بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و مراد به غايت آدمى است، زيرا كه در دار غربت واقع شده و دور گشته از م ستقر اصلى و موطن حقيقى خود، چه او مخلوق است از براى غير دنيا، پس در اينجا غريب باشد.و بعضى گفته اند: مراد به غايت، ملك الموت است، اما قول اول اصح است.(و ان قادما يقدم) و به درستى كه آينده اى كه مى آيد به سوى آخرت، مراد به آن انسان است.يعنى آدمى كه مى رسد به سراى عقبى.(بالفوز او الشقوه) با رستگارى يا با شقاوت و گرفتارى.(لمستحق لافضل العده) هرآينه سزوار است مر بهترين ساز راه را.پس بايد كه هميشه در تحصيل ساز راه آخرت باشد تا برسد به سعادت و دور شود از شقاوت.(فتزودوا فى الدنيا) پس توشه برداريد در دنيا، توشه تقوا و خشيت.(من الدنيا) از براى بيرون رفتن از دنيا.(ما تحرزون به نفوسكم غدا) آنقدر كه نگاه داريد به آن نفسهاى خود را فردا از عقوبت جزا.(فاتقى عبد ربه) پس متقى شد و پرهيزكار گشت بنده اى براى پروردگار خود.(نصح نفسه) كه نصيحت كرد نفس خود را به عمل شايسته.(قدم توبته) مقدم داشت توبه خود را بر زمانى كه در آن مقبول نباشد توبه.(غلب شهوته) غالب شد بر شهوت خود و آن را مقهور و مغلوب گردانيد.اين چند فقره كه در صورت ماضى اند در معنى امر هستند.يعنى بايد كه از سالك راه حق، در وجود آيد تقوا.و تقديم عمل شايسته و غلبت بر شهوت.(فام اجله مستور عنه) پس به درستى كه اجل او پنهان است از او.(و امله خادع له) و آرزوى او فريبنده او است.(و الشيطان موكل به) و شيطان در همه حال موكل و مسلط است بر او.(يزين له المعصيته) كه مى آرايد از براى او عصيان و نافرمانى را.(ليركبها) تا سوار شود بر آن.(و يمنيه التوبه) و آرزومند مى سازد او را به توبه و انابت.(ليسوفها) تا به تاخير اندازد آن را.(حتى تهجم منيته عليه) تا هجوم مى كند مرگ او بر او.(اغفل ما يكون عنها) در حالتى كه غافلترين چيز است بر مرگ.(فيالها حسره على كل ذى غفله) نصب حسره بر تميز است براى تعجبى كه مدعو است، و لام از براى استغاثه است در موضع تعجب و ضمير از قبيل ربه و جلا است.پس گوييا كه گفته باشد كه يا حسره على الغافلين ما اكبرك يعنى اى حسرت و ندامت بر غافلان.چه بزرگ حيرت و ندامتى بر ايشان.و محتمل است كه لام از براى جر باشد و مفتوح شده باشد به اعتبار دخول آن بر ضمير، و منادى محذوف باشد و تقدير كلام چنين باشد كه يا قوم ادعوكم لها حسره يعنى اى قوم مى خوانم شما را از براى حسرت خوردن بر هر خداوند غفلت و صاحب حيرت.(ان يكون عمره عليه حجه) بر آنكه باشد عمر او بر حجت در روز قيا مت.(و ان يوديه ايامه الى شقوه) و بر آنكه برساند او را روزگار، به بدبختى و شقاوت و كدام حسرت از اين بزرگتر باشد كه عمرى كه وسيله سعادت است و رفع درجات، سبب شقاوت گردد و بكشاند صاحب خود را به دركات.(نسال الله سبحانه) در مى خواهيم از حق سبحانه و تعالى.(ان يجعلنا و اياكم) آن كه بگرداند ما را و شما را.(ممن لا تبطره نعمه) از آن كسى كه شاد نگرداند او را هيچ نعمت.(و لا تقصر به عن طاعه ربه غايه) و كوتاه نسازد او را از طاعت پروردگار او هيچ فائده و غايت يعنى در تقصير نيفتد از فايده هاى طاعت به سبب ريا و سمعه.(و لا تحل به) و فرونيايد به او.(بعد الموت ندامه) پس از مرگ هيچ ندامت و حسرت.(و لا كابه) و هيچ اندوه و محنت.و حصول اين حالت در ضمن اخلاص است.