خطبه 084-در توحيد و موعظه
در اين خطبه اشارت مى فرمايد به سرمديت او- سبحانه- و تنزيه مى نمايد او را از ادراك اوهام بشريت و از صفات جسميه و مى گويد كه: (و اشهد ان لا اله الا الله) و گواهى مى دهم و به يقين مى دانم كه نيست هيچ معبودى به سزا، به جز خدا.(وحده لا شريك له) كه يگانه است و هيچ انبازى نيست مر او را.(الاول لا شى ء قبله) اولى است كه نيست هيچ چيز پيش از او در بدايت.(و الاخر لا غايه له) و آخرى است كه نيست مر او را غايت و نهايت.(لا تقع الاوهام له على صفه) نمى افتند وهمها از براى او بر صفتى و توانا نيستند در صفت او به معرفتى.(و لا تعقد القلوب منه على كيفيه) و بسته نمى شوند دلها از او بر كيفيتى.چه اوهام عاجزند از ادراك كسى كه منزه است از حس و خيال، و قلوب قاصرند از علم به ذات او در همه حال.و مخفى نماند كه آن حضرت نفى فرموده از واجب- تعالى- صفتى و كيفيتى كه زايد بر ذات عالى او باشد زيرا كه اين قادح است در وحدت او- سبحانه- چنانكه معلوم شد در خطبه سابقه.(و لا تناله التجزيه و التبعيض) و نمى رسد به او جزء جزء ساختن و متبعض گردانيدن.زيرا كه او واحد حقيقى است متصف به وجوب وجود.تجزى و تبعيض از صفات امكان است.(و لا تحيطبه الابصار و القلوب) و احاطه نمى كند و وانمى رسد به او بصرها و دلها چه ابصار چيزى را احاطه مى توانند كرد كه جسميت و لونيت در او باشد و دلها چيزى را محيط مى توانند شد كه او را تركب باشد و چيزى كه ذى تركب نباشد حدى و نهايتى نخواهد داشت، پس ادراك نتواند نمود قلوب كنه حقيقت او را.و پوشيده نيست بر خاطر باهر اولوالالباب كه حضرت ولايت ماب صلوات الله عليه جمع فرموده جميع احكام توحيد را در اين لفظ اندك و اين، نهايت بلاغت است و ما يعقلها الا العالمون.بعضى ديگر از اين خطبه در موعظه و نصيحت مردمان است و آن اين است كه: (فاتعظوا عباد الله) پس پند پذيريد اى بندگان خدا.(بالعبر النوافع) به عبرتهاى فايده رسان.(و اعتبروا بالاى السواطع) و عبرت گيريد به آيتهاى باهره قرآن يا معجزات ظاهره پيغمبران يا نظر كنيد در آثار گذشتگان و بترسيد از آنچه رسيد به ايشان.(و ازدجروا بالنذر البوالغ) و منزجر بشويد به بيم كردنهاى رسيده به پايان.(و انتفعوا بالذكر و المواعظ) و فايده گيريد به ياد دادن مذكران و موعظه هاى پنددهندگان.(فكان قد علقتكم) پس گوييا آويخته است به شما.(مخالب المنيه) چنگالهاى مرگ خون آشام.(علايق الامنيه) آويزشهاى آرزوها به ناكام.(و دهمتكم) و رسيده به شما به يكبار.(مفظعات الامور) كارهاى شنيع دشوار.(و السياقه) و راندن به تهديد.(الى الورد المورود) به سوى درآمدن جايى كه درآيند در او.(و كل نفس معها) و هر تنى با او است.(سائق و شهيد) راننده و گواهى دهنده.(سائق يسوقها الى محشرها) راننده كه مى راند او را به محشر.(و شاهد يشهد عليها بعملها) و گواهى دهنده كه گواهى مى دهد بر او به كردار ناپسنديده اش.بعضى ديگر از خطبه مذكوره (فى صفه الجنه) در وصف بهشت است و نعم آن.(درجات مفاضلات) درجه هاى بهشت، بعضى افزون است بر بعضى ديگر بر حسب افعال.(و منازل متفاوقات) و منزلهايى است مختلف بر قدر اعمال.(لا ينقطع نعيمها) بريده مى شود نعيم بهشت.(و لا يظعن مقيمها) و كوچ نمى كند كسى كه اقامت كننده است در او، چه آنجا اقامت ابدى است.(و لا يهرم خالدها) و پير نمى شود جاويد مانده او، بلكه دائم در او، در ايام جوانى است (و لا يياس ساكنها) و نوميد نمى شود ساكن او.زيرا كه در او هميشه راحت و كامرانى است.