خطبه 070-در نكوهش مردم عراق
و از كلام آن عاليجناب است كه فرموده: (فى ذم اهل العراق) در مذمت و نكوهش اهل عراق به سبب آن خداع ايشان به رفع مصاحف و ترك محاربه نمودن ايشان به واسطه آن.(اما بعد) اما پس از ستايش الهى و نعت حضرت رسالت پناهى.(يا اهل العراق فانما انتم) اى اهل عراق پس جز اين نيست كه داستان شما در استعداد از براى محاربه با اعدا، و مشرف شدن شما بر ظفر، و منخدع شدن شما از اهل حيله، و عدم اطاعت، و اخذ اموال و بلاد از شما به حرب.(كالمرئه الحامل حملت) همچو زن آبستن است كه بازگيرد.(فلما اتمت) پس چون تمام گرداند حمل را.(املصت) بيندازد آن بچه را.(و مات قيمها) و بميرد شوهر او كه قائم است به امر او.(و طال تايمها) و دراز گردد بى شوهر بودن آن زن.پس بميرد.(و ورثها ابعدها) و ميراث برد از آن دو وتر آن نه فرزند و شوهر.وجه تمثيل ايشان به امر موصوف، تشبيهات حال ايشان است به حال آن مرئه.پس استعداد در مهياشدن ايشان به حرب شام شبيه است به حمل مرئه.و مشارفه ايشان بر ظفر، مانند است به اتمام ولد چه مالك اشتر مشرف شده بر دمشق در صبيحه ليله الحرير.و نزديك شد كه داخل شود در آن بدون حرب، معاويه و عمرو خدعه نمودند به رفع مصاحب و منخدع شدند اصحاب آن حضرت.و رجوع ايشان از عدو بعد از ظفر يافتن بر ايشان، مشابه است به املاص.و رجوع ايشان از راى آن حضرت و تفريق ايشان، مانند است به موت زوج مرئه كه مستلزم مذلت و عجز آن مرئه است.و اخذ مال ايشان از بلاد و غلبه اعدا بر ايشان، شبيه است به ميراث ابعد.بعد از آن مى فرمايد كه: (اما و الله) آگاه باشيد.به خدا سوگند كه: (ما اتيتكم اختيارا) نيامدم به سوى شما اى اهل كوفه از روى اختيار.(ولكن جئت اليكم سوفا) وليكن آمدم به شما به جهت راندن و رفع كردن چيزى كه حادث شده بود در ميان شما و آن امتناع شما بود از بيعت كردن به من.و بعضى گفته اند كه ملامت و مذمت اهل مدينه باعث جيئت آن حضرت شد به جانب كوفه.در اخبار وارد شده كه منافقان كوفه پيوسته تكذيب مى كردند آن حضرت را.و هر چه اخبار مى فرمود از احوال ماضيه و مستقبله به كذب حمل مى كردند.و از آن جمله روزى مى فرمود كه: لو كسرت الى الوساده لحكمت بين اهل التوريه بتوارتهم و بين اهل الانجيل بانجيلهم و بين اهل الزبور بزبورهم و بين اهل الفرقان بفرقانهم و الله ما من ايه نزلت فى بر او بحر او سهل او جبل و لا سماء و لا ارض الا و انا اعلم فيمن نزلت و فى اى شى ء نزلت مردى
برخاست از تحت منبر و گفت: بالله للدعوى الكاذبه به خدا سوگند كه اين دعوى كاذب است.القصه، چون آن حضرت تكذيب ايشان را استماع نمود خطاب به اهل كوفه كرد و فرمود: (و لقد بلغنى) و به تحقيق رسيد به من.(انكم تقولون يكذب) آن كه شما مى گوييد از روى نفاق كه زبان به دروغ مى گشايد از آنچه خبرمى دهد.و از رسول خدا نقل مى نمايد: (قاتلكم الله) دور گرداند شما را خداى تعالى از خير و رحمت خود.(فعلى من اكذب) پس من، بر چه كسى دروغ مى بندم؟! (على الله) آيا بر خدا افترا مى كنم؟! (فانا اول من آمن) پس من، اول كسى هستم كه ايمان آوردم.(او على نبيه) يا بر پيغمبر خدا كذب مى گويم؟! (فانا اول من صدقه) پس من، اول كسى هستم كه تصديق كردم او را.(كلا و الله) نه چنين است كه شما مى گوييد، به حق خدا.(ولكنها لهجه) ولكن اين سخنان كه اخبار مى كنم و به شما اعلام مى كنم قول صحيح و گفتارى فصيح است.(غبتم عنها) غايب بوديد شما از آن، در حينى كه آن را از پيغمبر فرامى گرفتم.(و لم تكونوا من اهلها) و نبوديد و نيستيد شما از اهل آن سخنان، زيرا كه عقول ضعيف شما، از ادراك آن قاصر است.(ويل امه) اى اهل كوفه مادر به مرگ شما نشيناد! اين كلمه اى است كه مى گويند
از براى تعجب امرى.و اصل اين دعاى بد است بر مادر به فقد ولد.يعنى اى اهل كوفه مادر به مرگ شما نشيناد! (كيلا بغير ثمن) كيل مى كنم و مى پيمايم از براى شما علم و هدايت را پيمودنى بدون بهاء يعنى علوم دينيه را تعليم شما مى كنم و اصلا توقع مزد آن ندارم.(لو كان له وعاء) اگر باشد در ميان شما كسى كه مر او را باشد ظرف علم و هدايت.يعنى علوم را تعليم كسى مى كنم كه آن را بفهمد و در گوش نگه دارد، نه آنكه آن را كان لم يسمع انگارد.(و لتعلمن) و هرآينه بدايند كه: (نباه بعد حين) خبر آن گفتار را، يعنى صدق سخن مرا هنگامى كه آن، روز قيامت است.و در آن روز، صدق قول من فايده ندهد شما را بلكه سبب ندامت و حسرت و نكال و عذاب شما گردد.يا آنكه مراد به حين بعد از رحلت آن حضرت باشد كه مبتلا شدند از دست بنى اميه به خوارى و قتل و گرفتارى.