خطبه 057-با خوارج
و اين از كلام عاليمقام است عليه السلام (كلم به الخوارج) كه سخن كرد به آن خارجيان وقتى كه مى گفتند چون راضى شديم به تحكيم لغزيديم و خطا كرديم، پس بازگشتيم و از آن توبه نموديم تو نيز توبه كن و از آن رجوع نماى تا اطاعت تو كنيم، فرمود كه: (اصابكم حاصب) برساد بر شما باد سختى كه سنگريزه اندازد! (و لا بقى منكم ابر) و باقى مماناد از شما مصلح كارساز! و در بعضى روايات به تاء منقطه واقع شده است.
يعنى هلاك باد از شما خبردهنده حكايت كننده.
و در بعضى ديگر به باء موحده و راء معجمه وارد گشته.
يعنى نابود باد از شما برجهنده دونده.
(بعد ايمانى بالله) آيا بعد از ايمان آوردن من به حضرت پروردگار.
(و جهادى مع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم) و غزا كردن من در خدمت رسول مختار و فرستاده آفريدگار.
(اشهد على نفسى بالكفر) گواهى دهم بر نفس خود به كافر شدن و از دين برگشتن.
(لقد ضللت اذا) هرآينه گمراه باشم اين هنگام كه بر كفر خود گواهى دهم.
(و ما انا من المهتدين) و نباشم از راه يافتگان و نجات يابندگان.
(فاوبوا شر ماب) پس باز گرديد از بدترين جاى بازگشت به سوى حق.
(و ارجعوا على اثار الاعقاب) و رجوع كنيد به حق بر اثر پاشنه ها
ى خود.
مراد آن است كه از آنجا كه بيرون شده ايد يعنى از كفرى كه بر خاطر شما گذشت، بازگرديد به راه حق.
(اما انكم ستلقون بعدى) بدانيد كه زود باشد كه ملاقات كنيد و برسيد بعد از من.
(ذلا شاملا) به خوارى فراوان.
(و سيفا قاطعا) و به شمشير بران.
(و اثره يتخذها) و به چيزى برگزيده كه فراگيرند از آن.
(الظالمون فيكم) ستمكاران در ميان شما.
(سنه) طريقه اى را كه عمل كنيد بدان.
و اين اشاره است به فى ء و غنايمى كه مخالفان و معاندان، بعد از زمان آن امام عالميان مى گرفتند از ايشان به شمشير بران و نيزه جان ستان.
چون حجاج بن يوسف و مهلب و اولاد او و غير آن.
(و قال السيد رضى الله عنه) سيد رضى الدين- رضى الله عنه- بيان مى فرمايد اختلاف روايتى كه در لفظ ابر واقع شده و مى گويد كه: (قوله عليه السلام و لا بقى منكم آبر) يعنى گفتار آن سيد ابرار عليه صلوات الله الملك الجبار كه و لا بقى منكم آبر.
(يروى بالراء) روايت كرده اند به راء مهمله و باء موحده.
(من قولهم رجل آبر) ماخوذ از گفتن عرب كه رجل آبر (للذى يابر النخل) مر كسى را كه ابر دهد به درخت خرما.
(اى يصلحه) يعنى اصلاح كند آن را و اقدام نمايد به امرى كه مثمر آن شود.
(و يروى اثر) و در رو
ايتى ديگر واقع شده اثر به ثاء سه نقطه.
(و هو الذى ياثر الحديث) و اثر آن كسى است كه اثر كند حديث را.
(اى يحكيه) يعنى حكايت كند از آن.
(و يرويه) و روايت كند به آن.
(و هو اصح الوجوه عندى) و اين قول صحيح ترين وجه ها است نزد من.
(كانه قال) گوييا آن حضرت گفته است كه.
(لا بقى منكم مخبر) يعنى باقى مماناد از شما خبردهنده، در عرصه روزگار.
(و يروى بالزاء معجمه) و در روايتى ديگر واقع شده آبز به زاء نقطه دار.
(و هو الواثب) و آن به معنى برجهنده است.
(و الهالك ايضا يقال له آبز) نيز گفته مى شود لفظ آبز از براى او.
يعنى آبز را بر هالك نيز اطلاق مى كنند.
اما آنچه مناسب مقام است معناى اول است.