوم عقلي و نقلي و دقت نظر او و محکم بودن راي و تدبير او و امانت و عدالت او مشهورتر از اين است که بيان شود و بالاتر از اين است که در واژهها گنجانده شود... داراي کتابهاي بسيار ارزشمندي است، به من اجازه داده است که همه آنها را روايت کنم».صاحب کتاب حدائقالمقربين گويد: «مولاي ما، محمدباقر مجلسي((ره)) برتر از بزرگترين فقها و محدثين و علماي دين بود. او در فنون فقه و تفسير و حديث و رجال و اصول و کلام بر ديگر فضلاي دهر برتري داشت. هيچ يک از دانشمندان و اهل علم و عرفان ـ از متقدمين و متأخرين ـ بر او پيشي نگرفته است، نه در جلالت و عظمت شان و نه درجامعيت و قربش به درگاه خداوند رحمان». کوتاه سخن اينکه علماي قديم و جديد، همه، علامه مجلسي را به بزرگي ياد کردهاند و خدمات ارزشمند او را نسبت به مذهب و مکتب ارج نهادهاند و خود اعتراف ميکنند که آنچه در تعريف و ستايش آن بزرگوار گفتهاند مشتي از خروار بيش نيست.حالات علامه مجلسي:
علامه مجلسي، مانند ديگر بزرگان ما که در آن دوران ميزيسته اند به ناچار با دستگاه حاکم ـ که غاصبانه حکومت اسلامي را تصرف کرده و گاهي چهره به ظاهر حقي نيز به خود ميگرفتندـ برخوردي مدبرانه و مسالمتآميز داشت. هم از لحاظ عدم رشد فکري کامل مردم آن زمان و هم براي ترويج مذهب جعفري و براي نشر معارف و علوم اهل بيت «عليهمالسلام»، بزرگان ما با شاهان صفوي تقيهوار زندگي کرده و از امکانات بسيار آنان براي خدمت به فرهنگ اسلام بيشترين استفاده را مينمودند. با اينکه قبلا اين مطلب را تذکر داديم ولي در اينجا ـ بنا بر اهميت موضوع ـ تکرار ميکنيم که اين شاهان، غاصب بودند و بهترين آنها که - بفرموده حضرت امام دام ظله- براي او فاتحه ميخوانند و مرثيه سرائي ميکنند، براي اينکه يک اهانت مختصري به او شده بود، دستور داد، از سرهاي مخالفين تلي ساختند! اينان به هيچ وجه طرفدار مذهب نبودند، بلکه تمام کوشش آنها در حفظ تخت و تاج خود بود، و علماي ما با آن همه رواياتي که در مذمت و نهي از تقرب به سلطان در کتابهاي خود نقل نمودهاند، قطعا به شاهان روي نياورده بلکه همواره از آنان رويگردان بودند ولي براي حفظ اسلام ـ در آن برهه خاص از زمان و با شرايط موجودـ چاره اي جز استفاده از امکانات آنان براي اين هدف والا نداشتند.در اينجا خوانندگان محترم را به شنيدن سخنان بسيار مهم امام خميني در اين مورد جلب ميکنم: «در امور سياسي، در اين صد و چند سال اخير که نزديک به زمان ما است و يا مقداري پيشتر برويم، ميبينيم طايفهاي از علما، از مقاماتي گذشتهاند و به بعضي از سلاطين متصل شدهاند با اينکه ميديدند مردم با سلاطين مخالفند، ولي براي ترويج ديانت، براي ترويج تشيع اسلامي، براي ترويج مذهب به سلاطين متصل شدند و آنان را به ترويج مذهب تشيع وادار کردند. آنها آخوند درباري نبودند! اين اشتباهي است که بعضي از نويسندگان ما ميکنند اين آقايان اهداف سياسي داشتند، اغراض ديني داشتند. به محض اينکه به گوش کسي خورد: مرحوم مجلسي رضوانالله عليه، محقق ثاني رضوانالله عليه، شيخ بهائي رضوانالله عليه با آنها رابطه داشتند، به سراغ آنها ميرفتند، نبايد خيال کنند که اين آقايان براي کسب جاه و عزت، احتياج به سلاطين داشتند و ميرفتند تا سلطان حسين يا شاه عباس به آنها عنايتي بکنند!! اين حرفها درکار نبوده است اينها گذشت کردند، مجاهده نفساني کردند تا بدينوسيله و بدست آنان مذهب را ترويج نمايند در محيطي که وقتي از سب حضرت امير((ع)) جلوگيري شد، در يکي از بلاد ايران تا شش ماه مهلت خواستند که سب بکنند! در چنين محيطي که سب حضرت امير((ع)) رايج بوده و از مذهب تشيع خبري نبوده، اين آقايان با مجاهده، خودشان را پيش مردم طوري کردند که در آن عصر به آنان اشکال داشتند ـ البته از باب نفهمي ـ در زمان ائمه ((ع)) هم بودهاند افرادي که براي خدمت به شيعه، متصل ميشدند به بعضي مقامات مانند عليبن يقطين. اين درباري شدن نيست آدم سازي است». در اين رابطه خوب است، برخي از رواياتي را که علامه مجلسي در «بحارالانوار» نقل نمودهاند يادآور شويم:1ـ امام جعفر صادق((ع)) ميفرمايد: «کساني که ما را شناختند، اميد نجات دارند مگر سه گروه:1- همکاران سلطان ستمکار
2- همراهان با نفس و هوا
3- آنان که فسق و گناه را آشکار نمودهاند. »2ـ پيامبر اکرم((ص)) ميفرمايد: «بيوفاترين مردم ملوک و پادشاهانند. دوستانشان اندک و شقيترين مردم همانها ميباشند». 3- پيامبر اکرم ((ص)) ميفرمايد: «چون قيامت بپاشود، منادي فرياد برآورد: ستمکاران و ياران و کمککنندگانشان پيشآيند، همانها که کوچکترين کمکي (به ستمگران)کردند، احيانا دوات ستمپيشهاي را ليقه نموده و کيسهاي را براي آنها بستند و يا مرکب براي قلمشان فراهم ساختند، اينان با ستمگران همنشين و محشورند».4- پيامبر اسلام ((ص)) فرمود: «علما، امينان پيامبرانند تا آن زمان که در دنيا داخل نشدهاند. سئوال شد: چگونه در دنيا داخل ميشوند؟ حضرت فرمود:آن هنگام که پيروي از سلطان کنند، پس اگر آنان را چنين ديديد، به آنها اعتماد نکنيد و از آنها برحذر باشيد نسبت به دينتان. 5- پيامبر اکرم فرمود: «چهار چيز قلب را فاسد ميکند و همچنانکه آب گياه را ميروياند، نفاق را در دل انسان ميروياند:
1- شنيدن صداي لهو
2- بدزباني و فحاشي
3- رفتن به دربار سلاطين
4- دنبال کردن صيد. 6- حضرت رسول ((ص)) فرمود: «...ملازم سلطان، هر اندازه به او نزديک شود، همان اندازه از خدا دور ميگردد». و در اين زمينه روايات جالب ديگري نيز ـ علامه بزرگوار ـ در بحارالانوار نقل ميکند، که هر يک دليل روشن و واضحي است بر بعد و دوري و نزاهت علامه از نزديک شدن به درگاه سلاطين جور و ستم، و آنان که تا کنون ميپندارند شاهان صفوي خواهان ارتقاء مذهب بودند، خوب است با دقت تاريخ را بررسي کنند، گر چه تاريخنويسان آن زمان، کمتر حقيقت را درک کرده يا اينکه آنان نيز تقيهوار با حوادث روزگار برخورد کردهاند که در هر صورت بايد گفت: تاريخ ـ متأسفانه ـ تاريک است! ادامه دارد